سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفته نامه آیینه یزد

شعر آیینه شماره 295

آه چه دیدم که دو چشمم مباد

میرزا صادق تفرشی شاعر دوره نادری
در قطعه‌ای زیبا وقایع بعد از عاشورا را به نظم کشیده است

نادره پیری ز عرب هوشمند             گفت به عبدالملک از روی پند
زیر همین قبه و این بارگاه               روی همین مسند و این تکیه‌گاه
بودم و دیدم بر ابن زیاد                    آه چه دیدم که دو چشمم مباد
تازه سری چون سپر آسمان           طلعت خورشید، ز رویش نهان
بود سر عترت آل رسول                  گشت از این غم دل زهرا ملول
 از پی چندی سر آن خیره ‌سر         بُد بَرِ مختار به روی سپر
بعد که مصعب سر و سردار شد      دستخوش وی سر مختار شد
این سر مصعب به تماشای کار        تا چه کند با تو دگر روزگار
 نَه فلک از گردش خود سیر شد       نه خُمِ این چرخ سرازیر شد
مات همینم که در این بند و بست     این چه طلسمی است که نتوان شکست

توضیح:
نگارنده در سال‌های 1339 تا 1347 در مدارس چند روستای ورامین تدریس می‌کرد و در آن سالها در دوره سیکل دوم دوم متوسطه و بعد در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات عرب تحصیل می‌نمود.
 روزی در کلاس درس ادبیات فارسی، استاد دانشمند و فرزانه و بزرگوار شادروان دکتر سیدجعفر شهیدی از «روایت انتقام» و داستان یکی از مشایخ کوفه که دیده‌های خود را برای عبدالملک بازگو کرده بود، بیان می‌فرمود.
 حقیر نام شاعر را فراموش کرده و گاهی اوقات چند بیتی از اول قطعه را که به یاد سپرده بودم می‌خواندم.
اخیراً دوست ادیب و ارجمندم آقای محمد خسروی نام شاعر توانا و خوش ذوق را یادآوری و این قطعه زیبا را برای آیینه یزد ارسال نمودند.
 از درگاه باری‌تعالی برای محقق بزرگ و دانشمند عالی‌مقام دکتر سیدجعفر شهیدی علو درجات مسالت نموده و از محمد خسروی عزیز سپاسگزاری و جهت اطلاع خوانندگان هفته نامه درج می‌گردد.

«مدیر مسئول»