سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفته نامه آیینه یزد

آمیرزا قلمدون شماره 128

آمیرزا قلمدون از سهامداران مهم عدالت است!!

دیروز، نه پریروز از فرط بیکاری پرونده استخدامی خود را ورق می‌زدم و به گذشت عمر حسرت می‌بردم که چه زود گذشت و از غم ایام که گاهی به کام و زمانی ناکام سپری گشته سر به جیب تفکر و مکاشفت فرو برده و خود را در اقیانوس خاطرات غرق ساخته بودم هر حکمی را چند بار می‌خواندم و در حواشی و جوارحش خاطراتی می‌یافتم.ابلاغ ها، احکام، تقدیرنامه ها، کارت ها، هر کدام زنده کننده زمانی خاص از حیات کاریم بود و اموری را تداعی می‌نمود، شتابزده و حریصانه از هر پوشه‌ای خوشه‌ای بر می‌گرفتم و گاهی اشک به چشمانم حلقه‌ای می‌آویخت در پرونده مخصوص کارتها، کارت زیبا و قشنگ منزلت نظرم را جلب نمود که چه مدتها بی صبرانه در انتظارش نشستیم چه مانورهایی قبل از صدور شنیدیم و پس از صدور آن چه ذلت‌ها از این منزلت بردیم به یاد آوردم چگونه مامورین جمع آوری بلیط من و همکارانم را در انظار مسافرین از اتوبوس‌های عمومی پیاده نموده و یا مانع سوار شدن می‌گردیدند!!
به یاد آوردم دراستخر مملو از سراب چه ماهر شناگرانی بودیم !!
به یاد آوردم کمتر ارگان و یا موسسه‌ای به آن بهاء می‌داد و با نیشخند روح و روانمان آزرده می‌شد و در برابر خانواده شرمسار می‌گشتیم !!
ناگهان اوراق یک میلیونی سهام عدالت نیز نظرم را جلب نمود ابتدا به علت مدت مدید مهجوری چهره قشنگ و جذابش را فراموش کرده بودم و به محض رؤیت خاطره بیش از یک هفته‌ای جمع آوری مدارک لازم را در من زنده کرد و یاد مشقاتی افتادم که به مدت حدود 4 ساعت در زیر آفتاب تفتیده و داغ در پارکی به انتظار فرا رسیدن نوبت به روی دو پای مبارک ایستادم که ناگهان چند نفری که به من مانده بود اعلام گردید وقت تمام است و موکول به فردا شد و فردایی داغ تر و حادتر و پرازدحام تر!!
اکنون بیش از دو سال است که پس از صدور ورقه بهاء دار سهام عدالت در لابلای اوراق و در پوشه‌ای مخصوص و کاملا آرام آرمیده و فقط از زیبایی درخشندگی ورقه آن لذت برده و حظ بصر می‌نمایم!!
و بدین دلخوشم که از سهامداران مهم عدالتم و منتظر دریافت سود عظیم آن به سر می‌برم ولی فکر کنم شاعر در همین راستا حق مطلب را ادا کرده که می‌فرماید:
گفت به خواجه غم مخور رزق حلال می‌رسد
خواجه بگفت تا رسد بنده حرام می‌شوم