سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 542

حمومی آی حمومی تشت پاشویه‌ام را آوردند!!

نمی‌دانم شنیدید می‌گویند: «سرپیری و معرکه‌گیری»، یا «عشق پیری گربجنبد سر به رسوایی زند» بالاخره معرکه‌گیری زبان‌دراز سر به رسوایی زد خواستم به یک صورتی پیام بانوی «مشاور و پاشویه‌ی عشق آفرین» که اتفاقاً به دل وزیر بهداشت و پزشکان هم نشسته بود و به بانوی مشاور آشیخ حسن وکیل‌الرعایا نیز توصیه می‌کردند این حقیر موضوع را به گوش عیال مکرمه برساند ولی ماشاا... اینقدر زبان مشارالیها روی رگبار صدا و فرمایش، مکرر است که فرصت پیش نیامد. بنده هم به هر حال (تشت و پاشویه) را رها نکردم و کلیپ‌ها را با زیرنویس برای ایشان چند بار فرستادم ولی افاقه نکرد که نکرد تا اینکه نقشه‌ای کشیدم و خودم را به بیماری زدم و با رشوه دادن به زبان‌دراززاده ته تغاری که گویا جاسوس دوجانبه هم می‌باشد فهماندم که علاج تب باباجان زبان‌درازت پاشویه با آب و گلبرگ است، شیر پیشکش! در حال آخ و وای گفتن و اعلام تب کردن بودم که عیال گفت: زبان‌دراز! بیا حمام «کارِت دارم»، تشت هم گذاشته‌ام، آماده پاشویه باش برای همه دردهایت مخصوصاً پرکردن اوقات فراغتت خوب است!! من هم پاچه‌ شلوارم را ورمالیدم و به سرعت پهباد بدون سرنشین عازم حمام شدم از آن ساعت تا الان چهار ساعت است که درحال پاشویه و ماساژ در تشت با پودر شوینده معطر گلبرگ و سفیدکننده گلرنگ هستم. چون هم پرده‌ها چرکین بود و هم پتوها زیاد!! هی پاشویه کردم! هی پتو و پرده‌ها را ماساژ دادم!! نمی‌دانید چقدر عشق‌آفرین است اثرش هم نه یک ماه که تا نوروز ادامه دارد فقط دعایم کنید به دستم اثر نکند که نمی‌توانم جواب سلطان‌الآیینه را بدهم. روز بد نبینید نوبت عشق‌آفرینی عیال بانو هم رسید فکرکنم مامانشان را هم خبر کرده، خدا به خیر کند دوتا گونی پرده و پتو آورده بودند تا برای عیدنوروز آماده کنم و دو دستی تحویل دهم...!

زبان‌دراز