«بسته نگار» چشم طمعی به قدرت نداشت
«بسته نگار» چشم طمعی به قدرت نداشت
این اواخر روی تختی در گوشه یکی از اتاقهای مشرف به سالن پذیرایی خوابیده بود. کنارش معمولا روزنامهای بود و وقتهای بیداری کمتر حرف میزد. دست روی پیشانی میگذاشت و گاهی به اطراف و گاهی هم به سقف خیره میماند. در هجدهم تیرماه درگذشت؛ درحالیکه 77 سال داشت و این روایت این یکی، دو سال آخر است که محمد بستهنگار را درگیر بیماری کرده بود. فعال سیاسی که نامش بیش از پیش با زندگی آیتالله طالقانی گره خورده بود.
این همزیستی آنقدر ادامه پیدا کرد که به وصلت با دختر مرحوم آیتالله انجامید. در سال 50 با طاهره یکی از دختران آیتالله ازدواج کرد. طاهره طالقانی ازدواجش با بستهنگار را اینگونه مختصر شرح داده بود: «مثلا همسر من (محمد بستهنگار) بسیار به دیدن پدر میرفت؛ زیرا پایه آشنایی ما، ارتباط و رفتوآمد همسرم به مسجد هدایت و بعد هم زندان بود».شروع آشنایی محمد بستهنگار با آیتالله طالقانی و فعالیتهای سیاسیاش مثل تقریبا عموم چهرههای سیاسی دیگر، در مسجد هدایت بود. بعد هم مثل همه ملی مذهبیها قبل از انقلاب بهواسطه فعالیتهای سیاسیاش بارها طعم زندان را چشیده بود و در تناوب سالهایی که در زندان سپری کرده بود، حضور آیتالله طالقانی، نهضت آزادیها و مجاهدین خلق را درک کرده بود.
شرح سالهای زندان
«بستهنگار» را اگرچه بیشتر بهواسطه پژوهش تاریخ در حوزه اسلام میشناسند اما تحصیلاتش را در رشته حقوق دانشگاه تهران گذرانده است. او پس از ورود به دانشکده حقوق دانشگاه تهران در همان گامهای نخست به عضویت انجمن اسلامی دانشجویان و جبهه ملی درآمد. همچنین بستهنگار در 1339 به عضویت نهضت آزادی درآمد و سه ماه بعد به همین دلیل زندانی شد. بستهنگار پس از ماجرای 15 خرداد 1342 مجددا به زندان رفت. اما فشار افکار عمومی بعد از اولین دادگاه نهضت آزادی، باعث شد تا دولت وقت، او را به همراه گروهی دیگر از زندانیان نهضت آزادی آزاد کند. این آزادی دیری نپایید، فعالیت او ادامه داشت و همین موضوع باعث شد برای سومین بار دستگیرشده و این بار ازسوی دادگاه به چهار سال زندان محکوم شود. او در روایتش از این زندان به «تاریخ ایرانی» گفته بود: «خرداد سال 43 وقتی برای سومین بار دستگیر شدم، همراه آقای مصطفی مفیدی و عباس رادنیا، ما را بردند زندان قزلقلعه و 40 روز آنجا بودیم. اواخر تیر ما را بردند زندان شهربانی، چند ساعتی آنجا بودیم و از آنجا ما را بردند زندان قصر شماره 4 که اتفاقا ورودم مصادف بود با ماه محرم و سخنرانی آقای طالقانی در بند».
همنشینی با طالقانی و بازرگان و سحابی
او درباره نحوه گذران روزها در زندان با همراهی آیتالله طالقانی و مهدی بازرگان چنین گفته بود: «... بعد از اینکه در مرداد ماه حکم دادگاه تجدیدنظر اعضای اصلی نهضت آزادی تأیید و مشخص شد که چند سالی را باید در زندان بگذرانند، ما شروع به برنامهریزی کردیم.هر دو ماه یک بار یک هیئتمدیره انتخاب میکردیم و برنامهریزی با آنها بود. ما برای هر کاری یک نماینده داشتیم و برخلاف زندانیان عادی به صورت تکتک برای پیگیری کارهایمان به زیر هشت مراجعه نمیکردیم. زیر هشت محلی بود که بعد از آن خروجی زندان و اتاق مأموران و رئیس و معاونان زندان بود. هر روز دو نفر را انتخاب میکردیم که کارهای بند را انجام دهند... آقای طالقانی مسئول سبزی پاککردن و مهندس بازرگان مسئول تقسیم میوه بود. میوههایی که در ملاقاتها از بیرون میآمد یکجا جمع میشد و ایشان به تناسب بین ما تقسیم میکرد. هر روز سر ساعت هفت صبحانه خورده میشد و سر ساعت هشت همه در حیاط جمع میشدند و سرود ای ایران را میخواندیم. بعد از ساعت هشت تا 10 صبح سکوت و مطالعه اجباری داشتیم. ساعت 10 هم یک پذیرایی مختصر داشتیم، شیرینی و چای یا میوهای که مهندس بازرگان تقسیم کرده بود را میخوردیم. بعد کلاس درس شروع میشد. من نزد دکتر شیبانی فرانسه و نزد آقای طالقانی فقه و اصول میخواندم. مهندس بازرگان در سطح بالاتری درس فرانسه میداد. در این بین ورزش هم میکردیم، حتی تیم والیبال و پینگپنگ و دمبل و هارتل هم داشتیم. ظهر نماز جماعت میخواندیم که برخی زندانیان عادی هم حضور داشتند. بعد از نماز غذا میخوردیم و سپس سکوت و خواب بعد از ظهر را داشتیم. بعد دوباره کلاسهای درس شروع میشد تا پنج و شش عصر. حتی کسانی بودند که سواد نداشتند، دکتر سحابی سواد یا قرآن یادشان میداد. بعد از نماز مغرب و عشا جلسات شبانه شروع میشد. دو شب آقای طالقانی تفسیر قرآن میگفت، یک شب مهندس بازرگان سخنرانی داشت و یک شب دکتر سحابی. یک شب هم آزاد بود، هر یک از دوستان برنامه یا مقالهای داشت، ارائه میکرد. شب جمعه هم آقای طالقانی سخنرانی عمومی داشت که علاوه بر خود ما زندانیان عادی هم شرکت میکردند...».
روایت تبعید
ساواک بعدا تعداد 17 نفر از جمله محمد بستهنگار را به زندان دورافتاده برازجان که شرایطی سخت داشت، تبعید کرد. بستهنگار روایت خود را از نوروز سال 45 در زندان برازجان در گفتوگویی با مجله «چشمانداز ایران» چنین تعریف کرده است: «در تبعیدگاه برازجان علاوه بر سران نهضت آزادی، افسران حزب توده هم حضور داشتند. یادم میآید که روز عید در یک سفره مشترک ناهار خوردیم. عصر روز عید از مقامات فرمانداری و شهرداری برازجان به دیدن زندانیان آمدند، روحیه همه بسیار خوب بود. در همین زندان بود که مهندس بازرگان درباره کتابهای بعثت و ایدئولوژی و نیکنیازی سخنرانی کرد و آنگاه به نوشته درآورد. عید سال 46 را همراه سران نهضت آزادی که آزاد نشده بودند در زندان شماره 4 قصر گذراندیم. هم سال 44 و هم سال 46 زندانبانان ترتیبی دادند با خانوادههایمان ملاقات حضوری داشته باشیم و دید و بازدیدهای زندانیان از اتاقهای همدیگر در زندان شکل جالبی داشت؛ البته در برازجان هم که بودیم تمام روز عید را ملاقات حضوری داشتیم». او در سال 1346 از زندان آزاد شد، اما از ادامه تحصیل در دانشگاه محروم شد. ظاهرا دولت به دانشجویان دستگیرشده گفته بود که اگر ندامتنامهای بنویسند یا به همکاری با ساواک بپردازند و از امام خمینی و دکتر مصدق ابراز انزجار کنند، میتوانند به دانشگاه برگردند و به تحصیل ادامه دهند. بستهنگار این شرایط را نپذیرفت، به همین دلیل نتوانست به تحصیلاتش در دانشگاه ادامه دهد و تنها پس از بهمن 1357 بود که تحصیلات دانشگاهی را ادامه داد. با انقلاب، از ورود به عرصه قدرت کناره گرفت و به فعالیتهایش در شورای ملی مذهبی ادامه داد. در کنار فعالیتهای پژوهشی-تاریخی، البته چهره منتقد خود را حفظ کرده بود. به طوری که او هم در کنار دیگر ملی مذهبیها و نهضت آزادیها از جمله امضاکنندگان نامه 90امضایی بود، به تاریخ اردیبشهت 69 که در آن به سیاستهای اقتصادی و سیاسی دولت هاشمیرفسنجانی انتقاد کرده بودند. بستهنگار یک بار هم به سال 86، قصد داشت در هنرستان کارآموز به همراه سایر ملی مذهبیها نماز عید فطر را برگزار کند که قبل از برگزاری آن جمع دستگیر شدند. او برای بزرگداشت مراسم شریعتی از سال 1373 فعالیتی را در حسینیه ارشاد آغاز کرد که این برنامه از آن سال تا به امروز اگر با ممانعتی مواجه نبوده، برگزار شده است. بستهنگار دوشنبهشب در حالی درگذشت که درواقع فعال سیاسی بود و چشم طمعی به قدرت نداشت. منبع: روزنامه شرق