سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 600

تذکره المقامات شهردار بلدیه دارالعباد

گفته آمد در دهه اول رمضان‌المبارک 1440 اهالی بلدیه مبارکه دارالعباده موکب استقبال راست کردند و جارچی فریاد برآورد رویت شد سربسته و دربسته بودن خبر باعث شد، عده‌ای گمان کنند که دوباره ماه دیده‌اند یا عید شده است که تکذیب گردید و اصلاحیه دادند بالاخره حکم به نام «داور نظری اردبیلی» به مهر تایید و توشیح وزیر داخله ممهور شد و وی به یزد گسیل گردید. در همان منبع ذکر شده مولانا سفید به عنوان رییس و وکیل اول رعایای مُلک دارالعباده او را استقبال شایان کرد و فردای روز خلعت‌پوشی «داور» را گرد شهر گرداند. چون به اندرونی شورای شهر بازگشتند امر به خالی کردن محل از اغیار نمودند. رییس شورا گفت: نورچشمم! ما بسی مشکل داریم از پشه‌های فاضلاب در شمال شهر تا پیدایش تالاب پس از باران در کوچه‌ها و خیابان‌ها و زیر پل‌ها، از نبود جای پارک ماشین‌ها در خیابان‌ها تا در حال موت بودن اشجار پارک‌ها و تبدیل خیابان‌های شهر به پارکینگ بزرگ اتومبیل‌های سواری، از خطر بی‌آبی تا آبله‌رو شدن خیابان‌ها و تبدیل منظر شهر به مانند صورت «آبی‌بی قصه پر غصه شهر» بدین جا که رسید شهردار نو آمده از حال برفت و بی‌هوش گردید! در این زمان «عباسی» معمار شورا رو به رییس کرد و گفت: صاحب‌نظری آمده بود شهر را (هوشمندسازی) کند ولی هنوز از مشکلات شهر دو کلمه نگفته بودیم که از (هوش) برفت!! بانوی اول شورا دست بر بینی گذارد و گفت: هیس!! اینجا دیوارهایش موش دارد و موش‌هایش گوش! الآن در سایت‌ها عیب بر جوان آذری زبان گذارند که خدای ناکرده بیماری صرع دارد پس کاشف‌الاطبای شورا خبر کردند که بیا شهردار را ببین ضمناً کیف درمان نیز با خود بیاور. زبان‌دراز که عزم تبریک و مرحباگویی داشت با لباس محلی کامل شامل کت پلوخوری گشاد با شلوار کردی مشکی نو پرچین، عرق چین بر فرق سر و پیراهن سفید و جلیقه روی آن پوشید و گیوه‌ی سفید وارداتی از چین، به پا نموده پرچم حمایل کرده و دستمال یزدی به دست گرفته بود چون درها را بسته دید هیکل 180 کیلویی با دور کمر 200 سانتی خود را از پنجره به اندرون انداخت از بدشانسی زبان‌داز شهردار جوان و تازه وارد که غریب این شهر بود و زبان‌درازی با این قد و قامت ندیده و تازه به هوش آمده بود با دیدن این شمایل و عجله در گفتن تبریک و تهنیت دوباره در آغوش رییس شورا از حال برفت و زبان‌دراز چاره‌ای ندید جز این‌که فرار را بر قرار ترجیح دهد و در فرصتی کوتاه از محل دور شود و عاقبت شهردار منتخب را به دست گردآورندگان مدرک و دلیل علیه این و آن بسپارد...!

زبان‌دراز