طنز شماره 197
سفسطه که زرد و سرخ ندارد؟
این حقیر زبان دراز پای کشان و لنگان در حالیکه کمی گردن را به سمت شانه چپ خود خم کرده بود با زانوان لزران بغض در گلو، فیش حقوق را خدمت مدیر مسئول عرضه داشت و گفت قربان معرفت و مرامت گردم شما که همیشه سرت تو حسابه با این حقوق . . .
«غم قبض خودم یا فراق خواربار کشم
به طاقتی که نمانده است کدام بار کشم»
در این حال میرزا تقی خان آبدارچی معرف حضور پس از استراق سمع، دوباره ضمن انکار کامل گرانی و ترفیع مبالغ قبوض و کورس نوع اجناس در مغازه ها، زبان دراز را عامل غیرخودیها خواند و افزود، آقا سفسطه و مغلطه میکنی. اصلاً چرا اعتراض میکنی حقوقت کم است به دولت چه؟ دولت یکنفر را استخدام کرده حقوق یکنفر میدهد الحق خورد و خوراکت بیشتر از اینهاست؟
تقصیر خودت است که داماد شدی اشتباه اول را که مرتکب شدی دیگر بچه میخواستی که چه؟ قرار نیست حقوق آنها را هم بدهند و یکنفری کار کردی حقوق هم همین است!! مگه نگفتند دیگه بریز و بپاش تمام شد.
مدیریت هفته نامه که استدلال محکم و حضور مبرم آمیرزا تقی خان آبدارچی را شنید و دید، گفت: زبان دراز بعضی از مجریان تلویزیون در به در به دنبال سفسطه هستند این یک نمونه را تحویلشان بده! بعد هم برو ببین اصغر آقا نخود سیاه داره یا نه؟
زبان دراز