زبان دراز شماره 100
در روزگاران قدیم«مکتب عیاران» افتتاح شد
طوطیان شکرشکن و راویان شیرین گفتار نقل کنند:در سالیان دور و در پشت کوههای قاف بلادی آباد بود با مردمی زحمتکش که خروسخوان از منزل بیرون رفتندی و دیر وقت بعد از 14-13 ساعت دوندگی به سرای خود بازگشتندی.
اما جدّ این زبان بریده با پدران دوستان و همقطاران مدتی در آن ولایت بیکار گشتی و انگشت نمای نزدیکان و خویشان و همسایگان شدندی.
بالاخره فشار بیکاری و بی باری بر بالا و پایین به شدت اثر نمودی تا با عدهای به شور و مشورت نشستندی و براین امر اتفاق نظر پیدا کردند و گفتندی چون مردمان این خطه و سامان نان از سفره برگرفتی و فرش از زیر پا درآوردی تا اطفال به احسن وجه تحصیل کنند و بعضی از حکومتیان هم در این راه اهتمام ورزیدی و تنی چند از آنان خود را در آن حلقه در آوردی بنابراین آن قوم بعد از پیدا کردن گروهی از خیرمندان و علاقمندان به فرهنگ بر آن شدند جهت رونق علم و ادب مکتب خانه هایی تاسیس کنند تا از جیب پر فتوت ثروتمندان هزینه شود که بعضی از آنان از پرداخت مالیات گریزانند و از کرامت نیکوکارانی بهره ببرند که میخواهند اسامی مبارکشان برسر در ساختمانها حک گردد تا بچهها درس بخوانند و آنها هم به نوایی برسند.این پیشنهاد مورد استقبال عامة دوستان جد بزرگ زبان دراز قرار گرفت و گفتندی خوب شد چون مکتب خانه مفتوح گردد هم امرار معاش میکنند و کسب درآمد برای خودشان و عیالات، سری در سرها در آورده و برای آخرت هم اندوختهای در سبد حسنات میاندازند.
القصه چندین نفر از قدیم و عدهای هم که دستی بر آتش داشتند گرد آوردند در حلقهای به گفتگو نشستند و گفتند:یاران تدبیر کار چیست؟یکی از آنها که از بوقچیان معروف شهر و بلد بود گفت: اول کار، تبلیغات است بر سر هر کوی و برزن و سر گذرها پارچه و نوشته بزنیم و عواملی وسوسه انگیزو سفسطه پرداز وحراف داشته باشیم، در محله اعیان و اشراف هم دارالتعلیم بسازیم.آن وقت است که به خواسته خود میرسیم.
دیگری گفت: دوستان: ما نه والی شهر بودیم و نه از بزرگان که بدانیم بلدیه کجا را داخل محدوده و یا خارج از شهر و دیار میداند؟ کجای شهر رو به ویرانی و خرابیست؟
و کدام قسمت رو به آبادانی؟.یکی از یاران نگاه عاقل اندر سفیه به دیگران انداخت و گفت: تعجب میکنم چگونه شما دور هم جمع شدید که نه در سیاست سرآمد هستید و نه در ذهن و حافظه، هوشیاری خارق العاده دارید بهتر است بنگاه و محلی آماده کنید نامش را «مرکز خیرمندان» بگذاریم مگر یادتان رفت چند شب پیش که محفلی تشکیل داده بودیم سخن از گریزانیان از پرداخت مالیات بود و یا افرادی که میخواستند زمینهای موروثی پدران خدا بیامرزشان را که از کد یمین و عرق جبین بدست آورده بودند از موات خارج کنند پس چه بهتر که از فردا شروع کنیم.
جد این حقیر زبان دراز، فضولتاً گفت: خوب حالا اسم آن محل را چه بگذاریم؟هرکس اسمی از بزرگان و علما و دانشمندان میگفت و بدنبال آن با اندکی تأمل میگفتند همنام آن در شهر و دیار موجود است.
القصه همه داشتند مأیوس و ناامید میشدند که یکی از آنها که از همه زیرک تر و سیاس تر بود سرش را بلند کرد و به دوستان گفت: یافتم یافتم. همه به وجد آمدند و روی دو زانو نشستند و منتظر شنیدن بودند که این چنین ادامه داد و گفت: ما که میخواهیم کمک کار ناتوانان و درماندگان باشیم بهتر است نام آن را«مکتب عیاران» بگذاریم.
همگی شاد گشتند و هر یک به دنبال کار خود رفتند.و اینگونه«مکتب عیاران»در قدیم الایام افتتاح شد.
زبان دراز