انعکاس ایینه شماره 245
به بهانه بزرگداشت خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی
اشارهای گذرا به روزگار حافظ
حافظ بزرگ شاعر غزلسرای شهیر و نامی این سرزمین است. او با همه شهرت و عظمتی که دارد در عین حال آن چنان که بایسته است شناخته نیست و براستی خود را از چشم کنجکاو جستجوگران پنهان داشته است. با این همه تحقیق که در احوال او کردهاند و این همه تفسیر که بر اشعارش نوشتهاند هنوز کسی نمیداند که وقتی وی از عشق و شراب صحبت میکند مقصودش شوق و مستی اهل راز است یا شراب و شاهد شیراز؟
در شعر او همه چیز رنگ ابهام دارد و صبغه اسرار. چنان رندانه زیسته است که نه رد پای درستی از خود باقی گذاشته و نه سرگذشت و شرح حالی. نه جلسه درس ووعظ او معلوم است و نه استاد و مرادش. در غزلی واحد یکجا از قد خمیده خویش که نشان پیری است صحبت میکند و جای دیگر در همان غزل از عشق و شباب و رندی میگوید.
از لابلای این فضای خاکستری شناخت حافظ میتوان دریافت که در دوران «شیخ ابواسحاق اینجو»و حکومتش در فارس روزگار جوانی را میگذرانده است.دوران نوجوانی و جوانی را در مکتب و درس و وعظ و کتابت و آموختن قران گذرانده است. اما دنیای خارج از مکتب درس و بحث و کسب فضایل همه چیز آکنده بود از دروغ و نیرنگ و ریا و تظاهر.
به قول استادعبدالحسین زرین کوب در کتاب کوچه رندان « آن واعظ که در منبر آن همه از تقوا و پارسایی سخن میگفت.وقتی به خلوت میرفت خود کارها داشت که شیطان به وی آفرین میگفت و آن خطیب زبان آور که در جامعه شهری همه از شوکت مسلمانی دم میزد در خانه و بیرون چنان بود که اگر کسی از وی میپرسید مسلمانی چیست؟ نزد وجدان خود چارهای نداشت جز آنکه با طنز و ظرافت بگوید که من مردی خطیبم. مرا با مسلمانی چکار؟ حتی معلم مکتب هم از آلودگی برکنار نبود. توانگر زادگان را بیشتر مراعات میکرد و بینوایان را تحقیر میکرد و آزار.
حافظ در همان سالهای جوانی شعرش اعجاب انگیز بود و آکنده از لطف و زیبایی.
مطالعه قرآن و تامل در آن حافظ را با درد واقعی انسان، با درد تعقل و اندیشه آشنا کرد. تعقل در نفس، در احوال انسان، انسان کامل که قران مکرر مردم را به آن دعوت کرده بود.
به قول فاضل ارجمند دکتر ابراهیم دینانی فیلسوف زمان ما، حافظ هر که بود و هر چه بود اما از زبان انسان کامل سخن میگوید: از انسانی که خلیفه خداست. اخلاق او اخلاق خدایی است. جامع جمیع صفات و خصال نیک است و نمونهاش حضرت ختمی مرتبت (ص) است. اندیشه در احوال نفس. اندیشه در مبدا و معاد جزء طبع و نهاد او بود و قرآن هم او را در خط سیر کلام و عرفان افکند و آیینهای شد برای مشاهده جمال حق.
اما روزگار حافظ به گفته دیوانش روزگاری است مالامال از فساد و گناه. پر از تزویر و خیانت. تاریخ هم به این مایه از فساد و تباهی شهادت میدهد. برادر کشی و راه زنی کاری است که پادشاهان نیز از آن ابا ندارند فساد مردان و زنان دربار و فسق و فجورشان آشکار است. امیران و وزیران هم کارشان دزدی و ثناخوانی و در عیش دوستی و مستی و شاد خواری غرقند که گفت:
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است ودرحق او کس این گمان ندارد.
به قول استاد انجوی شیرازی، امیر مبارز الدین مردی است خوشطالع، بی ادب، مآل اندیش عامی و بیتربیت
و دشنامهایی بر زبان میراند که استربانان هم از گفتن آن خجالت میکشند. بی اعتدال و سبک مغز است. زمانی به افراط و میخوارگی و فسق و فجور مایل میشود و وقتی دیگر بر عکس کار را به آنجا میکشاند که به قول مورخ شخصی او «های و هوی مستان به تکبیر خداپرستان مبدل شد و گلبانگ میخواران به دعای دینداران عوض یافت » پس از جنگیدن با بعضی طوایف مغول ادعا میکند که چون اجداد اینان زمانی بت پرست بودهاند پس هنوز هم کافرند ومفتیهای دولتی چاپلوس و مفتیان جیره خوار حکومتی فتوا میدهند که آنچه حضرت امیر مبارز الدین میفرمایند عین صوابست و اینان کافر و بت پرستند.!!
در نتیجه به خود لقب غازی1 اسلام میدهد و از گناهان خود توبه و استغفار میکند و جمعهها پیاده به مسجد میرود و دارالسیاده و تکیه و مسجد میسازد و شخصاً امر به معروف و نهی ازمنکر میکند و خُم میشکند و شراب خواران را حد میزند. اینجاست که خواجه شیراز از دوران گذشته یاد میکند و روزگار جدید را سراسر فتنه و فساد و تباهی میبیند.
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نیست باکم از بهر مال و جاه نزاع
خدای را بمیم شستشوی خرقه کنید
که من نمیشنوم بوی خیر از این اوضاع2
آثار منفی این اوضاع و ظهور رجالان و ریا کاران که بازاری گرم برای متاع خود یافته بودند بساط دینفروشی میگسترد و حافظ را وامیداشت تا بگوید:
حافظا میخور و رندی کن و خوش باش، ولی
دام تزویر مکن چون دگران قران را3
و داستان ابن بطوطه 4 که از بازار شیراز گذشته بود و مسجدی دیده بود که مرتب و مفروش بوده با مصحفهایی داخل خریطه 5های حریر بر روی چار پایهها و در شمال مسجد زاویهای روبروی بازار و شیخی خوش اندام و خوش لباس در حال قرائت قرآن که بانی مسجد نیز بوده و اوقاف زیادی برای تامین مصارف مسجد معین کرده و آن زاویه را مقبره خود ساخته سپس گوشه فرش را فرا کشیده و صندوقی را نشان داده و گفته کفن و حنوط 6خود را با مبلغی پول درآن نهادهام و این پول را که دستمزد کندن چاه برای مرد صالحی بوده است کنار گذاشتهام تا مخارج کفن و دفنم باشد آیا از سراپای این قصه ساده رایحه زهد فروشی و ریا به مشام نمیرسد که خواجه سروده است.
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش
اگر کسی با اعتقاد قلبی و ایمان نافذ در جسم و جان قرآن بخواند و خدای را بندگی کند دیگر چه حاجت است که حسنات خویش را به رخ عابران کوچه و بازار بکشد.
و این بار خواجه چه زیبا سروده است که:
از این نماز غرض آن بود که من با تو
حدیث درد فراق تو با تو بگذارم
وگرنه این چه نمازی بود که من بی تو
نشسته روی به محراب و دل به بازارم
متاسفانه مجال اندک است و سخن در باب اوضاع واحوال حافظ و روزگار وی بسیار.
دامن این مقال را به ناچار باید فراهم چید و فرصت گفتگو را با غور در سخن بزرگان و چیدن خوشه از خرمن ایشان به وقتی و مقالتی دیگر واگذارد تا آن زمان خدایتان عزت و توفیق عنایت کند این چنین باد!
محمد خسروی
پینوشتها:
1- کسی که در راه دین با کافران جهاد کند، جنگجو. ..
2- «میم: میمن، باده من»- شما را به خداوند سوگند که خرقه هستی مرا با باده بشوئید تا سرمست شوم و ازکار دنیا بی خبر مانم چه نشان نیکی و صلاحی در این روزگار نمیبینم.
3- ای حافظ! باده نوش و قلندری کن و خوشدل باش، اما قرآن کلام خدا را دام نیرنگ و ریا مکن که تزویر و فریب از هر گناهی زشت تر است.
4- عالم و جغرافی دان معروف. ..
5- کیسه چرمی، صندوقی که از پوست و غیرآن بسازند، . ...
6-داروی معطر مانند کافور. ..
منابع: دیوان حافظ – تصحیح انجوی شیرازی
از کوچه رندان– دکتر عبدالحسین زرین کوب
یادداشتهای دکتر قاسم غنی بر دیوان حافظ
دیوان مولانا شمسالدین محمد خواجه حافظ شیرازی به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر
فرهنگ فارسی دکتر محمد معین