هفته نامه آیینه یزد

انعکاس آیینه شماره 256

مهین بانوی بزرگوار کربلا زینب(س)

. . .هنگامیکه آفتاب عاشورای محرم 61 هجری غروب کرد سرزمین کربلا غرق درخون بود. عزیزترین بدن‌ها قطعه قطعه بر خاک افتاده بود. آنان که شمشیر و لباس امام را ربودند، پیکر مطهر او را عریان بر خاک افکندند.
سپاه عمر سعد به طرف خیمه‌ها روان شد. لحظات جانکاه و تلخی را بازماندگان شهیدان تحمل می‌کردند و قطعاً آن لحظات هیچگاه در تاریخ بشریت تکرار نشده است. تمامی بار مسوولیت و مصیبت بر دوش فرزند دیگر پیامبر سنگینی می‌کرد و او کسی نبود جز زینب(س).
 اما او نواده پیامبر است دختر علی(ع) است در آن موقعیت کوله بار حسین(ع) را جز او کسی لیاقت برداشتن ندارد. لذا در شرایطی که صحرا را غبار مصیبت واندوه و ضجه زنان و کودکان و سوزاندن چادرها و شیهه اسبان و هلهله غوغا سالاران عمر سعد پر کرده بود فریاد برآورد: ای عمر سعد ! اگر منظور سپاه تو از حمله به خیمه‌های ما غارت اموال و زیور و زینت زنان است خودمان واگذار می‌کنیم. به سپاهت بگو شتاب نکنند، نگذار دست نامحرمان به سوی خانواده پیامبر دراز شود به دستور زینب همه زنان و دختران و حتی کودکان در گوشه‌ای جمع شدند و آنچه زیور و زینت بود یک جا گرد آوردند و زینب فریاد زد: هر کس می‌خواهد وسایل و زیور آلات دختران علی و فاطمه را ببرد بیاید. عده‌ای آمدند و آنچه بود غارت کردند اما این قوم در دنائت و پستی حدی قایل نبودند و با حسرت و اندوهی جگرخراش باید گفت: برخی از سپاه عمر سعد به طرف خانواه پیامبر یورش بردند که مقنعه و چادر از سر زنان بکشند و ظاهراً عمر سعد آنان را از این کار منع کرد. دلاور و شیر زن کربلا که اکنون هم سرپرست و پناهگاه زنان و کودکان است و هم پاسدار و مراقب علی بن الحسین(ع)، جلوی خیمه برادرزاده‌اش ایستاده و هم در معرض توفان حملات رجاله‌های بی سر و پای عمر سعداست برای غارت و چپاول. وقتی احساس کرد یکی از این دیو سیرتان قصد کشتن امام سجاد(ع) را دارد بر سرش فریاد زد که «نه» و او را در پناه خود گرفت و از مرگ نجات داد.
شبی دهشتناک در پیش رو بود. هنوز از اجساد مطهر شهیدان بر ریگزار کربلا خون جاری بود. وماه، نور پریده و کم رنگش را برزمین می‌افشاند و زینب(س) در جای جای آن بیابان کودکان و زنان بی‌پناه را جستجو می‌کرد و دلداری می‌داد و حملات اراذل و اوباش سپاه عمر سعد را با زبان علی(ع) درکام دفع می‌کرد و از دیگر سوی لشکریان عبیداله زیاد که از آنان چندان دور نبودند در زیر نور مشعل‌ها به تقسیم اموال غارت شده خاندان پیامبر و سرمستی ناشی از غرور پیروزی بر سپاه امام و تقسیم سرهای شهیدان مشغول بودند. اجساد شهیدان در برابر دیدگان این زنان و کودکان برخاک افتاده بود و در همان حال عمر سعد بر کشتگان سپاهش نماز می‌خواند و آنان را دفن می‌کرد. سرهای همه شهیدان را بریده بودند و بر بلندترین نیزه سرمقدس امام حسین(ع) بود و زینب می‌دید که اسارت شروع شده است. آن شب را در کربلا ماندند سپیده دم سپاه برای بازگشت به کوفه آماده می‌شد هر قبیله با سرهایی که در اختیار داشتند تکبیر گویان از میدان جنگ می‌گذشتند و زینب(س) همه این صحنه‌ها را شاهد بود.
 خداوندا! این چه حکمتی بود که یک زن، ‌دختر علی و نواده پیامبر این همه رنج را به تنهایی ببیند که نه! ‌بچشد و با گوشت و پوست و استخوان و با تک تک سلولهای وجودش لمس کند.
کاروان حرکت می‌کرد تا مسیر 12 فرسخی کربلا به کوفه را طی کند و زینب به یاد می‌آورد از مدینه که حرکت کرده بود همه جوانان و یاران حسین(ع) و عباس(ع) و فرزندان و برادرانش، زنان را با عزت و حشمت تمام در محمل‌ها نشانده بودند.
 و زینب اکنون به صحنه جنگ می‌نگریست و اجساد یکایک شهیدان را از جلو چشم می‌گذراند و می‌گفت: ای پیامبرخدا! ای محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد این حسین توست که عریان و بی سر بر دشت افتاده است و در خون غلتیده با پیکری پاره پاره و اینان دختران می‌باشند که به اسارت می‌روند و فرزندانت کشته شده‌اند و باد صباست که بر آنان می‌وزد.
آرامش و شکوه زینب وصف ناشدنی بود. صحنه‌های جگر خراش پیش رو کافی بود تا انسانهای بزرگ را با اراده‌های پولادین در دم به کام مرگ کشد و از شدت غم به دیار باقی بفرستد اما دختر علی(ع) با جلال و شکوهی تمام بر همه مشکلات تسلط یافت و صد البته راز شهادت را او بهتر از هر کس می‌دانست و نگاه تیز پروازش دور دست‌ها را می‌نگریست او به خوبی می‌دانست که دشمنان خانواده پیامبر در انتظار کوچکترین واکنشی یا کلامی که نشانه‌ای از ضعف و سستی یا پشیمانی باشد به سر می‌برند لذا با نگاه به پیکر امام فرمود: خداوندا! ‌این قربانی را از خانواده پیامبرت بپذیر ! علی‌بن‌الحسین(ع) سینه‌اش از شدت فشار ماتم و اندوه تنگ شده بود و باران اشک مجالش نمی‌داد.
 زینب پرسید پسر برادرم ! تو را چه شده است؟ حضرت سجاد گفت: می‌بینم: پیکرهای شهیدان ما این گونه برخاک افتاده و رها شده است. زینب(س) گفت:. . . به خدا سوگند این پیمانی است از پیامبرخدا به جدت و پدرت و عمویت. مردمی از این امت این پیکرهای پاره پاره و پراکنده و خونین را جمع می‌کنند و در این سرزمین دفن می‌کنند و برفراز مرقد حسین(ع) پرچم می‌افرازند که هیچ گاه در گذر زمان و طی سالیان و قرون کهنه نمی‌شود و آسیب نمی‌بیند و تا قیامت راهنمای آزادگان جهان خواهد بود و کیست که این سخن زیبای زینب(س) را تا امروز به تجربه درک و دریافت نکرده باشد.
از دعای حضرت زینب(س) در نماز شب یازدهم می‌توان دریافت که دریای دل او چه امواج سهمگین را از مصیبت تحمل کرده و کوهسار اراده پولادینش در برابر چه توفان‌های کوبنده‌ای ایستاده است آنجا که با خدای خویش می‌گوید: ای پناهگاه کسی که جز تو پناهی ندارد وای تکیه گاه آنکه غیراز تو پشتوانه‌ای نمی‌شناسد. ای خدایی که سیاهی شب و سپیدی روز و روشنایی خورشید و صدای آرام درخت و آب بر تو سجده می‌کنند ای خداوند، ای خداوند، ای خداوند.
 این کلمات تصویر زینب است. همان زینبی که مادرش زهرا(س) و پدرش علی(ع) است.
 سخن گفتنش شباهتی تمام به سخنان مولا علی(ع) داشت و نیز حالات و حرکاتش.
آن همه رنج و مصیبت جان زینب(س) را صیقل داده بود او محبوب خداوند بود و خداوند هرکس را دوست بدارد در بوته آلام و مصایب غوطه ورش می‌کند تا گوهر جانش بدرخشد و فطرت الاهیش شعله ور گردد.
 . . .کاروان به دروازه کوفه رسیده بود. شهر آذین بسته بودند، سر در ساختمان‌ها و دارالاماره را گچ تازه کشیده بودند اسباب شادی و جشن مهیا شده بود تا پیروزی عبیدا... و شکست اهل بیت بیشتر به رخ کشیده شود و باز زینب. . . سرهای شهیدان در برابرش و چهره‌های نجیب و پر اندوه و معصوم و خسته و افسرده خانواده پیامبر در کنارش و زنجیر بر دست و پای برادر زاده‌اش که هنوز در تب می‌سوخت و نگاه‌های خیره زنان و مردان کوفی و هلهله و شادی و شلوغی گستاخان روبرویش. . . با دست اشاره کرد که مردم ساکت شوید؟
تنها روح نیرومند او می‌توانست آن همه غریو و غوغا را در میدان اصلی شهر خاموش کند مردم آرام شدند و فقط اشک‌ها برگونه‌ها می‌لغزید. شتران و اسبان که اسیران را بر آنها بی جهاز نشانده بودند ایستادند زنگ‌ها از صدا افتاد و پس از مکثی که گویی همه آماده شنیدن هستند زینب(س) پس از ستایش خداوند فریاد برآورد و چنین گفت: ای مردم کوفه مردم مکار و فریبکار! مردم خوار و بی‌مقدار! بگریید! دیده هاتان همیشه گریان و سینه‌هاتان پیوسته بریان باد.
پیمان‌های شما دروغ و ایمان‌های شما فریب است. افّ بر شما مردم حیله گر و دوست کش و دشمن نواز. چه زشت کاری کردید خشم خدا را خریدید و در آتش دوزخ جاودانی گرفتار آمدید آیا گریه می‌کنید ؟ !
‌بگریید که سزاوارید داغ ننگی برخود نهادید که گذشت روزگاران این زشت را نمی‌زداید. چه پاسخی برای کشتن فرزند پیامبر دارید سید جوانان بهشت را که چراغ راهتان بود کشتید.
نیست و نابود شوید ای مردم داغدار. . .
کوفیان در این هنگامه زینب(س) را نمی‌دیدند. صدای علی(ع) را پس از 20 سال دوباره می‌شنیدند تازیانه فریاد دختر علی(ع) آنچنان بر اندام آن مردم خوار و بی‌مقدار نواخته می‌شد که گویی صاعقه‌ای آسمانی است که بر قومی به عذاب نازل شده است مردم یکپارچه انگشت به دندان می‌گزیدند و از دیدگانشان اشک می‌بارید. اشک حسرت و ندامت و تاسف و تاثر.
زینب(س) مستقیماً با مردم سخن گفته بود و آنان را کشنده حسین(ع) و خانواده پیامبر معرفی کرده بود و براستی نیز چنین بود اگر مردم ضعیف و زبون و سست عنصر نبودند و هر کدام بر امتداد و عمق شب سیاه نمی‌افزودند چگونه ممکن بود عبیدا... نابکار30 هزار نفر از آنان را به کربلا اعزام کند و عاشورا به وجود آید؟ آری درهنگامه‌ای چنین که پسر مرجانه می‌خواست مردم کوفه را با نمایش پیروزی مرعوب سازد و خانواده پیامبر را کوچک و تحقیر و رنجور و خسته کند سخنان زینب صحنه را کاملا  تغییر داد. صدای گریه مردم و ضجه و شیون آنان صدای پشیمانی بود و ندامت.!!
صدای شکستن از درون. صدای کوبیده شدن استبداد. صدای درهم شکستن استخوان‌های دیکتاتوری بنی امیه. تا قبل از این سخنان همه شرایط توسط ابن زیاد و فرومایگان اطراف او آنچنان طراحی شده بود تا خانواده پیامبر آخرین رمق‌های خود را از دست بدهند و ظاهراً ‌این نتیجه به دست می‌آمد. اما حالا همه چیز به نفع زینب، به نفع شهیدان و اسیران تغییر کرد. حالا مردم کوفه بودند که چهره‌های خود را می‌پوشاندند تا مبادا در برابر دیدگان پر شماتت فرزندان پیامبر قرار گیرند و این آغاز تحول بود و توفان.
توفانی که با سخنان زینب در اولین مرحله از ورود کاروان اسیران به کوفه به وزیدن آغاز کرد و بنیان پستی و پلیدی و شرارت حکومت بنی امیه را از بیخ و بن انداخت و چه قدر کودکانه و بی مبنا و تحقیر آمیز است که تصور شود یا بعضی بگویند و بنویسند و به عنوان ذکر مصایب خانواده پیامبر نقل کنند که آری زینب(س) دختر علی(ع) و زهرا(س) در برابر آن‌همه چشم بی‌تاب و بی‌قرار شود و سر بر چوبه محمل بکوبد و خون از آن جاری شود و دشمن شقاوت پیشه خود را بیش از پیش برنده و پیروز احساس کند و حاشا که ساحت مقدس زینب(س) و اسیران و شهیدان کربلا پاک و منزه از این ناروائیهاست.
صحنه‌های دگرگون کننده سرنوشت تاریخ کربلا را که زینب سلام ا... علیها نقش اصلی و تعیین کننده داشت به فرصت دیگری وامی‌گذاریم و از محضر حضرت ربوبی مسالت داریم تا ما را به عنوان شیعیان خاندان عصمت و طهارت از دریای شجاعت و عظمت و عزت این بانوی بزرگوار و خانواده معصومان علیهم السلام قطره‌ای بنوشاند و در عرصات قیامت از شفاعتش محروممان نفرماید. (چنین باد )

محمد خسروی