هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 277

فرزندان زبان دراز دیگر بلبل زبانی نمی‌کنند

جانم براتون بگه! ‌خدا اموات شما را هم بیامرزد! وقتی بچه‌ها شیطونی و بهانه‌جویی می‌کردند، و می‌گفتند این می‌خوام اون می‌خوام و نق می‌زدند عمو جان می‌فرمودند:« نان گندم و گوشت گوسفند شکم فولادی می‌خواد»
یعنی اگر از رفاه و شکم کم کنید اون وقت دماغشون را بگیری جونشون درمیآید.
این نصیحت روزی به کارم آمد « عیالات متحد یعنی زن و بچه‌ها» بهانه گیری می‌کردند چرا تلویزیون قدیمی، LCD نمی‌شود یخچال چرا «یخساز» نیست اصلاً چرا هرچی بابا می‌گه؟باید قبول کنیم. مگه ما نظر نداریم پس دموکراسی چی می‌شه، چرا ما که خودمون هیچی نداریم بابا به عموجان پول قرض می‌ده به ما نمی‌ده!؟
فردا که اومدم خونه گوشت و مرغ را از سبد خرید و روز بعد لبنیات ومیوه حذف کردم و به جای چهار تا نان تازه خشخاشی دو تا نان بیات و کهنه از سوپری سرکوچه خریدم و پی در پی از رفاهیت! آنها کم کردم.
هفته به سر نیامده والده آقامصطفی و احفاد و اتباع علیا مخدره «فرزندان» به جای اون تجملات مادی و اون حرف‌های زیادتر از دهان و قلمبه سلمبه که از بد آموزی‌های دایی منورالفکرشان بود توبه نامه داده و گفتند باباجون عجب حرف‌هاتون قشنگه [عجب بابایی]‌اگر امکان داره حداقل نان‌ها را با کیفیت‌تر بخرید!!
لبنیات و پروتئین و پیتزا هم نمی‌خواهیم فدای نظریاتتون بشیم!
هیچی نمی‌خواهیم! حس توانایی، شیطونی و بلبل زبانی هم نداریم هرچه شما کردید نان را دریابید بابا نان بده!
این بود پند و اندرز این هفته.. خود دانید !
از تصمیم و تسری و توجیه و تفسیر جدا ‌ًخودداری فرمائید... وگرنه نان هم...!!

زبان دراز