هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 283

نوه زبان دراز در سال 1460 شمسی

خوانندگان محترم اگر به نوه زبان دراز مقداری از فضولی و کند ذهنی و خط کج و معوج از پدربزرگ خود به ارث برسد در سال 1460 خواهد نوشت:
پدر بزرگم در روزگاری بود که یک نفر اومده بود دزدان و مفسدان اقتصادی سی سال قبل از خودش را بگیرد اما یک قلم که افشا شد رکورد را شکست، در روزگاری بود که آمدند نفت را سر سفره بیاورند و قرار بود محرومان حق شان را بگیرند و فاصله طبقاتی کم شود ولی محرومان رفتند زیر فرش و پولداران بالای عرش!
قرار بود همه سلاطین از تخت فرو افتند اما سلطان شکر، سلطان گوشت، سلطان آهن و فولاد، سلطان سیگار و سلطان موز از پشت پرده در آمدند.
قرار بود آقازاده بازی و پارتی‌بازی تمام شود و رابطه و فک و فامیل سالاری به شایسته سالاری تبدیل گردد اما جفت جفت برادران آمدند هم این ور هم آن ور.
قرار بود تولید ملی و حمایت از کشاورز و صنعتگر سر لوحه برنامه‌ها شود اما از کفن و سنگ قبر و مهر و تسبیح تا موز و سیب و هندوانه و نخ جراحی و برنج و... خارجی بازارها را گرفت گویا کشاورز و صنعتگر چینی مد نظر بود.
قرار بود وضع حقوق بگیران درست شود و تعدیل گردد و کسی به خاطر عضو هیات مدیره بودن پول نگیرد اما حقوق و پاداش عده‌ای از مدیران عامل و اعضای هیات مدیره خوب شد بعضی به اندازه حقوق ده‌ها کارمند البته مادام العمرش. قرار بود دست دزدها قطع شود ولی حالا همدیگر را بی کنتور متهم می‌کنند.
همچنین زبان‌دراز زاده می‌نویسد پدر بزرگم! در حالی که از درد به خود می‌پیچید آخ نگفته مرد تا حسرت آخ را بر دل دشمن بگذارد! دکتر علت مرگ را ترکیدگی روده ناشی از شنیدن دروغ‌های بزرگ اعلام کرده بود خدایش بیامرزد. ولی آخ نگفت.

زبان دراز