طنز شماره 314
عدم اصلاح موی سر و شکرگزاری بنده زاده
زباندراز زاده که دیر فهمی و آسمان به ریسمان پیوند دادن را از پدر به ارث برده، جلوی آیینه ایستاده بود و پس از دست کشیدن به موهایش، هر دو دست را به آسمان بالا برد و گویا خدا را شکر میکرد.
حقیر زبان دراز، او را مورد خطاب قرار دادم و گفتم: جوان دلبندم !! درست است که گفتهاند در هر نفسی شکری واجب ولی دیدن این زلفهای ژل زده هم شکر میخواهد در جواب، پدروار همه چیز را به همه چیز ربط داد و با استمداد از عقل ناقص خود گفت:
پدرجان چرا شکرگزاری نداره؟ یادتان است رییسالوزرا در اثنای سخنرانیهای انتخاباتی فرمودند که مگر مشکل مملکت ما موهای جوانان ماست ما باید برویم اقتصادشان را درست کنیم.
گفتم: بلی.
گفت: بنابراین جای بسی شکر است چون ارادهشان بر این تعلق گرفت که اقتصادمان را درست کنند اما چنان کاری در اقتصاد کردند که اگر به فکر اصلاح موهای جوانان هم بودند و همان کار را درباره موهای ما میکردند آیا امروز من میتوانستم در انظار عموم ظاهر شوم!! ؟؟
دیدم بیراهه نمیگوید راستی شاخ شمشاد نشان از پدر دارد!
گفتم: زلف هایت را قربون، راستی خدا را هزار مرتبه شکر !!
زبان دراز