هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 316

اندر قیاس دو رییس الوزراء

در مفصل‌التاریخ اثر طویل اللسان چنین آمده که در عهد دیرین دو امیر به فاصله هشت سال سکان کشتی مملکت به دست گرفتند.
رسم بر این است که چون آدینه روز شود مردم در مساجد و مدارس گرد آیند نام «مطلوب» بر رقعه نویسند و در صندوق اندازند و زمام بدست آنکه بیشتر رقعه دارد دهند اما چون مدتی بگذشت از امیر تازه رسیده دل برگیرند گویند خدا قبلی را بیامرزد یا «هر سال دریغ از پارسال».
در اینجا دو امیر را در ترازوی قیاس گذاریم تا عبرتی برای آیندگان گردد.
یکی از سادات حسنی «خاتم» نام و دیگری علامه و متخصص در کل علوم «علامه محمود» نام.
اول:«مشابهات»
هر دو گروهی به آنها آلرژی دارند.
هر دو بر عدالت و آزادی تاکید داشتند.
هر دو ادعا دارند چوب لای چرخشان بود «علی ما نقل».
دوم: تفاوت‌ها
آن «خاتم» هشت سال فرمود: «می‌کنم» و عاقبت نکرد و ناکام برفت.
آن محمود هشت سال فرمود: «می‌گویم» و عاقبت نگفت.
آن عزیز هشت سال بر صداقت و چهار چوب قانون اصرار ورزید و این سعید استاد دور زدن بود آن چنان که افتاد و دانی.
آن سید جلیل می‌فرمود یک دشمن زیاد است و زنده باد مخالف من.
این محمود حمید می‌گوید یک دوست پیدا می‌کنم طرفه‌العینی.
آن ادیب سخنور چنان به قانون «بقای مدیر» ایمان داشت که خیلی‌ها با موی سیاه آمده سپید مو رفتند.
این علیم عالم، وزرا را بر روی زمین نصب کردی و در هوا عزل.
آن پر تبسم می‌فرمود و می‌گفت: «جز راست نباید گفت».
اما این «وجیهه نژاد» گوید شاید گفت. و یا «بگم و بگم»
آن «یزدی» آینده نگر به رسم نیاکان و دیگر همشهری‌ها نخورد و بهشت «از مصدر هشتن یعنی اندوختن» و پس انداز کرد، این وهاب بخشنده و دست و دل باز صندوق را آب و جاروب کرد و به جای آن قرض فراوان برای بعدی گذاشت.
آن یزدی قناعت پیشه بر مدیریت کشور بسنده کرد آن «محمود جهانگشا» داعیه مدیریت جهان داشت برای رییس ماضی، بعضی از ناموافقان نه روز یک بحران تراشیدند و این رییس داد او بستد و برای مخالفانش هر روز نه بحران آفرید.
سخنان آن قبلی آرامش‌زا و خواب‌آور و بر عکس این فعلی آرامش زدا.
«سید» چون عزم سفر خارج کردی و به فرنگ و بلاد کبیره رفتی، روسای میزبان از پلکان پایین آمدی و در برابر او تعظیم کردی و محمود بر عکس به شرق و آفریقا و آمریکای جنوبی و لاتین و بلاد صغیره رفتی و از بس هیبت و شکوه داشتی عددی از روسای جمهور از ترس بیرون نیامدی و گاه او با سربازان محافظ عکس یادگاری گرفتی...
البته چون سال به عدد هشت رسیدی این رییس هم همانند آن بزرگ باید بقچه و ساک بستی و گوشه عزلت نشستی. آیا فرد بعدی چون بیاید کاری کند که باز مردم هوس آمدن قبلی کنند؟
دیگر زباندراز چه عرض کند و چه بنویسد؟ خوانندگان آیینه خود جملاتی و عباراتی بدان بیفزایند.

زبان دراز