هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 336

ما جلوه شباب ندیدیم به عمر خویش

زبان دراز کودکی و نوجوانی را در دوران ستمشاهی گذارند.
در آن روزگار به غیر از جور استاد و درس چیزی به خاطر ندارد فقط از بزرگترها«وصف حال» شنیده‌است.
سپس در دوران جوانی همانند بعضی چنانکه افتد و دانی صبر انقلابی پیشه کرد.
پس دشمنان آتش جنگ افروخته و در آن دوران از اون حرف‌ها زدن خجالت داشت بعدهم که دوران قرض و بدهی خارجی و سازندگی از طرح بعضی مسائل شرمسار بود. که در آن برهه حساس سخنی از دلخواهی‌هایمان کلمه‌ای بگویم و بعد هم که اصلاحات سر رسید هر 9 روز یک بحران آفریدند، وزیرش هم که حرف زد کتک خورد، چه برسد به زبان دراز و همقطارانش.
بعد هم شمیم خوش مهرورزی و عدالت وزید که ناچار به تحمل و همراهی و« مخمور در میان مستان نشستن» شدیم.
تا خواستیم نفسی در این رایحه خوش خدمت بکشیم گفتند: تحریم شدیم و باید پیچ تاریخی را رد کنیم آن هم با مقاومت و صبر!
آقا جان از ما که گذشت باید آینده نگر باشیم چرا که مردن امروز به اندازه زندگی کردن دیروز یا شاید بیشتر خرج دارد.
لذا باید پس انداز داشته باشیم ولی آیا فرزند و فرزند زادگان سهمی از خوشی و رفاه از بیت‌المال و برنامه‌ریزی عده‌ای از دولتیان خواهند برد؟
نمی‌دانم آقا زادگان و وابستگان آنها کی فرصت کردند که از آن برهه و گردنه و پیچ بگذرند که سندش توی کیف رییس‌الوزرای سابق و نطق تعدادی از نمایندگان سابق و حال بود!
ما که بی‌تقصیر هستیم ولی آیا در جنگ جناح‌ها و دسته‌ بندی‌ها یادی از حق ما هم می‌شود !!
از کسانی که مذاکرات مجلس را شنیده‌اند بپرسید!! 

 زبان دراز