طنز شماره 343
عرض تبریک زبان دراز به استاندار
بالاخره انتظارها به سر رسید، شایعات پایان یافت عدهای هم که هر روز به نحوی مطرح میشدند چاپ عکس و زندگی نامهاشان در سایتها و نشریات متوقف شد. میگویند گاه بعضی از سیاست ورزان کاری میکنند که هیچ عاقلی نمیکند، خوش باوران هم سه ماه بر سر کار بودند حزب «بادیون» هم هر روز به یکی از چهرههای مطرح عرض ادب میکردند و پیامک تبریک میفرستادند تا آن حد که عدهای از سیاسیون عالی و غیره اسم و رسمشان بر سر زبانها افتاد.
شبی در عالم رویا دیدم زباندراززاده میگوید پدر! مگر چندبار از وزارت داخله زنگ نزدند که خودتان را برای پست جدید آماده کنید و شما هنوز جواب مثبت ندادهاید؟ دیدم فرزند یک شبه ره صد ساله را طی کرده و به پدر درس میدهد بلافاصله گفتم: چرا! بیدار شدم و با خود میگفتم: ای کاش سلطان آیینه این خبر را با عکس و شرح حال زبان دراز به چاپ برساند اما...!!
تا اینکه آنگونه که راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار نقل میکنند نماینده شهرستانی با کمتر از ده درصد جمعیت استان گوی سبقت را از دیگران ربود و شد آنچه باید بشود.
به یاد آوردم 50 سال پیش ناظمی « که خدا روانش را شاد بگرداند»در دبستان داشتیم لوچ بود وقتی میخواست دانشآموزی را تنبیه کند و نگاه غضب آلود به او میکرد میخورد زیر گوش بغل دستی یا اگر به چپ نگاه میکرد منظورش راستی بود.
اما آنچه که بیشتر زبان دراز را ناراحت میکند این که مدتها زبان و لهجه شهر و دیاری را یاد گرفته و مسلط شده است حالا باید به زودی آنچه را آموخته به فراموشی بسپارد و زبان شهر دیگری بیاموزد ضمناً چون مرتب عادت کردهام جلو آیینه بایستم و تمرین و تکرار کنم، از عیالات متحده گرفته تا زبان دراززادگان که تعدادشان نیم دو جینی هست مرتب میزنند زیر خنده و به من میگویند چرا به خودت زحمت میدهی بابا!! همان سخن قبل از زبان درازی را تکرار کن و بگو:«قدم خیر باد آن که خیر مردم بخواهد و خیر برای مردم آورد.» به امید آن روز.
زباندراز