تیتر یک شماره 361
آیت ا... طالقانی :
شخصی را همانند دکتر سحابی ندیده ام
در زندگی مشترک، هر چند کوتاه، خلقیات افراد کاملاً مشخص میشود و همه خود را آنچنان که هستند، مینمایانند. حالا چرا من که سالها با دکتر یدالله سحابی همسفره و همسفر بودم، نتوانستم او را آنچنان که هست بشناسم. نمیدانم، شاید وارستگی،بزرگواری، تقوا و پرهیزکاری،عبادت و شب زنده داری او فراتر از آن بود که امثال من بتوانند همه ابعاد آن شخصیت ارزشمند را ببینند.
در تمام مدتی که با او همبند بودم،به یاد ندارم شبها که با خالق خود آهسته و آرام،راز ونیاز مینمود و سحرگاه که مناجاتش با حضرت احدیت تمام میشد و به ادای فریضه میپرداخت حرکتی از او سر بزند که دوستان از خواب بیدار شوند،حتی هنگامی که برای ورزش وهواخوری به حیاط زندان میرفت،چون سایهای قدم برمی داشت.
من محکومیت خود را در زندان گذراندم که به برکت وجود بزرگوارانی چون طالقانی،بازرگان و سحابی که چون شمع میدرخشیدند،هرکس به آنجا میآمد،مدینه فاضلهای را پیش روی خود میدید،و آنچه فلاسفه در عالم تخیل به دنبال آن بودند در این جمع کوچک مییافت.ما همه چون هم زندگی میکردیم.دکتر نیز مانند دیگران،تمام کارهای شخصی خویش را خود انجام میداد.رختخوابش را جمع میکرد،و برای نظافت اطاقها که هر روز نوبت یکی از افراد بود،او نیز به نظافت و جاروب کشی میپرداخت.روزی یکی از روحانیون بلند مرتبه که در آن زمان مدت کوتاهی در زندان بود به ایشان گفت:جناب آقای دکتر وقت شما بیش از اینها ارزش دارد که به کار جاروب کشی بپردازید،خوب است که به یکی از زندانیان عادی(که معمولاً برای کمک در کارهای عمومی از طرف مسئول زندان در اختیار زندانیان سیاسی گذاشته میشد و برای کار خود حقوق و دستمزد میگرفت)مبلغی بدهید تا کار جاروب کشی را انجام بدهد.دکتر سحابی از این سخن به شدت ناراحت شد و گفت غیرممکن است.
روزهایی که قرار بود صبح زود برای محاکمه با دوستان دیگر به دادگاه برویم(محاکمه دسته دوم اعضای نهضت آزادی ایران)دکتر سحابی با علاقه خاص شخصاً صبحانه را آماده کرده بود و اصرار میکرد که صبحانه نخورده از زندان خارج نشویم،و سپس دعای خیری بدرقه راهمان مینمود.
در برخوردهایش هیچ فرقی بین فرزند خود (مهندس عزت الله سحابی)و دیگران نمیگذاشت.با آنکه در سطح بالای علمی قرار داشت از اینکه به زندانیان بی سواد یا کم سواد،حتی الفبا بیاموزد و به آنها قرآن خواندن یاد بدهد ابایی نداشت،و این کار را به دیگری وا نمیگذاشت.
هنگامی که دوستان دور هم جمع میشدند تا در مورد مسائل جاری زندان،یا برقراری مراسمی، ویا در موضوعاتی سیاسی تصمیم بگیرند،دکتر سحابی هم چون دیگران تابع نظرات جمع بود و بیش از دیگران حقی برای خود قائل نبود.
در یکی از تصمیم گیریها که به منظور پشتیبانی و حمایت از زندانیان سیاسی که در زندان دیگری بودند و مکان آنها نامناسب بود،منجر به اعتصاب غذا گردید،و بدین جهت همگی دست به اعتصاب غذا زدند،دکتر نیز مانند همه در این تصمیم گیری شرکت کرد و دست به اعتصاب غذا زد.این اعتصاب غذا بهانهای شد برای تبعید اکثر زندانیان سیاسی،به برازجان و دژ معروف آن.
از تهران تا برازجان گه تبعیدگاهمان بود هر دونفر زندانی با دستبند به هم چسبیده بودند،ایشان هم با مهندس بازرگان، دو یار دیرین که همواره در سنگر دین و دانش در کنار هم جای داشتند،هم دستبند بودند.روحیه قوی وسرشار از ایمان و نشاط او ومهندس،به خصوص در گردنههای بین کازرون و برازجان،که عبور اتوبوس در آن زمان به سختی انجام میگرفت و زندانیان مجبور بودند از اتوبوس پیاده شده و مسافتی را به پیمایند،مایه دلگرمی و قوت قلب جوانان بود.
وقتی وارد برازجان و دژ معروف آن شدیم،دکتر حاضر نشد در یکی از اتاقهای آن سکونت کند و قسمت شترخان را انتخاب کرد.
در دژ برازجان و در آن آب و هوای گرم و شرجی،دکتر علاوه بر انجام کارهای فردی و اجتماعی، با کوشش فراوان باغچه کوچکی بوجود آورد که مایه انبساط خاطر زندانیان در آب وهوای گرم آن زمان گردید.
مهمترین اقدام دکتر سحابی در زندان،تالیف کتاب"خلقت انسان" بود،هم پایه "تفسیر پرتوی از قرآن" طالقانی و "سیر تحول قرآن" بازرگان...
شبی که قرار بود دکتر سحابی از زندان آزاد بشود،مراسمی به افتخار استاد توسط دوستان برپا گردیده بود.آیت الله طالقانی ضمن تجلیل از ایشان فرمودند:
" من مدت زیادی را در قم ونجف گذرانده ام.افراد پارسا و شب زنده دار زیادی را دیدهام که از هر لحاظ نمونه بودند،ولی میتوانم بگویم شخصی را همانند دکتر سحابی ندیده ام."
توضیح: شادروان دکتر یدالله سحابی در سال 1284( ه ش )در محله سنگلچ تهران متولد شد ودر 23 فروردین ماه 1381 به رحمت ایزدی پیوست.
منبع: «یادنامه دکتر یدالله سحابی»، گردآورنده محمد ترکمان، چاپ"بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان"، صفحات 513، 514، 515 و 517