طنز شماره 365
بشارت باد بر « اهل کتاب»
که محمود نامه آمد
امیر محمود خان که الطاف دولتش همه را رسیده چنانکه تا سالها کامها بدان نوشین گردیده و یاد خوش دوران حکمرانی وی با میخ دو پا بر دیوار خاطرات کوبیده و مهرش هم بر قلوب نشسته است.
به نازی که لیلی به محمل نشیند قراراست با نشر کتاب خاطرات باز آید و بر چشم نشیند.
اما خریداران محترم قبل از رفتن در صف خرید کتاب، اولاً بفرمایید که از کجا و از چه ساعتی آمدهاید(10-9- 8- 7) و فوراً فیالبداهه بگویید «دشمن» که بفهمند خسته نشدهاید که در صف خرید و زیارت کتاب بودید و اما بشارت بدهم که اگر دوران دولتش بر سرتان شاخی از تعجب نروئیده و چشمهاتان هنوز از اقوال و افعال مشارالیه گرد نشده این آخرین فرصت را از خود نگیرید که «آخرش است». بشارت دهم که اگر چندی است اندک آرامشی یافتهاید یا دچار افسردگی ناشی از نشنیدن و ندیدن اقوال و افعال وی شدهاید «بزودی خندان و دست افشان» شده بر سرتان هاله نور رویت خواهد شد و باز بشارت دهم «که بزودی رابطه لولو و آفتابه» و«سوزش ناشی از مهروزی» مشخص خواهد شد و در عالم سیاست میفهمید چگونه هولوکاست برجهای دو قلو را در انگلستان کنار شاخ آفریقا منفجر کرد !! آن هم با ادبیات محمود نشان بهاری!
ولی بدا به حال مفسدان ویژه خوار و بذل و بخشش کنندگان از بیت المال و هدر دهندگان آن که لیست کذایی معهود اندر جیب و کیف که آیا بالاخره پس از 8 سال بیرون خواهد آمد و افشا میشوند !! افشا شدنی آن هم از سوی رییس دولت پاکدستان !! یا خیر؟
خلاصه چه شود؟ و چه چیزها خواهیم خواند؟ که اسناد و آمارش هم موجود است ولی یک تفاوت دارد این دفعه مکتوب و موجود! دیگر «سرکاری» نیست و نمیتوان تکذیب کرد و بگوید نگفتم! این هم مدرک «کتاب بگم بگم» خامه « محمود خان مهروز» و در پایان خوش به حال طنز پردازان خصوصاً زبان دراز که مدتی سوژه دارد.
زبان دراز