سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفته نامه آیینه یزد

آمیرزا قلمدون شماره 115

هدیه ای که به من داده شد!!

فرهاد تعریف می‌کرد که 10 ساله بودم روزی با دوچرخه از کوچه‌ای می‌گذشتم درست در مقابل من مرد دوچرخه سواری حدود 40 ساله در حرکت بود دستپاچه شده به طرف چپ منحرف گردیدم با دوچرخه سوار تصادف کرده و بیچاره ازچرخ فرو افتاد پایش زخم شد، گوشم را گرفت جای همه دوستان و آشنایان خالی نباشد سیلی جانانه‌ای به من زد که صدای آن هنوز در گوش من طنین انداز است مردی که از آنجا عبور می‌کرد با صدای بلند به دوچرخه سوار مصدوم گفت حبیب آقا خدا بد ندهد و دور شد.از آن روز تصمیم گرفتم این سیلی را تلافی کنم وچهره اش را خوب در ذهنم سپرده و اسمش را در یکی از زوایای حافظه‌ام ثبت و ضبط نمودم. سالیانی گذشت پس از بازگشت از خدمت مقدس سربازی روزی برای سوار شدن در اتوبوس واحد در ایستگاهی تقریباً خلوت مورد را دیده و شناختم گذشت 14 سال او را تا حدودی تکیده کرده بود سعی کردم از نزدیک وراندازش نمایم و به دقت در چهره اش نگریستم تصادفاً یکی او را به نام صدا کرد ومطمئن گشتم خودش است موقعیت را در آن فضای باز مناسب دیده و مسیر فرار را تعیین نمودم چون برای تسلط کامل جدولبندی کنار خیابان کاملاً مساعد بود برفراز جدول قرار گرفتم و چنان سیلی به صورتش نواختم که صدای آن وسعت زیادی را فرا گرفت و سرخی دست من حاکی از شدت عمل بود پا به فرار گذاردم هنوز به سرعت خود نیفزوده بودم که جوانی تیز پرواز همچون عقاب یقه‌ام را گرفت و باز جای همه دوستان و آشنایان و حتی خوانندگان عزیز خالی نباشد چند سیلی آبدار به چهره آفتاب خورده و مستعد دوران سربازیم نواخت و متعاقب آن جوان دیگری مشتی محکم به پشتم زد همزمان لنگه کفشی به طرفم پرتاب شد جا خالی دادم و دختر خانمی پایش را محکم به پشت پای من کوبید و حبیب آقا نفس نفس زنان در صحنه وارد گردید بیچاره حبیب آقا بریده بریده سخن می‌گفت او فقط علت را پرسید من تازه دو ریالیم افتاده بود که اینها همه اعضای خانواده حبیب آقا هستند بر اعصاب خود مسلط گشته و ماجرا را شرح دادم اتفاقاً حبیب آقا گفت کاملاً یادم هست و بعدا پشیمان شده بودم مرا به خانه بردند چای نبات و شیرینی آوردند و از آن موقع به بعد رفت و آمد خانوادگی پیدا نمودیم و نهایتاً فریده دختر عزیزشان که پایش را محکم به پشت پای من کوبیده بود!! و به چندین و چند خواستگار جواب منفی داده بود!! را به عقد ازدواج من درآوردند. فریده فرشته ایست همچون عده‌ای از فرشته‌های زمینی دیگر!!! که به خاطر تلافی یک سیلی به من هدیه داده شده است !!!