هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 390

تلخ، بدبو، بی برکت مثل پول نفت

به قول مش قاسم سریال دایی جان ناپلئون «پیرمردانی مثل بنده و مادرجان‌ها مثل عیال مربوطه می‌شناسندش» شما هم که... بعله.
مش قاسم می‌گفت: «زیر سر انگلیسی‌هاست» با اون چشم‌های چپ بیرون زده که با حرارت و آتشین می‌گفت: من هم می‌گویم! روزیکه انگلیسی‌ها کلنگ اولین چاه نفت را زدند ناپاک بودند نظرشون هم خیر نبوده زیرا خیر و برکت پولش به ما نرسید که نرسید فقط جنگ و دعواش را چشیدیم از حرارتش گرم نشدیم ولی دودش چشم‌ماها را کور کرد! آن 50 سال پدر و پسر که می‌گویند مفتکی می‌دادند به آمریکا و انگلیس!
باقی‌مانده‌اش را هم می‌خوردند. بعدش هم که نفت مال خودمان شد این چشم آبی‌ها بهانه گرفتند و به هر بهانه نظیر دیه خون کشته شدگان بمب‌گذاری‌‌ها و شرکت در فلان جا گفتند از پول نفتتان برمی‌داریم. حالا هم بدون وارث ماندن ارث ثریا یکی از همسران محمدرضا باعث شد از پول‌های نفت که خارج کرده بود به نفع خودشان مصادره کنند. ولی اگر هم از دستشان پول نفت بیرون برود باز هم کفاف سهم کودکان کار و کارتون خواب‌ها و اهالی محله زیر خط فقر نمی‌شود. هر چه می‌کشیم از دست انگلیس است
اگر نبودند و یا اگر خیرخواه بودند و اگر به ملت ایران علاوه بر نفتش توجه داشتند بعد یک قرن از این درآمد سرشار خداداد ملی لااقل نوه‌زبان‌دراز به زندگی راحت تر و آقامنشانه‌تر امید داشت. روح مادر بزرگ شاد باشد وقتی برای خوابیدن بچه‌ها و نوه‌ها لالایی می‌خواند وسطش که شعر یادش می‌رفت زیر لب می‌گفت:
 گندم، گل گندم، گل گندم/ زحمتش مال ما، نونش مال مردم

زبان دراز