هفته نامه آیینه یزد

سخن هفته شماره 393

زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت
اهل عالم را ز کار خویش حیران کرد و رفت
از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب
هر کجا بنهاد پا فتحی نمایان کرد و رفت
با لسان مرتضی از ماجرای نینوا
خطبه‌ی جانسوز اندر کوفه عنوان کرد و رفت
تا بماند دین احمد با کلام جانفزا
عالمی را دوستدار اهل ایمان کرد و رفت
فاش می‌گویم من آن بانوی عظمای دلیر
از بیان خویش دشمن را هراسان کرد و رفت
بر فراز نیزه آن قرآن ناطق را بدید
با عمل آن بی قرین، اثبات قرآن کرد و رفت
در دیار شام بر پا کرد از نو انقلاب
سنگر اهل ستم را سست بنیان کرد و رفت
خطبه‌ی غرا، بیان فرمود در کاخ یزید
کاخ استبداد را از پایه ویران کرد و رفت
شام، غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت
دخت شه را بعد مردن در خرابه جای داد
گنج را در گوشه ویرانه پنهان کرد و رفت
ز آتش دل بر مزار دختر سلطان دین
در وداع آخرین شمعی فروزان کرد و رفت
حسن سروی


******************************


ابو عمر شیبانی گوید: امام صادق (ع) را دیدم که بیلی در دست و پوششی درشت بر تن داشت و در باغ خود کار می‌کرد و عرق از بدنش فرو می‌ریخت. عرض کرد: فدایت شوم! بیل را به من بدهید تا جای شما کار کنم. فرمود: من چنان دوست دارم که شخص، در گرمای آزاردهنده‌ی آفتاب، برای تامین نیازمندهای زندگی خود رنج بکشد.
«زندگی به سبک بهشت»، گزیده‌ای از مفاتیح الحیات