هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 400

سلسله آفتابه دزدان

در حبسیات ابن جفنگ آمده «جزایری» را پرسیدند: از سختی حبس زرد روی و خجلی.
او در جواب سخت بگریست و گفت: به جان استادم «بابک» چنان نیست که از شماتت و سرزنش بانکیان و بیمه جاتی‌ها و مفسدان جدیدالورود سر از خجالت بر نیارم که مرا آفتابه دزد خواندی و کسر شأن خود دانستندی که با من نشست و برخاست و مؤانست و مصاحبت کنند‌ی!!‌
نقل کرده‌اند: سروشی از غیب او را نوید داد که به این نوک‌های کوچک‌ کوه یخ فساد مژده ده که زود باشد چوب بر پنبه کهنه‌های دگران هم بخورد و بعضی از اکابر و اعاظم و عده‌ای از آقازادگان هم در دام قانون افتند و آنها شما را به آفتابه دزدی متهم کنند و سوژه برای آیینه و زبان دراز فراهم می‌نمایند!1
در همه روزگاران پاکدستی پاکدستان سال‌ها و قرن‌ها ورد زبان‌هاست سرفراز و پاکدست زندگی می‌کنند و خود را آلوده نمی‌نمایند. آفرین و هزارها آفرین برآن گروه باد.

زبان دراز