هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 404

از قیاسش خنده آمد خلق را؟

روزی با «زبان‌دراززاده» از تاکسی پیاده شدیم پرسید پدر عزیز و بزرگوارم! صبح گفتید: فلان روزنامه به دلیل توهین به بعضی از مقامات تعطیل شده است.
گفتم: آری! فرزندم.
گفت: بابا جان این راننده تاکسی و دیگر مسافران که در تاکسی نشسته بودند هیچ مضایقه‌ای نمی‌کردند. در اتوبوس خط واحد هم که بودیم دیدید مسافران چه می‌گفتند؟ گویا مطالبی را به صورت دسته جمعی اجرا می‌کردند.
گفتم: این‌ها را نشنیده بگیر!
مشکلات زندگی بر سوپاپ‌ها فشار آورده!!
گویا زبان‌دراز زاده تذکر پدر را نادیده گرفت و ادامه داد: روزنامه‌ها که خیلی ملایم‌تر و پوشیده‌تر و مودبانه‌تر می‌نویسند. پس چرا آنها را می‌بندند؟ چرا درب تاکسی و خط واحد را نمی‌بندند؟ زبان‌دراز با همه تیز هوشی نفهمید که این بچه چه می‌گوید؟ ولی از مقایسه زبان‌دراز زاده اطرافیان خندیدند. به قول مولانا«از قیاسش خنده آمد خلق را»

زبان‌دراز