طنز شماره 405
خبر خوش از قول «زباندراز زاده»
به عرض خوانندگان محترم میرساند پدر عزیزم موصوف به «زبان دراز» را دیدم که از شدت شعف به ترقص و به تعبیری حرکات موزون و یا سماع مشغول است. از احساس شعف و شور ناشی از آن خوش خبری همین اندازه بس که توان به حرکت در آوردن 200 کیلو آدم را داشت!!
چون آن عزیز کمی آرام گرفت علت شور و شادی را پرسیدم.
گفت: بزرگترین معدن طلای خاورمیانه و کارخانجات استخراج تا شمش افتتاح شد.
با نافهمی که داشتم پرسیدم: به ما چه؟ کدام یک از گرههای کور را باز خواهد کرد؟
فرمودند: پدر جان اصل جنس پیدا شد بنابراین عدهای که سایه مبارکشان بر کلیه امور اقتصادی، عمرانی، مخابراتی، نفت و سدسازی و غیره را به امید کسب 2 ریال درآمد ناچیز انداختهاند به خاطر سختی کار و وسعت بار با مشکل روبرو هستند بنابراین همه را رها کرده و سراغ اصل جنس که مثل هلو آماده رفتن تو گلو است رفتهاند و به زودی، بقیه را که مستعمل و از کار افتاده و خارج از رده میباشد را به مردم که البته من هم یکی از هفتاد و شش میلیون نفر آن هستم بر میگردانند آنگاه تا آخر عمری یک زندگی خواجه وار و در خور خواهیم داشت باشد که چرخ زندگی ما هم مثل چرخ سانتیفیوژها بچرخد.
هنوز کلام منعقد نشده بود که مجدداً یاد بابا کرم افتادند و...!!
زبان دراز زاده