طنز شماره 412
ماجرای اطلاعیه و داستان تعارف نداشتن
قرار بود با توجه به مطالب مندرج در سرمقاله شماره 410 مورخ 17/2/94 آیینه یزد به قلم مدیر مسئول که اسمی از زباندراز نیز برده شده بود این ستون طنز که حکم ته مقاله را پیدا کرده تا کسب تکلیف مشارالیه، زباندراز عازم کوچه پشت خشت شود و تا اطلاع ثانوی این ستون تعطیل گردد.
لازم به ذکراست که از همان پشت خشت سرک کشیده، دیدم به خیر گذشت بنابراین شجاعانه بیرون آمده و میگویم در خدمتیم وگرنه بنده که مظهر شجاعت هستم هیچ ارتباطی با آن طرف خشت نداشته و اصلاً من نبوده و نیستم در روزنامهای خواندم: فرماندار یزد فرمودند با زمین خواران تعارف ندارند.!!
بندهزاده که دیر فهم است پرسید: پدرم!! زمینخواران مگر منتظر «بسم الله» فرماندار میباشند که ایشان بفرمایند: (بفرما) و آنها شروع به خوردن نمایند.
گفتم: پسر جان، خیر! یعنی میخواهند به مردم توضیح دهند با کسی شوخی ندارند.
باز از روی کند ذهنی گفت: پدرم زمین خواران خیلی جدی هستند هر چه در سفره بو د خوردهاند و بردهاند.
اطراف سفره را هم صاف کردهاند. گفتم: پسر عزیزم منظور آقای فرماندار این بوده که از این به بعد با قاطعیت با زمینخواران برخورد میشود گفت: اولاً اگر ایشان با زمینخواران تعارف ندارند بنابراین با چه کسی تعارف و رو دربایستی دارند.
ثانیاً آیا زمینی مانده که تعارف کنند یا نکنند گفتم: خدا به منابع طبیعی و زمینهای بایر و اطراف گورستان خلدبرین برکت بدهد. گفت راستی مگر زمینخواران را میشناسند که... جواب دادم «که» ندارد... خدایا از دست این بچه خنگ چه کنم؟!
زبان دراز