هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 423

روز خبرنگار و من خانه خراب!!

در بنده منزل و منزل مجاور گویا هر اتفاقی می‌افتد سیاسی است. کاشکی موسسه سم پاشی یا ضدعفونی کننده سیاسی هم پیدا می‌شد تا یک روز آب خوش از گلویمان پایین رود و هر چه می‌گوییم بد تعبیر نشود.
زبان دراززاده اکبر در حال حل کردن جدول بود. پرسید: باباجان آن چیست که خوردنش احتیاج به دست و دهان ندارد و سه حرفی است. زبان دراززاده کوچک فوری جواب داد: دکل است.
اخوی ذره‌بین به دست و سمعک به گوش که مرامش با زبان‌دراز متفاوت و دائم در حال حفظ جوانب و مصالح است گفت: عمو! مسخره می‌کنی بزنید توی دهانش.
عرض کردم برادر جان پاسخ صحیح، هوا است. بنده‌زاده فضول دوباره پرسید: در پایمال کردنش مراقب باشید و پنج حرفی است برادر کوچکتر مزاح نمود و فوری گفت:«حق مردم»!
که فریاد اخوی بلندتر شد. ای دشمن شادکن‌ها.
دیدم از مخمصه قبلی هنوز راحت نشدم ناگاه خداوند کمک کرد و پاسخ صحیح به ذهنم رسید و گفتم باباجان «مورچه» نیست او هم گفت: درست است. دوباره گفت: دیروز مد بود و حلال امروز برعکسش می‌گویند!
باز ذلیل مرده از قسمت چپ فریاد زد و گفت:«بگم‌بگم» که حالا می‌گویند «نگونگو» و شکایت می‌کنم.
اخوی باز فریاد زد دیگه باید بیام این جدول را تو حلق صاحب جدول فرو کنم!!
دیدم برادرم وارد عمل شده‌ است دنبال بهانه می‌گشتم گفتم اخوی امروز روز خبرنگار است گفت اتفاقا امروز روزش است تا کسی غلط زیادی نکند!!
دوباره کوچکی فریاد زد مثل خوردن روزه که فصلش در ماه رمضان است و روزهای دیگر مزه نداره! روزه خواری!! البته نه در کوچه و خیابان بلکه در کنج خانه!! ناگهان فریادی و نعره‌ای انتحاری و انفجاری به گوش حاضران رسید گویی که چشم کار نمی‌کند و همه جا را گردوغبار گرفته و از نعره کشیدن همسایه‌ها را دور و برمان جمع کرده بودیم به نظر می‌آمد یا اخوی منفجر شده بود یا من خانه خراب!!

زبان‌دراز