هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 446

زبان دراز‌زاده چه شغلی انتخاب می‌کند؟

نمی‌دانید چقدر از چای نطلبیده و محبت ناگهانی «بانو» ترس همه وجودم را می‌گیرد. زیرا هنوز چای از گلو پایین نرفته که اوامر «ملوکانه» لیست شده یا خبر هزینه‌آوری در راه خواهد بود. حدسم درست بود چون استکان به وصال نعلبکی نرسیده بود که فرمودند: یک کاری برای فرزند عزیز کرده‌شان پیدا کنم. البته با چندتا متلک و دیگران را به رخ زبان‌دراز کشیدن.
گفتم: برود معلم شود.
گفت: من وتو چه خیری دیدیم.؟
گفتم: شرکت بزند.
گفت: کو سرمایه؟
گفتم: برود هنرش تکمیل کند، حرفه‌ای دنبال کند پول درآورد.
گفت: بچه‌ام را که از سر راه نگرفتم خیلی ترقی کند تو سالن در نیومده کتک را خورده صدتا فحش هم شنیده!!.
گفتم: هان برود فوتبال بازی کنه که متوجه نشدم چطور سینی چای معلق زنان به سرم خورد از آشپزخانه داد و فریاد رسید، گزارش تفحص و تحقیق مجلس از فوتبال را نخوانده‌ای صد تا عیب روی بچه‌ام می‌گذارند برای اینکه جو عوض شود و عصبانیت ایشان کم شود مزاح کردم و گفتم برود کاندیدای مجلس شود شاید خونه و ماشین و مدارک عالی تحصیلی و مسافرت به خارج و نام و نان نصیبش بشود!!
ناگهان دیدم دنیا پیش چشمم سیاه شد نفهمیدم چی به سرم خورد؟ فقط شنیدم یکی می‌گوید: بابا پنجاه نفر صلاحیت‌دار رفتند به مجلس، بی‌صلاحیت درآمدند بعد جواب مردم را چی بدم چه عیبی می‌گذارند روی بچه‌ام؟ بالاخره نفهمیدم، چی به سرم خورد فعلا دنیا پیش چشمانم سیاه شده است...!!

زبان‌دراز