طنز شماره 471
چطور نورچشمی فهمید ولی زبان دراز نفهمید؟!
قدیمیها میگفتند بچه کلاغ طوطی نمیشه؟ البته مادر بندهزاده میفرمایند: میشه و البته میگویند اولاد حلالزاده داییش میرود. در هر صورت شد و رفت میفرمایید چطور؟ عرض میکنم: زباندراز با این دیرفهمی و بدفهمی یک نورچشمی دارد که گاهی میتوان در ردیف استعدادهای درخشان محسوبش کرد. نگویید: «سوسک از دیوار بالا میرفت»، والدهاش میگفت قربون ساق و سم بلوریت بشوم. دیشب زباندراززاده کوچیکی بهمانند ارشمیدس فریاد زد: یافتم یافتم!! و بعد گفتارش را با سؤال مطرح کرد. اگر گفتید چرا مدیران و مسئولان ما یقه پیراهنشان با یقه پیراهن بقیه مدیران جهان متفاوت است؟ و یقه دیپلماتی میپوشند؟ گفتم نمیدانم عزیزکم، دلبندم، شاید چون جایز نیست کروات بزنند و یقهشان باز میماند! فرزندم نگاه معنیداری کرد و گفت: اگر کروات و یقه داشتند مردم میتوانستند کروات یا یقهشان را بگیرند و دستشان جایی بند بود و بعد از یقهگیری مواخذه و محاکمه یا لااقل مجادله نمایند. حالا چطور میتوان بدون یقه یقهشان را بگیرند چون یقهای درکار نیست... اینجا بود که به هوش و فهم این نوباوه عزیز پیبردم وگفتم قدیمیها اشتباه کردند که گفتهاند گاهی «بچه کلاغ» طوطی نمیشود!!
زبان دراز