سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفته نامه آیینه یزد

انعکاس آیینه شماره 472

شهید رجایی و بعضی دولتمردان در قیاسی نابرابر

اصل هر پدیده با شبیه آن تفاوتی اصالتاً ماهیتی دارد. وجود یک پدیده اصل است و مشابه آن قلب. اصالت داشتن یعنی معیارهای ثابت و معین و شبیه بودن یعنی دگرگون یافتگی. یعنی ناقص و نارسا و نامرغوب. فرهنگ و شبه فرهنگ، گوهر و شبه گوهر. در پدیده‌های اجتماعی نیز این چنین است. تفاوت اصل است با بدل. تفاوت اصل و مشابه تفاوت در تأثیر نیز هست. وقتی به داروخانه مراجعه می‌کنید داروی اصلی را که نداشته باشد می‌گوید مشابه این دارو موجود است یعنی این دارو تأثیر مناسبی روی بیماری ندارد. مشابه یک عنصر یا پدیده احیاناً جنبه‌های ناقص و نارسا در آن وجود دارد و نیز کارآمدی و تأثیرش گاه به‌عکس است. تعارض بین اصل و شبه آن باعث ایجاد اختلال در فهم و درک درست از هر موضوع است. درست مثل تفاوت سلاح اصلی و بدلی است که سلاح اصلی عامل بازدارنده و وسیله دفاع و نابودی طرف مقابل امّا سلاح بدلی ناکارآمد و غیرقابل اتکا و وسیله تفریحی و سرگرمی است. به گفته نویسنده معاصر دکتر اسلامی ندوشن در کتاب «فرهنگ و شبه فرهنگ» (نبرد بین گفتار و کردار است. چون گفته شود و عمل نشود بی‌اعتمادی می‌آید.
بی‌اعتمادی بی‌اعتقادی و بی‌اعتقادی، بی‌مسوولیتی می‌آورد. در این صورت هرکسی خود را آزاد می‌بیند که هرچه خواست بگوید و اجرا کند.) اخیراً دیده و شنیده می‌شود عده‌ای در پی این هستند تا در سال پایانی ریاست جمهوری حجت‌الاسلام‌والمسلمین حسن روحانی برای جلب آرای شهروندان از مقام و شخصیت بزرگ مردی چون شهید محمدعلی رجایی استفاده کنند و کاندیدای احتمالی گروه و دسته و حزب خود را با شبیه‌سازی همانند وی به مردم معرفی نمایند. بدیهی است ملاک برتری انسان‌ها نسبت به یکدیگر تقوی و پرهیزگاری است و تشخیص آن نیز بر عهده بشر نمی‌باشد. در هر حال در مسایل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، هنری و انسانی به‌ویژه معرفی دولتمردی آن هم با تبلیغ و چاپ اطلاعیه و بنر که با شهید محمد علی رجایی جایگاه متفاوتی دارد قیاس مع‌الفارق و نادرست است. علاوه بر این‌که آن مجاهد فی‌سبیل‌ا... از شهدای عالی مقام می‌باشد و در اعلی علیین مستقر شده و در جایگاه «احیاء عند ربهم یرزقون» قرار گرفته است و در زندگی معمولی نیز درجات ترقی و کمال را به‌گونه‌ای طی نموده که به سادگی نمی‌توان دولتمرد یا فعال سیاسی را با وی مقایسه نمود. محمد علی رجایی «در روز 11 اردیبهشت 42 هنگامی که از یکی از خیابان‌های قزوین عبور می‌کرد. او را محاصره کرده و اقدام به دستگیریش می‌کنند... پس از قریب پنجاه روزی که در زندان می‌ماند. با قید کفالت آزاد می‌شود و در دادگاه چون چیزی از او به دست نمی‌آورند پس از محاکمه به 70 روز حبس تأدیبی با احتساب مدت بازداشت محکوم می‌شود که تقاضای تجدیدنظر می‌نماید... شهید رجائی در آذر ماه 53 به‌وسیله ساواک شناسائی و دستگیر می‌شود... شب تولد امام رضا(ع) در آذر ماه 1353 زمانی که از یک جلسه سری تعلیمات مکتبی که به‌وسیله شهید مظلوم بهشتی اداره می‌شد باز می‌گشت، مأموران ساواک را دم در منزل خود می‌بیند که چهار نفر بیرون و عده‌ای نیز در درون منزل از صبح منتظر او هستند. مأموران ساواک با دیدن او دستگیرش کرده و با خود می‌برند. خود شهید در این باره چنین می‌گوید:. ..شکنجه من نسبتاً طولانی بود و تقریباً یک دوره 14 ماهه داشت و بعد از این هم باز به مناسبتی شکنجه می‌شدم البته بدین خاطر بود. که سنی از من گذشته بود و قبلاً هم دستگیر شده بودم، ساواک خیلی انتظار داشت از من اطلاعات زیادی به‌دست بیاورد به‌خصوص این‌که به‌دنبال پوران بازرگان هم می‌گشتند که در آن موقع فراری بود و می‌خواست که از طریق من او را شناسائی کرده و دستگیر کنند. آن سال که من کمیته را می‌گذراندم واقعاً جهنمی بود تمام کمیته شب‌ها تا صبح فریاد آه و ناله بود و صبح هم تا شب همینطور آن آیه ثم لا یموت فیها و لا یحیی... افرادی که آنجا بودند نه مرده بودند نه زنده برای این‌که آنها را اینقدر می‌زدند تا دم مرگ و باز دو مرتبه می‌زدند و مقداری رسیدگی می‌کردند تا حال شخص نسبتاً بهبود می‌یافت و دو مرتبه همان برنامه اجرا می‌شد. در کمیته انواع شکنجه‌ها را می‌دادند ازجمله اینکه، اولاً آنجا شکنجه‌ها برای همه یکسان نبود... ازجمله شکنجه‌های من، شکنجه‌های به اصطلاح خودشان جیره‌ای بود که بیست روز تمام مرا می‌زدند. و هیچ مسئله‌ای را هم عنوان نمی‌کردند و فقط اظهار می‌کردند که حرف بزن یا اینکه روزها چندین ساعت سرم را به پنجه‌هایم به حالت رکوع می‌بستند و اظهار می‌کردند که در جا بزنم و یا اینکه صلیب می‌کشیدند و می‌بستند و آویزان می‌کردند تا این‌که صحبت کنم، بالاخره یک روز که رئیس کمیته را ترور کرده بودند، این‌ها آمدند مرا بردند و اظهار کردند که سه، چهار نفر می‌خواهیم بکشیم و تو هم جزو یکی از آنها هستی و آن روز یک شکنجه شدیدی به من دادند که خوشبختانه خدا کمک کرد و آن روز را هم به‌سلامت گذراندم...»(1)
صداقت، ایمان و ساده‌زیستی شهید محمد علی رجایی در دوران کودکی، مدرسه، دانشگاه، معلمی، وزارت و ریاست جمهوری بر همگان روشن است. دوستان و همکاران آن مبارز مؤمن به اخلاص، فداکاری و قناعت وی معترف می‌باشند. در مدیریت اهل مشورت بود، نظریات دیگران را می‌شنید، استبداد رای نداشت، مردم را خس و خاشاک خطاب نمی‌کرد، بگم بگم راه نمی‌انداخت، به روشنفکران مذهبی و آنان که در انقلاب به عنوان مخالفت با شاه ستمگر به تبعید و زندان رفته بودند احترام خاصی قائل بود. سعی و تلاش می‌کرد در مدیریت بر آموزش و پرورش کشور بهترین راه را انتخاب کند. اظهارنظرهای بزرگان نظام، زندانیان و فعالان سیاسی، انقلابیون و همگامان و همراهان محمد علی رجایی از سال 1342 به بعد گواه بر عظمت و بزرگواری آن دولتمرد ایثارگر و دلسوز و علاقه‌مند به ملت و مردم می‌باشد. راقم این سطور مناسب می‌داند از سال‌های 58 و 59 بخشی از خاطراتی که در مدت 22 ماه همکاری با آن دولتمرد والا مقام شاهد و ناظر بوده در این ستون به اطلاع خوانندگان آیینه برساند و اظهارنظر را به عهده خوانندگان بگذارد. در محل کارش در وزارت آموزش و پرورش در میدان بهارستان سه، چهار نفر در جلسه‌ای کنار آن شهید نشسته بودیم چند روزی از استعفای دولت موقت گذشته بود عده زیادی از تظاهرکنندگان در حیاط وزارتخانه شعارهای تندی علیه مرحوم مهندس مهدی بازرگان می‌دادند و از جمله می‌گفتند «مرگ بر پیر خرفت ایران» ناگهان بحث را قطع کرد و گفت عده‌ای از اینها نمی‌دانند: وقتی در کوچه‌ها گردو‌بازی می‌کردند بازرگان و سحابی در زندان و تبعید با شاه و ایادی او درحال مبارزه بودند. زمانی مقرر گردید براساس دستورالعمل شورای انقلاب ایام تعطیلات نوروز در مدارس کاهش یابد. نگارنده به عنوان مدیرکل آموزش و پرورش یزد طی نامه‌ای اجرایی نبودن این مصوبه در آن موقعیت را به شهید رجایی یادآوری نمود نه‌تنها از این انتقاد ناراحت نشد و در اجرای آن دستور اولیه مقاومتی نکرد بلکه در جلسه مدیران کل و مسئولان وزارتخانه از آن نامه و جوابیه یادآوری و سپاسگزاری کرد. در نشستی که با مسئولان تدوین کتب درسی صحبت می‌کرد خطاب به آنها ‌گفت: باید از افراد متخصص و آگاه دعوت کنیم، حتی به منزلشان برویم، حق تألیف بدهیم و از آنها خواهش کنیم در این بخش ما را راهنمایی و مساعدت نمایند و از مؤلفان و نویسندگان و مطلعانی چون دکتر عبدالحسین زرین کوب نام می‌برد که باید از علم و دانش آنان استفاده کرد. نظر و پیشنهاد حجت‌الاسلام و المسلمین سید محمد تقی حسینی طباطبایی نماینده وقت مردم زابل در مجلس شورای اسلامی که در حادثه حزب جمهوری به مقام رفیع شهادت نائل شد این بود که فردی را به ریاست آموزش و پرورش زابل منصوب نمایند. محمد علی رجایی با وجود این‌که از دوران زندان و مبارزه با رژیم گذشته با شهید حسینی طباطبایی آشنا بودند این انتصاب را موکول به موافقت «سلطان‌زاده» نماینده تام‌الاختیار خود در سیستان و بلوچستان نموده بود. جلسه‌ای در یکی از اتاق‌های مجلس شورای اسلامی تشکیل و بعد از بررسی موضوع با توضیحاتی که به حسینی طباطبایی ارائه گردید در نهایت بنابه دلایلی با انتصاب فرد مورد نظر موافقت نشد و این تصمیم مورد تأیید محمد علی رجایی نیز قرار گرفت، بعدها بدان علت بودجه آموزش و پرورش استان کسر نگردید، از اختصاص ارز هم جلوگیری ننمودند، کسی را هم با یک چشم بر هم زدن یا در مسافرت داخل یا خارج، یا با لطایف‌الحیل برکنار نکردند. در خاتمه یاد و خاطره همه وزراء، مسئولان، مدیران اجرایی که مخلصانه و صادقانه از بهمن ماه 57 تاکنون برای پیشبرد این نظام مقدس تلاش و کوشش کردند را گرامی می‌داریم. بدون شک بررسی عملکرد دولت یازدهم و بیان نقاط مثبت و منفی و یا شرح مظلومیت و یا هجمه‌هایی که مخالفان برای آن دولت ایجاد کرده و می‌کنند فرصتی دیگر می‌طلبد تا هر نویسنده، روزنامه‌نگار و منتقد به‌شرح و توضیح آن بپردازد ضمناً دارندگان تریبونهای رسمی، فعالان سیاسی زمینه‌هایی فراهم نمایند تا دسته و انجمنی نتواند فرد یا افرادی را به‌جای بزرگان و دلسوزان و شهیدانی چون محمدعلی رجایی به مردم صبور و مؤمن و انقلابی این مرزوبوم معرفی نماید چون مقایسه شهید رجایی با بعضی دولتمردانی که دیده و شناخته‌ایم قیاسی باطل و نابرابر است.

مدیرمسئول

پی‌نوشت:
1- «یادواره شهدای انقلاب اسلامی»، کتاب شهید محمد علی رجائی، جلد1، صفحه 35 تا صفحه 43