شورا، مقامات روحانی و اجرایی به داد مردم برسید!
شورا، مقامات روحانی و اجرایی به داد مردم برسید!
از دهههای گذشته تاکنون بسیاری از خیرین و پزشکان متدین و دلسوز و علاقهمند به مردم و عدهای از هموطنان زردشتی در یزد درمانگاه، بیمارستان، کلینیک و دیگر موسسات پزشکی و درمانی و بهداشتی احداث نموده و گروه کثیری از پزشکان و پرستاران و کادر درمانی در بیمارستانها و کلینیکها و درمانگاهها و مراکز بهداشتی در جهت بهبودی بیماران انجام وظیفه مینمایند که نگارنده وظیفه میداند از عنایت و توجهی که آن قشر متعهد به امر بهداشت و سلامت مردم مبذول نمودهاند سپاسگزاری نماید. مراجعه بیماران از مناطق و شهرها و استانهای دیگر و یا از کشورهای همجوار نشانگر این است که یزد از مناطقی است که جایگاه مناسبی در این زمینه دارد. متاسفانه در شهریور ماه سال جاری در اثر سهلانگاری کادر درمانی اورژانس یکی از بیمارستانهای یزد زهرا کریمی دختر نوجوانی از اهالی رستاق درگذشت و خانوادههایی را عزادار نمود و در آیینه یزد مقالهای با عنوان «فوت دختر نوجوان در اورژانس و سخنی با مدیران» به رشته تحریر درآمد و منتشر گردید. دو ماه پیش جوانی پدر پیرش را که پس از جراحی چشم از بیمارستان مرخص شده بود به اورژانس یکی از بیمارستانهای یزد میبرد تا به وی سوند وصل کنند، بعد از اینکه هزینه اعلام شده را به صندوق پرداخت مینمایند متاسفانه دو نفر از کادر اورژانس از عهده سوندگذاری برنمیآیند اما به جای این که یکی از مقامات پزشکی حاضر در بیمارستان را به کمک بطلبند بدون توجه به نالههای مکرر بیمار میگویند: باید مریض را به اورژانس «کلانتری» ببرید چون وسیله مورد نیاز در این بیمارستان وجود ندارد!! در اورژانس کلانتری وقتی وضعیت بیمار را آنگونه میبینند مجدانه به معالجه وی میپردازند و به ناچار از روی شکم بیمار سوندگذاری میکنند و مریض را نجات میدهند که جای تشکر و سپاسگزاری دارد. یکی دو روز بعد نگارنده این سطور با دو نفر از مسئولان و مدیران بیمارستان مورد نظر موضوع را مطرح نمود که مسئولان ذیربط پس از بررسی پاسخی غیراصولی و غیرمنطقی ارائه نمودند که دیگر نیازی به درج آن در این ستون نمیبیند. اخیراً عدهای از کودکانی که واکسن به آنها تزریق شده به علت پیدایش عوارض غیرمعمول و نگرانکننده در وضعیتی قرار گرفتهاند که اولیای آنان مجبور شدهاند برای درمانشان یا به چند پزشک متخصص مراجعه و یا بعضی از آنان را در بیمارستانها بستری نمایند.
نگرانکنندهتر خبری است که انسان را متاثر میکند و از شنیدن آن بغض گلوی هر شهروندی را میفشارد این که وقتی پدر و مادر «پویان» عزیز و معصوم، کودک هفت ساله خود را برای بیرون آوردن پلاتین پایش به بیمارستانی در یزد میبرند پس از تزریق آمپول فوت میکند و خانوادههایی را برای همیشه داغدار و عزادار مینماید. امید که خداوند منان و رحمان «پویان» دوستداشتنی را در بهشت برین جای دهد و با فرزندان حضرت حسینبن علی سرور آزادگان و سبط نبیاکرم حضرت مجتبی سلاما... علیهما محشور بفرماید و به پدر و مادر و تمام بستگان و اعضای خانوادهاش صبر و اجر و شکیبایی عنایت کند. نویسنده این مقاله خطاب به مسئولان و مدیران روحانی و اداری و اعضای شورای شهر میگوید: آیا سراغ دارید در چند دهه اخیر فرزند یا نواده یکی از حاکمان و کارگزاران و امامان جمعه استان خدای ناکرده به سرنوشت «زهرا کریمی» و «پویان طزرجان» و کودکان واکسن تزریق شده به آنها با بدنهای ورم کرده و کبود شده و بستری در بیمارستانها دچار شده باشند؟ آیا وظیفه ندارید مسئولان درمان یزد را احضار کنید و از آنها بپرسید مگر حدود سه ماه پیش یکی از شما به شهروندان یزدی نگفت: «...به مردم اطمینان میدهم که با تدابیر اندیشیده شده، دیگر شاهد تکرار اینگونه اتفاقات تلخ، در هیچ یک از بیمارستانهای استان و اورژانسها نخواهیم بود. وظیفه ما خدمت به مردم و دفاع از حقوق بیمار و تمام مراجعهکنندگان به مراکز درمانی است که باید در اسرع وقت، در کمترین زمان ممکن، با بهترین خدمات، کمترین هزینه و حفظ کرامت انجام شود...»(1)
آیا معنی آخرینبار یعنی تکرار همان حوادث در کمتر از سه ماه بعد!!؟ اگر واکسنها مورد تأیید نیست آیا به مقامات ذیربط گزارش دادهاند تا در پی رفع نابسامانیهای موجود باشند، آیا کارگزاران نظام و ادارهکنندگان شهر و استان و در واقع محتسبان شهر یکبار سرزده بدون عکاس و فیلمبردار و خدم و حشم به مراکز درمانی رفتهاند تا از وضعیت مراجعهکنندگان مطلع بشوند؟ یا بپرسند چرا بعضی از بیماران در اثر تزریق آمپول به کما رفتهاند؟ چرا به علت تزریق آمپول عوضی بیمار مرده است؟ مردم میپرسند چرا در بیمارستانی متعلق به کارگران در سال میلیاردها تومان به اصطلاح حق «پرکیس» به بعضی از پزشکان پرداخت میگردد وضع دارو و درمان هم که چنین است و در همان مرکز متاسفانه زنانی هنگام زایمان فوت میکنند. آیا وقت آن نرسیده است که توده مردم، آحاد بینشان، بیحقوق یا کمدرآمد تا این حد که واقعاً نگرانکننده است فرقی با بزرگان، اشراف، صاحب منصبان و سرمایهداران نداشته باشند؟ کجاست آن جامعهای که وضیع و شریف در یک سطح قرار بگیرند؟ گویا این درخواست و توقع آرزویی است که در جمهوری اسلامی یعنی نظامی که با جانفشانی و فداکاری ضعیفترین اقشار جامعه زمینه ظهور یافت و 240 هزار نفر از فرزندان همین طبقات کارگر و کشاورز و کارمند و روستایی و فقیر و محروم جانشان را طی 8 سال دوران دفاع مقدس فدا کردند یا صدها هزار نفر به اسارت رفتند و یا به عنوان جانباز با بیماریهای سخت دست و پنجه نرم میکنند تحقق نخواهد یافت؟ چرا نظارت و کنترل و دقت و پیگیری به صورت یک جریان مستمر و دایمی و همیشگی درنمیآید؟ چرا باید عزیزترین فرزندان چون زهراها و پویانها و... قربانی بیمبالاتی و بیتوجهی و عدم احساس مسئولیت یک یا چند دستگاه شوند؟ تا کی باید این چرخه ناقص و ناروای عدم نظارت ادامه یابد؟ آیا میتوان گفت: مسئولین محترم «این تذهبون»؟ آیا این است معنی عدالت و انصاف در جامعهای که باید قوانین اسلامی بر آن حاکم باشد؟ در بسیاری از کارها نیازی به بگیر و ببند نیست، نظارت بر انجام کارها و مواخذه کردن و سخن گفتن حتی با برخورد محبتآمیز تا حدی رافع ناهنجاریها و مشکلات خواهد بود. مهم این است که مردم بفهمند مسئولانی که زندگی بسیاری از آنها با عموم مردم متفاوت است حداقل با نابسامانیهای زندگی آنان آشنا هستند و غم آنها را درک میکنند. اعتضادالسلطنه درباره امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار و صدراعظم پادشاه عیاش و ستمگری چون ناصرالدینشاه قاجار میگوید: «در سفر اصفهان روزی در چهل ستون «امیر» را برافروخته دیدم. گمان بردم که از سر حد، خبر بدی رسیده اما معلوم شد که فرزندان «صادق رنگآمیز» و «محمد کلهپز» از بیماری آبله مردهاند. امیر از آنان مواخذه کرد چرا با وجود آنکه دولت ما یه آبلهکوبی را فرستاده و در معابر هم جار زدهاند که اطفال را آبله بکوبید قصور کردهاند؟ پس گفت: از هریک پنج تومان گرفته، مرخص کنید و پول را در صندوق خاص خرج مریضان بگذارید چون توانایی پرداخت آن را نداشتند دستور داد که از کیسه خودش این پول را به صندوق بدهند تا قانون اجرا شده باشد بعد من به امیر گفتم: این مطلبی نبود که اینقدر شما را مشتعل کرده بود. امیر فرمود: شاهزاده! تعجب دارم که شما شنیدید دو نفر بیجهت تلف شدهاند و به شما تاثیر نکرد. از این سخن امیر من بسیار شرمنده شدم...»(2)
به نقل از پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتا... خامنهای فرازهایی از سخنان مقام رهبری که به مناسبت فرا رسیدن سالروز میلاد با سعادت رسول گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) بیان نمودهاند در این بخش از مقاله درج میگردد تا همگان بدانند آیا اکثریت مدیران و مسئولان میتوانند خود را مصداق مردمی بودن و تواضع نمودن و در کنار مردم زندگی کردن بدانند؟ «...مکرر عرض کردهایم که امانت فقط این نیست که حالا یک پولی شما دست بنده بسپرید، بنده آن را به شما برگردانم، این یکی از انواع امانت است. همه آن چیزهایی که مردم به ما میسپرند، امانتهای مردم است؛ مقام را به ما میسپرند، امنیت را به ما میسپرند، همه این چیزها امانتهای مردم دست ما است. ما حکومتیم دیگر؛ هرکسی هرجا هست؛ یکی مثل بنده در یک جایگاهی قرار دارد، یکی در جایگاه دیگری قرار دارد، یکی قاضی است، یکی مسئول تعلیم و تربیت است، یکی امام جماعت است؛ همه اینها امانتهایی است که دست ما سپرده است؛ ادای امانت. هرکدام بهتر ادای امانت کردید، آنجا جایتان به حضرت محمد(ص) نزدیکتر است و امنیتتان بیشتر است... معنای با مردم بودن این نیست که فرض کنید انسان به چهار نفر از طبقه ممتاز بگوید اینها مردمند؛ نه، یعنی توده مردم، طبقات پایین مردم، عامّه مردم؛ با اینها باشید، بین اینها باشید، مثل آنها زندگی کنید، در حدّ آنها زندگی کنید، پیش آنها تواضع کنید؛ اینها معنای مردمی بودن است...»
مدیرمسئول
پی نوشتها:
1- سرمقاله شماره 567 آیینه یزد، 14/6/97 به نقل از خبرنگاران جوان
2- «امیرکبیر و ایران»، دکتر فریدون آدمیت، صفحه 333، به نقل از کتاب خاطرات حاج سیاح صفحه 470.