طنز شماره 590
کاش حرف معلمم درست ازآب درمیآمد
یادش به خیر معلم ریاضی دوره راهنماییمان وقتی شیطنت توام با خنگی زباندراز را میدید گونههاش گل میانداخت و فریاد میزد: گوسفند! بعد مکثی میکرد و میگفت: تو هیچی نمیشوی! همان گوسفند میمانی. خدایش او را بیامرزد. ما که چیزی نشدیم ولی کاش عمرش به دنیا بود و میدید گوسفند، آگوسفند شد جدیداً مس، گفتهاند! گوسفند دارای کارت ملی و مدال و پلاک خواهد شد و این کارت خیلی ارزش دارد، برعکس کارت ملی زباندراز که نمیدانم آیا دو ریال ارزش دارد یا خیر؟ در سایه تدبیر دولتمردان و تیزهوشی و قدرت دلالان و قاچاقچیان عزیز زیر نظر سلطان گوشت، گوسفند دارای کارت شناسایی و کد شد آن همچنان ارزشمند تا وقتی که زنده است قیمت خودش که نگو ببخشید رویم به دیوار بیادبی نباشد کود تولیدیش مثقالی دو هزارتومان یعنی هر دانه 500 تومان. پس از کشتن کله و جگر و سیرابی و گوشت روی هم کیلویی 1200000ریال «علی برکتا...» حیف که پیشبینی معلممان محقق نشد. گوسفند هم نشدم و در نهایت شدم زباندراز! بِخُشکی شانس!!
زباندراز