طنز شماره 165
عجائب هفتگانه دارالعباده
صبح روز دوشنبه بیست و ششم ذی الحجه از بلد مقدسه اردکان که آن را یونان کوچک هم مینامند به طرف مرکز ایالت که آن را ملقب به دارالعباده کردهاند حرکت کردیم. ده فرسنگ راه بود و بیشتر کویر لم یزرع. پس از مدتها راه رفتن خوف کردیم که شاید به بیراهه رفته ایم.چون هیچ جا نام یزد و تابلوی خوشامدگویی به شهر یزد نبود بلکه آن را به القاب و اسامی خاص منسوب کردی که این را از «عجائب اولیه» دانستم. در مدخل شهر عمارتی آجری به ارتفاع 40 گز بنا نهاده که آن را «دروازه قرآن» همی نامیدندی که نه قرآن آن پیدا بود و نه دروازهای و نه به سنت پارسیان هنگام خروج توانستی که از زیر دروازه بگذری «این هم از عجائب دوم شهر»
به اولین چهار راه بزرگ که از مدخل شهر وارد شوی یزدیها آن را سه راه(شِحنَه) نام نهادهاند در حالیکه چهار راه است شاید به خاطر قناعت یا حدس زدهاند اگر کمتر بگویند، دیوان مالیه وجه کمتر طلب کند«از عجائب سوم»
دیگر آنکه راهنمای ما میگفت: اتابکان و معلمان و دبیران یزدی چند سالی است مستمراً در بین هفت اقلیم نادره کارهای علمی انجام داده و عدهای هم باد در غب غب افتخار افکندی که ما کرده ایم. اما به من فرمودند کوچکترین و باریک ترین خیابان را معلم نام نهادهاند تا شاید سمبل قناعت معلم و یک طرفه بودن زندگی او را برساند. شگفت آن که این شارع در جوار چهار راه سابق الذکر واقع شده بود بنازم به قناعت! آنها در وکیل و بودجه هم صرفه جویی میکنند و دو ثلث نفوس و جمعیت در یزد ساکنند ولی فقط یک نماینده دارند و بیست درصد بودجه استان به خود اختصاص دادهاند اما بعضی از مناطق در همین استان با یکدهم این جمعیت یک وکیل دارند!!«از عجائب چهارم».
از دیدن این همه صحنههای تعجب برانگیز بسی حیرت کردم که برای استراحت به کاروانسرایی رفتیم تا استحمامی کرده، شوخ از بدن و پیچ از مو باز کنیم تا عصر سراغ بناهای باستانی که یزد به آنها شهره شده برویم. نکته جالب و ابتکاری که در دیگر بلاد چنین ندیدم این بود که مسئولان علاوه بر نگهداری فضا، فضولات و آشغالها را هم کنار ابنیه قدیمی نگه دارند تا گواهی باشد که سعی در حفظ هر آنچه موجود است دارند« گر چه در چشم اهل نظر ناخوشایند است» و دیگر آنکه اطراف آثار باستانی، عربها و افاغنه بس به چشم خورند که گاه تمیز آنها از یزدیها ناممکن است و برای رفع حاجت سیاحان بسی سیگار فروشی بنا نهاده اند« از عجائب پنجم»
بیست و هفتم ذی الحجه برای تفریح وتفرج به سمت منطقه اعیان و اشراف نشین شهر رفتیم در مسیر، میدانی دیدم که اهالی به کنایه و طنز«فلکه مسوولان» مینامیدند با این طنز مردم همیشه به یاد ایام والیان سابق «حفظهم الله» میافتند که گویا عدهای از مسوولان هوای هم را داشتی و آب در کاسه هم کردی«والعهده علی الراوی»
عجیب از طنز پردازی و شوخی و غرایب روزگار آنکه در مرفه ترین قسمت شهر میدانش را «ابوذر» گویند و گروهی خیابان منتهی به آن را «نان آوران»نام نهاده اند.
راهنمای ما میگفت: اینجا سرزمینی است مورد توجه، چون در زمانهای قدیم بعضی از آنانکه دستی در دولتها و خبری از طرحهای عمرانی و تبصرههای بودجه «همراه با دو بند انگشت و شانس» داشتند به دوستان و آشنایان فرمودند؛ زمین و ملک خریده پس از اجرای طرحها و احداث محدثات، ضیاع و عقار آنها «آب و ملک» ترقی کرده بس عمارات به آسمان برده و آنها از مالکان زمین و آپارتمان گشتی و شرکتهای بسیار در همه زمینهها از چاپارخانه«وسایل ارتباطی» و کاروانسرا«هتل» گرفته تا نظامیه و مکتب خانهها افراشتند با اهل یمین و یسار نرد سیاست بازند و این هم از عجایب رجال دیار یزد و از معجزات آنهاست که گفته میشود: «از آب رد میشوند بی آنکه پایشان تر شود»والله اعلم.«از عجائب ششم»
از عدالت شهرسازی این بلد مقدسه بیمارستان و دانشگاه و پاساژها و آنچه که باید باشد از اسباب شهروندی آنها در یک طرف شهر «همانجا که فلانیها زمین و عقار» دارند اما غسالخانه، گورستان و کشتارگاه و دفع فاضلاب به طرف دیگر شهر که همان فلانی ها، یک وجب زمین در آن سو ندارند از «عجائب هفتم» این شهر است.
علی ای حال؛ بدین لحاظ یزد را به جای دارالعباده یزد، مدینه العجائب و الغرایب نام نهاده ام. پس سوم روز مر طاقت را به سر رسید از دیدن عجائب هفتگانه شهر اما صفا و صمیمیت و صبوری و صداقت مردم آن فراموش شدنی نیست بعد از آن به سمت جنوب حرکت کردیم و . . .
زبان دراز