طنز شماره 170
بدآموزیهای سیما
نمی دونم چرا فلک کج مدار برای ما آرامش نخواسته! روزی مادرزن والاگهرمان بنده نوازی کرده دخترو نوه هایش یعنی همان « عیالات متحده» ما را به حضور پذیرفته بودند و ما از این نعمت « عدم حضور زن وفرزند»: برای یک چرت عصر گاهی استفاده میکردیم. ناگهان با صدای ممتد زنگ درخانه از خواب پریدم و پس از باز کردن در، چشمانم به جمال عموزاده مان، ( جمال جان) روشن شد که همیشهی خدا بی اصول و موقع نشناس بود بی جهت نبود که او را در فامیل «خروس بی محل» مینامیدند.
القصه پس از ورود و تعارفات از نوع یزدی آن دیدم به شدت از دست صاحب خانه اش شاکی وعصبانی است علت را پرسیدم گفت: ان قصه قدیمی یادته که یکی باروت حمل میکرد داروغه جلوی او را گرفت و پرسید:اینها چیست ؟ گفت: سیاه دانه است و هر چه داروغه بر باروت بودن محموله اصرار کرد مرد انکار نمود حتی وقتی باروت را در کف دست و زیر ریشش آتش زدند در حالیکه ریش و سبیل و شاید دیگراعضای بدنش سوخت گفت: نگفتم: باروته!!!
این قصه شده قصه صاحب خانه و قصه ما، این بزرگوار نمیدانی چه جوری دو پایی میپره وسط اعصابمان گفتم: چطور؟ گفت مثلاً با لجبازی که در عدم پرداخت قبوض، برق و گاز خانه مان را قطع کردند حالا خانه ما شده مثل یخچال، ولی او با این سن و جثه، لباس آستین کوتاه میپوشد قدم میزند و میلرزد اما میگوید بچهها عجب هوای خوبیه!! نه! و حتی وقتی از شدت تاریکی چشمانمان هیچ جا را نمیبیند میگه عجب نور بارانی کردم! تا اینکه دیگه امروز صبر والده هم به سر آمد.
قصه از این قرار بود که والد ماجد ساعت 12 پیغام داد بنده مهمان دارم آبگوشت درست کنید مادرم هم عصبانی شد گفت: بابا (آبگوشت پختن) وقت لازم داره گوشتش باید پخته شود، نخود میخواد!! و هزار تا چیز دیگه مثل بعضی پروژهها نیست که هر وقت اراده نمودند مکرر کلنگ احداث ان را به زمین بزنند و یا افتتاح کنند.
پدر خوب، مادر خوب، مدتهاست گوشت ومیوه و سیب زمینی نداریم آخه اینقدر یخچال خاک گرفته که میتوان رو گرد و غبارش تیمم کرد.
دوباره پدرجان با همان لبخند و قاطعیت خودشان فرمودند: ای ناقلاها مگه پول خرجی خانه 20 % بیشتر ندادیم در حالیکه خرجمون 12 % بیشتر نشده مابه التفاوت را چه کار میکنی رفتی پس انداز کنی، که مادر از کوره در رفت و . . . من عصبانی خدمت رسیدم . . .
گفتم عموزاده آرام باش صاحب خانه تقصیر نداره اخبار سیما دیده بدآموزی داشته . . .
چند روزی یک طوری از اخبار صدا و سیمای موجود و روزنامههای محروم مرحوم جداش کن خوب میشه.
گفت تو هم. . . یعنی «کشک»
زبان دراز