هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 172

فقط نسل بد شانس یا به اصطلاح «سوخته» بخوانند

برخی معتقدند افرادی که چهار دهه یا پنج دهه از عمرشان می‌گذرد، از نظر مادی و کامروایی از زندگی نسل سوخته یا بد شانس بودند و بر عکس آنانکه از روزنه معنویات به زندگی می‌نگرند این دسته را خوش شانس ترین نسل می‌دانند «و ا... اعلم» .
 اما زبان دراز که جهان بینی وی تا نوک بینی او است خود را از نسل«سوخته» می‌داند و در خزعبلات نامه خود نوشته است: که ما چقدر بد شانسیم ! بخشکی شانس !
زیرا عهد شباب مان را که فصل گل چیدن از بوستان حیات وعیش و عشرت بود وبه قول شیخ اجل سعدی (دوران جوانی چنان که افتد دانی ) به ترک دنیا به مانند سالخوردگان از کار افتاده گذشت .
 این یک بدشانسی ما نسل سوخته بود وتا زمانی که به سن مردانگی و تاهل هم پا گذاشته و زن اختیار کردیم رهایمان نکرد زیرا آن زمان خانوارهایی مورد توجه بودند و سبد خانوارشان پر از گوشت و روغن و قند کوپنی بود که پرجمعیت باشند.
 ارزاق ومسکن و موتور هوندا را به خانوارهای 8 نفره به بالا می‌دادند اما این زبان دراز آن زمان از نسل جوان آن روزها و در رده خانوار کم جمعیت بود و هیچ چیز به وی تعلق نمی‌گرفت گرچه برای رفاه بیشتر و برخورداری از نعمات کوپن به سرعت برق کوشیدیم تا به مقصد برسیم ولی اقبال مان با یک پشتک، وارو زدن روبرو شد و دولتیان شعار دادند.(حالا که تنگ شد قافیه /پس دو تا بچه کافیه)
در نتیجه راه کنترل جمعیت پیش گرفته شد و از بخت بد افرادی مثل این حقیر کوپن فرزند چهارم به بالا هم برای آنها باطل شد و ما ماندیم و چند تا بچه قد و نیم قد بر روی دستمان، خانه و زمین نگرفتیم که هیچ ! سوراخ جیبمان هم چون سوراخ لایه ازن رو به گشاد شدن نهاد . . . و همین طوری ادامه پیدا کرد تا . . .
دوستان خواننده ! روز بد نبینید بخت بد و این وارونه شدن اوضاع و اقبال تا دوران پیری و از کارافتادگی هم دست از سرمان بر نمی‌دارد. حال که توصیف حال و روزمان به قول یکی از ظرفا ( نیمی از شبانه روز را به بطالت و نیمی دیگر را به خجالت می‌گذرانیم) دوباره این اقبال کج مدار یک پشتک واروی دیگر زد و ندا آمد که:(چونکه گشاد است قافیه /پس دو تا بچه، ناکافیه )
بعضی از دولتمردان مهرورز گفتند هر که در راه ازیاد نفوس بکوشد یک میلیون تومان از جمله بابت (دست مریزاد) پاداش مجاهدت و سختکوشی البته به نوزاد تعلق می‌گیرد دراین حال دوباره انگشت ندامت گزیدیم که صد حیف.(دست ما کوتاه و خرما بر نخیل)
ای وای که ازجور روزگار و کار بسیار، فقیرانی چون این زبان دراز را یارای چنین جنبشی دیگر نیست.
بنابراین ای آیینه به دست‌ها قضاوت کنید این فلک زده که خود را در ردیف طنز نویسان هم جا زده است از قوم سعید است یاقوم شقی! پس حق ندارم بگویم (آی بخشکی شانس!)

زبان دراز