هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 179

امان از تنهایی و . . .

حال که عده‌ای برای امرار معاش یا کسب درآمد بی دردسر به رمالی، جادو گری و دعا نویسی رو آورده‌اند و بعضی برای هر بار طالع بینی دویست، سیصد هزار تومان می‌گیرند . گروهی هم برای رونق دکان و دستگاه خود خواب می‌بینند و درهر کوی و برزن بر سر زبان مردم می‌اندازند، دراین هنگامه دوستی به زبان دراز گفت نمی‌خواهی تو را ببرم دو صد تومان بدهی روحت را حاضر کنند، فالت را ببینند، طالعت را بگیرند شاید اخمت باز شود. گفتم دوست عزیز بنشین نمک بر زخمم نپاش، دست به دلم نزن آنچه بر من گذشته روی پیشانی ام نوشته، می‌خواهی در چند دقیقه گوشه‌ای از آن را برایت تعریف کنم. بلافاصله این زبان دراز بدون اینکه چهار پایه و صندلی و تریبونی بیابد شروع کرد به ماجرای زندگی خود گفتن و . . . این شما و این داستانی از زندگی زبان دراز . . .
نه تنها زبان دارز از لحاظ بد شانسی درجهان بی رقیب بوده و حرف اول را در دنیا می‌زند.« ببخشید شبیه آمار بعضی از دولتمردان شد! جوگیر شدم !!» این زبان دراز هر جا هم مشغول به کار شد صاحب کار و کارفرمای وی هم بی طالع از آب درآمدند قبول ندارید بفرما:
« مقدمتاً عرض کنم بریدگی متن را با بغض گلو بخوانید !!»
 مطمئن باشید دسته‌ای از مردم که ماشین شانس شان به طرف راست راهنما می‌زند به جای روغن موتور الوند روغن زیتون تو کاربراتورش است و بعله . . . سفر استانی و شرفیابی . . . و تقدیم نامه و . . . دو کلمه سفارش . . . هلو تو گلو (البته هلو نه از نوع وزیر سابق بهداشت) . . . وام بلاعوض . . . (این چند تا نقطه خودسانسوری است خودتان خلاقیت داشته باشید هرچی دلتون خواست بخوانید) . . . و یا گروهی که کمی تا قسمتی اتوبوس خط واحد شانس شان به طرف چپ راهنما می‌زند البته چپی که . . . از آب دریا هم اگر رد شود کف پاشان تر نمی‌شود.
اصلاً (سر خم می‌سلامت اگر سبویی بشکست) . . . بازم بعله هنوز هم رانت و مانت پارتی مارتی قبلی به دادشان می‌رسد.
خدا عده‌ای از یاران چپ را نگهدارد گر چه هوا هم پس باشه بازم !! می‌توانند صلاح و مصلحت خود را تشخیص بدهند و به افرادی پناه ببرند گرچه در انتخابات قبلی هم کاندیدایی دیگر تراشیده باشند !!! باز هم کوزه نم پس می‌دهد . . . دو کلمه تعارف . . . عکس با این مقام و آن مقام تبلیغ شاید هم شد . . . سر خم می‌سلامت . . . می‌روند خدمت و بعله یک چیزی لابد چربیده . . . وگرنه عده‌ای هستند که به قول سعدی علیه الرحمه (قدمی بهر خدا ننهند و در می‌بی مَنّ و اَذی ندهند).
اما (الهی بشکنه لنگر کشتی ما) گروه زبان درازان و همقطاران آنها چونکه کشتی ما در هر اسکله‌ای پهلو انداخت اسکله از نوع اسکله‌های غیر قانونی بود همه سودش را برده بودند عوارض آن می‌افته گردنمون.
خدا داناست اما قصه ما و دیگر آموزشگاههای غیر دولتی به کجا ختم خواهد شد نمی‌دانم!
 آخر پیری، زبان دراز گرفتار نوعی آموزشگاه غیر دولتی بی پارتی شده که مثلشان مثل کرت آخر باغ است، نه از جوی پر آب راست و عطایای سفر دولتیان فعلی برخوردار می‌شه و نه از جوی چپ و آب باریکه و . . .
فرستادن خبر و ارسال طنز و تذکره المقامات بزرگان شهر هم که سر کیسه این سلطان آلایینه را شل نمی‌کند و درج مقالات و تذکرات آیینه هم که فرصت باد نما و بادسنج را ممنوع و یا متوقف کرده . . . بنابراین باید بگویم بخشکی شانس ! ولی ما هم خدایی داریم . . . امان از تنهایی و . . .

زبان دراز