هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 255

میر داماد ثانی

از آنجا که زبان دراز با « بی انصافی» که از هرکس و یا هر جناح سر بزند مخالف است این روزها شاهد بی‌انصافی منتقدان نسبت به رییس‌الوزرا به دلیل انتصاب رییس اداره استاندار بوده بنابراین بر آن شدم که بگویم این اقدام در دولت‌های گذشته دارای سابقه تاریخی است. میرداماد لقب فیلسوف و حکیم بزرگ می‌باشد که چون داماد شاه صفوی بود لقب میرداماد گرفت و قرب و منزلت یافت. این پست نیز « اجر صبری است کز آن تازه براتش » دادند البته خوانندگان محترم کمی قوه تخیل خود را به کار نیندازند.
داماد را تصور بفرمایید جمعه ظهر پس از «یکسال آزگار» رفته خانه فامیل. پدر زن هم با این همه مشغله فرصتی کرده کنار خانواده باشد.
سفره پهن کرده‌اند، پدر زن می‌رسد به عادت معهود و «رسم مالوف» می‌پرسد: از کی منتظرین؟
5/0 – 1 – 5/1 – 2- 5/2 آیا خسته نشدید؟. . . زنگ درخانه به صدا در می‌آید و یکی یکی پی در پی اقوام و خویشان وارد می‌‍شوند.
داماد درد دل خود را باز می‌کند و می‌گوید: گرانی و اجاره نشینی و بیکاری روزگار را سخت کرده است اما پدر زن در پاسخ داماد عزیز گفته‌هایش را تکذیب می‌کند و پاسخ می‌دهد: همه چیز گل و بلبل است بعلاوه از ارث و میراث هم خبری نباشد، پدرزن بوده که یک خانه و یک ماشین پژو قدیمی باقی بگذارد گرچه دومی را در حراجی ربودند و پولش را هم ندادند!!.
نباید این قدر بنشینی و صبر کنی تا یک پست کوچولو بگیری ! ترتیب کار را داده‌ام و. . .
عجب آدم‌های بی‌انصافی هستند آنها که چشم دیدن واگذاری یک پست به داماد عزیز را ندارند، نمی‌خواهند آقا داماد او را در لباس میرداماد ثانی ببینند !!!

زبان دراز


طنز شماره 253

زبان دراز در عالم رویا مصاحبه می‌کند

ما برآنیم که نباید از جریانات روز عقب باشیم لذا این روزها که برگزاری مصاحبه، تکذیب، تحریم و صدور کاغذ پاره‌ها رواج دارد در عالم خودمان بعنی همان خواب ترتیب مصاحبه با «لاهیجانی» حقوق دادیم ضمناً هر نوع تشابه اسمی و گفتاری با اکابر و اخوان معروف و محترم را تکذیب می‌کنیم.
-جناب لاهیجانی لطفاً نظرتان را در مورد«حقوق بشر» بفرمایید؟
ما با غرب و حقوق بشرش اصلاً هم نظر نیستیم ولی کاملاً رعایت می‌کنیم و دستور داده شده سر ماه حق‌الزحمه و حقوق «بشر» با اضافه کاری او را بگذارند کف دستش!
-نظرتان در مورد بهار عربی چیست؟
اینها تبلیغات است مثلاً حالا مگر زمستان نیست میگن بهار عربی به لیبی رسیده پارسال هم بهمن ماه کاملاً یادمان است باتفاق یکی از برادران رفته بودیم شمال در حالیکه برف می‌آمد و ما زیر کرسی لبو می‌خوردیم می‌گفتند بهار عربی در مصر آغاز شده است!!
-آیا متهم دارای حقوقی هست؟  همه‏ی نوشته...

طنز شماره 250

اصلاحیه پیشنهادی زبان دراز و شروط آن

در واپسین ماه‌های عمر این دور مجلس، وکلای عزیز پیش خود فکر کردند که اگر قدمی برای رفاه دیگران زبانم لال «اغیار» برنداشتندی دست کم آینده‌نگری خود را به مردم ثابت کرده و «خودی‌ها» را نگه داشتند. ضمناً به فکر بازنشستگی و پیری و از کارافتادگی دوستان که به زودی تاریخ خدمت ارزنده اشان پایان می‌پذیرد و برای آنان اندک مساعدتی هم کرده باشند این حقیر زبان‌دراز پیشنهاد دارم برای اینکه درس عبرتی و موجب تنبه طراحان و تصویب کنندگان شده باشد مصوبه به شکل زیر اصلاح گردد.
«حقوق کلیه افراد شامل طرح به اندازه حقوق یک معلم بازنشسته پرداخت گردد تا آخر عمری تصویب کنندگان بدانند «تفاوت تطبیق از کجاست تا به کجا» اگر این طرح را تصویب کردند درعوض زبان‌دراز مادام العمر مداح چرب زبان و دعاگوی همیشگی آنها خواهد شد چون هم قطارانی به صنف و دسته او اضافه شده است.

زبان‌دراز


طنز شماره 248

اندر حکایت ازدواج «ثروت خانم» و «قدرت خان»

راویان شیرین سخن و طوطیان شکرخا چنین نقل کنند که در سرزمینی آن طرف کوه قاف دخترکی جذاب و دلربا زندگی می‌کرد. که به او « ثروت خانم » می‌گفتند دخترک دل‌ها ربوده بود و با دیدنش هوش از سر کسانی رفته بود که با یک کشمش و یا مویز سردی یا گرمی وجودشان را فرا می‌گیرد، ‌خواستگاران بسیار داشتی و طالب وصالش به شمارگان ستارگان آسمان بودی.
روزی از روزها «قدرت خان» جوانی ستبر سینه و قوی بازو از آن ده می‌گذشت. وزیر کان بر آن شدند تا این دو را بهم رساندی تا از این وصلت کام برآوردی، اما بزرگ‌زادگان و اکابر بلد از عواقب آن سخت هشدار دادی که چون گوش شنوا و چشم بینا نبود، شد آن که نباید می‌شد.
پس از چندی مولود این ازدواج پا به عرصه هستی نهاد که این کودک را «مفسده» نامیدند و از این « مفسده» «مفاسد اقتصادی و اجتماعی » بسیار زاده شد . . .
بچه‌های عزیز: داستان ادامه داره شما بروید بخوابید که وقت خوابه ! گرچه قصه ما به سر رسید کلاغه هم به خونه نرسید. هیچکس به جایی نرسید چون بالا رفتیم ماست نبود، پایین آمدیم هم دوغ نبود ولی راویان اخبار علت را این گونه بیان کردند: چون هرچی بود مال بچه‌های «ثروت خانم» و«قدرت خان» بود.
خواب‌های خوش ببینید بچه‌ها. . .

زبان دراز


طنز شماره 247

اندر 3 برابر کردن یارانه‌های نقدی

خدا سایه بعضی از دولتمردان را از سر ما کم نکند چون اگر شیرینی نمی‌دهند ولی با حلوا حلوا کردن دهانمان را شیرین می‌کنند.
حتماً دوستان شنیده‌اند که به دنبال قول‌های زنجیره‌ای مکرر و دهان شیرین کن تنی چند از اکابر و اعاظم با دو لب مبارک مژده سه برابر کردن یارانه‌ها را داده و ما از خوشحالی با دُم نداشته‌مان گردو شکستیم.
در این هنگام زبان دراز چندبار هم جلو آیینه رفت تا از اندازه گوش‌هاش مطمئن شود که نکند! بلندتر شده که این بزرگان با دیدن آن و با این بی‌پولی چنین مواعید خارق‌العاده به او می‌دهند!!
لذا به پاس این همه مکرمت و حاتم بخشی ما هم حاضریم همین یارانه نقدی را که می‌دهند سه برابر کنیم و به حسابی که مقرر می‌فرمایند واریز نماییم.
در عوض مرحمت فرموده: «ما را مس کنند به عبارتی نرخ‌ها را به قبل از هدفمندکردن «زمان شروع سیرصعودی تورم» ببخشید « هدفمند کردن یارانه‌ها» برگردانند.
به قول آن عارف (نه از تو نه از من) بی حساب شدیم!‌
نه تنها، بی‌حساب که ما سود می‌کنیم! قبول ندارید محاسبه فرمایید!!

عزت زیاد، زبان‌دراز


طنز شماره 246

اندر حکمت تاخیر در پرداخت حقوق مهر ماه فرهنگیان

خبر رسید که حقوق مهر ماه فرهنگیان شاغل چند روزی باتاخیر پرداخت شده است.زبان دراز که استاد ربط دادن شقیقه به قوزک پا و وصل کردن اسمون به ریسمون است چنین تعبیر کرده است که:
در این تاخیر و دیر کرد پنج حکمت موجود و بر هر حکمت تاملی واجب
حکمت اول:
این است که گویا اکابرو اعاظم قوم فرهنگ بر آن بودند که معلمین که غرق در مکنت و ثروت هستند چندی هم با این اختلاس گران محبوس و مهاجر همدردی کنند چون این ماه انها حقوق دریافت نکرده‌اند و اقساط وام و چک‌های آنها بلا محل مانده معلمان هم کمی دچار عسر و حرج شده و بچشند، چشیدنی!! و بفهمند این که چقدر دقیقند و چطور دیر کرد وام را حساب می‌کنند !1
حکمت دوم:
بر گرفته از سخن رییس‌الوزرا است که خواسته بودند کارمندان سراغ بورس و بازار سکه و طلاو ارز نروند همین تاخیر چند روزه در پرداخت حقوق معلمان از ورود حجم عظیم پول به بازار جلوگیری کرده و کاهش نرخ سکه و ارز هم به خاطر این امر است !! باباجان نخرید سکه که خوردنی نیست ! چند روز دیرتر.
حکمت سوم:
تکذیب بی پولی و کسر بودجه آموزش و پرورش و تشکیک در درایت و مدیریت دست‌اندرکاران در برآورد دخل و خرج و انتظام امر.
حکمت چهارم:
مشت محکم بر دهان کسانی که می‌گفتند:«چند صباح پیش حقوق و اضافه‌کاری معلمان با هم پرداخت می‌کردند»
حکمت پنجم:
که خوانندگان محترم خودشان کشف کنند و از این زبان‌دراز سراپا تقصیر جایزه بگیرند

زبان‌دراز


طنز شماره 245

ماکیان هم به مخالفان پیوستند

بعضی از خوانندگان با تفسیر و تحلیل سرمقاله‌های روزنامه‌های شکاک و توطئه‌گر، خبرها را جور دیگر جلوه می‌دهند و به شیوه خاص خود تفسیر می‌کنند.
اما ما که «نه کم از آنهاییم » مساله «گرانی اجناس» از نوع مرغی آن را چنین تفسیر می‌کنیم:
اخبار رسیده از منابع موثق حکایت از نشست‌های محرمانه بنیادها و رسانه‌های مخالف با برنامه‌ریزان اقتصادی با مرغ‌ها داشته و با تحریک آنها ماکیان اقدام به کم کاری نموده‌اند نهایتاً منجر به گرانی بی‌سابقه تخم مرغ شده است.
همچنین سال قبل پرندگان آلوده به ویروس آنفلوانزای مرغی با ورود غیر قانونی در دامن زدن به این آشوب دخیل بوده‌اند. در پشت پرده این توطئه اقتصادی توطئه فرهنگی با هدف اثبات حقانیت فلسفه غرب که بر روی تقدم و تاخر پیدایش مرغ و تخم مرغ بحث می‌کنند تلاش کردند.
 لذا همه گناهان به گردن « اون وری‌ها» و کم کاری دولتهای قبلی و وابستگی فکری به اجانب بوده است و بی‌برنامگی و حذف یارانه‌ها هیچ نقشی در این نابسامانی گرانی تخم مرغ ندارد. لذا از مرغان ضد استکباری چین و ونزوئلا و روسیه خواسته شده با تلاش بیشتر به یاری مان بشتابند تا با گوجه پاکستانی و تخم مرغ چینی و روغن ونزوئلایی یک شکم سیر اُملت از قرار لقمه‌ای «یک دلار» بی ارزش نوش جان نماییم.

زبان دراز


طنز شماره 243

رابطه اختلاس و داستان طوطی و بازرگان!!

روزی پسرک دلبندم پرسید: « پدر عزیزم این اختلاس که همه از آن سخن می‌گویند یعنی چه؟
با عصبانیت گفتم: به تو چه مربوط!
بدون توجه به جواب من ادامه داد: آیا این اختلاس با اخلاص دوستان مخلص و درجه خلوص آنها در رفاقت ارتباط دارد؟
گفتم: عزیزک بابا برو مشقت را بنویس این حرف‌ها و کارها مربوط به تنی چند که خود را از بزرگان می‌دانند یا با از ماه بهتران ارتباط دارند! به بچه‌ها مربوط نیست برو عزیزم برو ای نور چشمی!!
مانند والده مکرمه اش وقتی به یک چیزی «گیر» می‌دهد ول کن نیست دوباره ادامه داد: مبلغ اختلاس چقدر بود؟ بابا اگه ما یارانه‌هامان را پس انداز کنیم به اندازه آن می‌شه؟
گفتم: بابا جان این اعداد مربوط به عوام نیست به بعضی از خواص مربوط است!!
دیدم: حالیش نشد.
گفتم: به اندازه عیدی ده میلیون کارمنده!
گفت: بابا حالا کارشان خوب بود یا بد؟
گفتم: بد و خوبی آن را زمان تعیین می‌کنه.
گفت: حالا چه کارش می‌کنند؟
گفتم: اگر نگذارند پای خطای انسانی، توطئه دشمن و خرابی ماشین حساب!
دیگه دست چک به او نمی‌دهند! یا با او قهر می‌کنند؟
گفت: بابا جان پس خودکشی رییس بانک در کره که همین امروز. . .
گفتم: بابا جان داستان طوطی و بازرگان و مُردن طوطی و پیامی که به طوطیان داد.
این پیام بوده. . . .
گفت: بابا اونوقت با کمبود گورستان روبرو نمی‌شویم؟
گفتم: مشقت را بنویس بچه!! 

 زبان دراز


طنز شماره 237

اندر شناخت «محمود کبیر»

دیشب نور چشمی روزنامه در دست وارد شد و پرسید بابا شما که قدیما سواد می‌خواندید درس تاریخ هم داشتید؟ گفتم بله عزیزکم گفت بابا جون (محمود کبیر) که بود؟ گفتم بابا جون تو تاریخ ایران داریوش کبیر و کوروش کبیر شاه عباس کبیر و این اواخر مداحان و متملقان درباری پسوند کبیر به رضا شاه هم داده بودند ولی «محمود کبیر» در کتابها ندیدم راستی یادم آمد یکی داشتیم. محمود غزنوی که از امرای حاکم بر ایران بود که علاقه و دلبستگی او به یکی از اطرافیانش داستان «محمود و ایاز» را بر سر زبانها انداخته است و در ادبیات فارسی آمده:
بار دل مجنون و خم طره لیلی
رخساره محمود و کف پای ایاز است
این محمود غزنوی چند تا ویژگی داشت یکی خود را «غازی» و جهادی می‌نامید و به دنبال فتح دنیا بود دوم اینکه خیلی علاقه داشت سر زبان‌ها بیفتد و به همین خاطر بعضی از شعرا و نویسندگان را دور خود جمع کرده بود ولی بزرگان فرهنگ و ایران تحویلش نگرفتند او هم علاقه‌ای به آنها نداشت و حتی فردوسی را از خود دلخور کرد ولی در دوران او شاعرانی مثل عنصری و انوری وضع مالی‌شان روبراه شد سوم اینکه به چین و ماچین و هند علاقه داشت و به آنجا لشکرکشی می‌کرد و. . .
در وسط افاضه و گوهر افشانی بودیم که نورچشمی گفت بابا جون یک کلمه بگویید نمی‌دانیم محمود کبیر کیه؟ جونم خلاص، ابروان درهم کشیده با اخم گفتم پسره بی ادب نمی‌دانی کسی بچه فضول پرحرف را دوست ندارد نمی‌دانی کلمات (نمی‌دانم)،(اشتباه کرده‌ام) (ببخشید) برای (آدم بزرگا) عیبه. ببخشید تا حالا محمود کبیر نداشتیم! ‌داشتیم؟ این هم کتاب تاریخ ادبیات بفرما. جان آمیرزا نداشتیم مگر سفارش بدهیم عده‌ای از غلوگویان و تعریف و تمجید کنندگان درست کنند !!

زبان دراز


طنز شماره 236

آخر و عاقبت آب بازی

از حیاط، فریاد پدرم بلند بود که: خانم جان تو این پسره را لوس کردی تا کاری دستمان نداده بزن تو سرش !! بندازش تو انباری !! دیروز دیدم رفته سر حوض و« آب بازی» می‌کند این ابتدای راه هنجارشکن شدن است عاقبت تخم مرغ دزد شتر دزد می‌شود اون هفته هم که رفته بودند تو حیاط آتش روشن کرده بود تا آتش بازی کند آخ آخ چهارشنبه سوری که می‌شود. یکی از افراد مخل نظم عمومی است (دیوار را که کج بگذاری تا ثریا کج می‌رود) بچه که بود بادبادک (بادبازی) هوا می‌کرد و (خاک بازی) هم که می‌کرد ببین این بچه عناصر اربعه را به بازی گرفته است با همه چی بازی با عناصر اربعه هم بازی. بامبنای فلسفه و علوم قدیم هم بازی! فریادهای بابام بر سر مادر ادامه داشت و مادر در حالیکه چشمانش از تعجب چهار تا شده بود گفت: زبان دراز ببین چطور آسمان را به ریسمون می‌بافی ( آب و باد و خاک و آتش ) عناصر اربعه را چطور به بازی ربط می‌دهی حقیقتش را بگو با شادی و بازی بچه‌ها که مخالفتی نداری؟! پدرم در حالیکه خشم خود را فرو می‌خورد گفت: عیال اجازه بده ادبش کنم اگه خدای ناکرده برود تو این پارک‌ها و یکی از این جرم‌های جدیدالخلقه مرتکب شود و دستگیر گردد برای او سوء پیشینه می‌شود. می‌گویند پسر زبان دراز را به جرم آب بازی گرفتند آخه برای ما افت داره ! تو پرونده‌اش می‌نویسند ( پسره آب بازه ) ‌خدا اون روز را نیاره !
راستی بابام عجب منطق محکم و برهان قاطعی ارائه کرد؟ نکرد؟ پس بزن تو سر این بچه‌های هنجار شکن ! ادبشان کن !

«زبان دراز »