هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 118

عیدی کارمندان و «سنجدی» شدن زبان دراز!!

عیالات !متحده !(1) چندی است به استناد اخبار مسموع از صدا و اقوال منقول از جراید و سیما (2) موی از کله و دود از سر «زبان بریده» مفلوک کشیده‌اند که عیدی موعود رسیده و ارزانی مسعود بساط، چیده ولی ما را از سماط، اطعمه و اشربه ورپریده(3) همسایه مبل و فرش عوض کرده و همشیره در خانه نو خزیده،ای زبان دراز انصافت شکر تو هم تکانکی به آن جیب از ته بریده بده که رئیس الوزرا و وزیر داخله و اقتصاد و تجارت مژده داده که ارزانی از راه رسیده و عیدی به تعدد پرداخت می‌گردد به شکرانه این مواهب از (غٌرغٌر) بکاه و راهی بازار شو.
زبان بریده هم در حالیکه سر در جیب تفکر نهاده که در این شهر و بازار آن ارزانی و گل و بلبل کجاست؟ که ناگهان کهترین ولد(4) زبان ناز گرفته که بخوان روزنامه را که تو قارون زمانی در همین ماه 2،500،000 ریال عیدی ! یکجا به حسابت واریز می‌کنند که همسر مکرمه هم دوان دوان وارد شد که خوشا به حالت که رادیو از واریز قریب‌الوقوع از زبان دولتیان خبر داد که عنان اختیار از کف این زبان بریده رفت و چون ماهواره و موشک از جا ورپرید و فریاد زنان که :جانان من همه اش کشکه ! با این پول، شما یک سیر پسته و سه سیر نخود و تخمه و 7 حبه بادام و 4 لوز باقلوا، یک پیف‌پاف و 2 بسته صابون و حنا و رنگ موی جهت والده البته سنگ پای قزوینی نو هم باید بخریم و ...
مبلغی هم برای هفت سین و چلو خروس(5) و یا ماهی شب عید پس انداز کرده‌ام البسه و عیدی و تغییر دکوراسیون باشد برای بعد در همین حال که شدیداً عصبانی بودم آمیرزا قلمدون آیینه یزد هم زنگ زد که‌ای زبان دراز راستی عیدی‌ها را دادند که من عنان از کف دادم و حالا هر که صحبت عیدی بکند مثل یارو که به سنجد حساسیت داشت من هم از گفتن عیدی حساس شده‌ام و فریاد زنان و... وای خدا باز هم یکی گفت: عیدی کارمندان.
1. همان زن و فرزند که وبال گردن زبان دراز هستند.
2. شنیده شده از رادیو ودیده شده از روزنامه و تلویزیون.
3. سفره خوردنی و نوشیدنی رخت بر بسته است.
4. کوچکترین فرزند.
5. در قدیم خروس برای خنکی می‌خوردند.

زبان دراز


طنز شماره 104

آنچه می‌یافت نشود ،آنم آرزوست!

آمیرزا احمد مولف الدوله را گفتم تا قلم و دواتش را بردارد و از کله سحر بزند بیرون و چار اطراف شهر را بچرخد تا از میان انبوه آپارتمانهای در حال ساخت آن بخشی که مربوط به 99 ساله هاست را پیدا کند و گزارش آن را به رشته‌ی تحریر در آورد.
آمیرزا احمد که عمری در محیط پر کار مطبوعات معرکه گردان است علی الطلوع صبح، شال و کلاه کرد و قلمش را زد پر شالش، لب تابش را آویزان یک شانه اش کرد و دوربینش را هم آویزان شانه‌ی دیگرش و با پای پیاده؛ همه اطراف و اکناف یزد را گز کرد و با معمار و بنا و عمله‌ی مختلفه مصاحبه‌ها نمود اما در میان صدها آپارتمان تمام ونیمه تمام سر به فلک کشیده اثری از طرح 99 ساله نیافت!!
همه‏ی نوشته...

زبان دراز شماره 100

در روزگاران قدیم«مکتب عیاران» افتتاح شد

طوطیان شکرشکن و راویان شیرین گفتار نقل کنند:در سالیان دور و در پشت کوه‌های قاف بلادی آباد بود با مردمی زحمتکش که خروسخوان از منزل بیرون رفتندی و دیر وقت بعد از 14-13 ساعت دوندگی به سرای خود بازگشتندی.
اما جدّ این زبان بریده با پدران دوستان و همقطاران مدتی در آن ولایت بیکار گشتی و انگشت نمای نزدیکان و خویشان و همسایگان شدندی.
بالاخره فشار بیکاری و بی باری بر بالا و پایین به شدت اثر نمودی تا با عده‌ای به شور و مشورت نشستندی و براین امر اتفاق نظر پیدا کردند و گفتندی چون مردمان این خطه و سامان نان از سفره برگرفتی و فرش از زیر پا درآوردی تا اطفال به احسن وجه تحصیل کنند و بعضی از حکومتیان هم در این راه اهتمام ورزیدی و تنی چند از آنان خود را در آن حلقه در آوردی بنابراین آن قوم بعد از پیدا کردن گروهی از خیرمندان و علاقمندان به فرهنگ بر آن شدند جهت رونق علم و ادب مکتب خانه هایی تاسیس کنند تا از جیب پر فتوت ثروتمندان هزینه شود که بعضی از آنان از پرداخت مالیات گریزانند و از کرامت نیکوکارانی بهره ببرند که می‌خواهند اسامی مبارکشان برسر در ساختمانها حک گردد تا بچه‌ها درس بخوانند و آنها هم به نوایی برسند.این پیشنهاد مورد استقبال عامة دوستان جد بزرگ زبان دراز قرار گرفت و گفتندی خوب شد چون مکتب خانه مفتوح گردد هم امرار معاش می‌کنند و کسب درآمد برای خودشان و عیالات، سری در سرها در آورده و برای آخرت هم اندوخته‌ای در سبد حسنات می‌اندازند.
همه‏ی نوشته...