طنز شماره 584
تیمسار تویی؟
برای انبساط خاطر خوانندگان و نداشتن سوژه، لطیفهای از سربازخانه زمان شاه که تیمسارها ارج و قرب در حد خدایی داشتند تعریف میکنم! میگویند خبر رسید تیمسار شبانه قصد بازدید از خوابگاه دارد. سرگروهبان از سر صبحگاه، گروهان را جمع کرد و دستورات لازم برای عالی جلوه دادن واحد تحت امر با تکرار کلمه تیمسار تیمسار و تیمسار میآید، به سربازان هشدار میداد سربازی رفتهها خوب میدانند که سربازان از اینکه اسمشان سر زبان سرگروهبان بیفتد چقدر میترسیدند؟ از جمله قلی که سرباز صفر بیسواد بود. القصه عصر دم غروب «قلی» تک و تنها در حال جمعآوری برگ درختان بود که دید یک نفر ناآشنا از ماشین پیاده شد و حس ششم «قلی» به او گفت این همان فردی است که سرگروهبان اسمش را از صبح تا حالا میبرده با سابقه ذهنی ترسی که داشت؛ خودش را به آن مرد رسانده و از سر دلسوزی و دادن هشدار پرسید: تیمسار تویی؟ خوانندگان عزیز با پوزش مطلب را ناتمام گذاشته و رفتم آب بخورم تا برگشتم این زباندراززاده تنبل زیر لطیفهام نوشته بود پدرجان! آیا بعد از انتصاب آیها... لاریجانی به سمت رییس مجمع قیافه محمود جان خندهدار نیست؟ از بس لاریجانی، لاریجانی و قوه قضاییه و قوه قضاییه میگفت، حالا که ایشون قرار است برود مجمع هیچکس نیست بپرسد حالت چطوره!؟ ببخشید هیچکس نیست از این بچه بیعقل زباندراززاده بپرسد درست است که سلطانالآیینه دستور صرفهجویی داده ولی قحطی کاغذ نبود که مطلب بیربط زیر لطیفه من بنویسد. برگردد، حتما تنبیه خواهدشد!!
زباندراز