طنز شماره 490
ماجرای قطع گاز توسط کشور برادر
باز اول صبحی اخوی را درحال ترنم صبحگاهی آن هم بیعصا دیدم خوب که گوش دادم دیدم به سبک زمزمه مثنویخوانی زیرلبی میخوانند
کنی قطع گاز خانهها و چو گازت قطع کنند
بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
گفتم: اخوی چه شده؟ گفت: بازهم یکی از برادران شرط رفاقت را سربزنگاه ادا نکرده. پرسیدم: برادر روسیه را میفرمایید گفت: نه یکی از نوچههاش بوده گویا قبض گاز آورده بودند دم در دولتخانه شیخ دیپلمات. دولت هم پول قبض را نداده اخطار کردند چون آه در بساط نبوده که بدهد آنها هم در عین رفاقت وانت و عمله و آچار و بیل و کلنگ مثل ادارات آب و برق و گاز خودمان که گاهی چریکوار یورش میآوردند، آمدند خیلی دوستانه شیر گاز را بستند و گفتند پولش را که با جریمه قطع و انعام کارگران دادید دوباره وصل میکنیم همین و بس!!
گفتم اینکه اخوی سرخوشی نداره جنگ چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا نیست مشکل ملی است گفت من کار به اینها ندارم دولت که تو دستانداز بیفتد کیف داره!! دوم! روسا که دستور قطع میدهند بفهمند مردم ندارن که نمیدهند اگه داشتند که حرامخور نیستند که فکر کنند اینها مجانی است زباندراز میخواهد بگوید: ندارند که بدهند.
زبان دراز