طنز شماره 495
بشارت باد بر ما که شیخ شورا هم مهندس شد
این روزها شاهد تحرک بیسابقه در میان بعضی از اعضای شورانشینان شهر هستیم، چشمها چیزهای نادیده میبیند یعنی سخن از اطعام طعام، پدر ایتام، شوی بیوه زنان و همیان نان و خرما بر پشت، بدره زر در جیب که سراغ فقرا و پایین شهریان میگیرند تا آن یکی دینداران را جلب و دیگری بیماران را مداوا تا دفاع نمودن از حقوق مردم و نقد مبلمان شهری در تریبونهای عمومی. شنیده میشود حتی خطر استیضاح زیر گوش شهردار آژیر خطر میکشد و آن مقام با زیرکی و سیاست پلها را مرمت و با توسعه کوچهها و خیابانها چشمها و ذهنها را جای دیگر میبرد! یکی از شیوخ شورا گاه که مستمعان پای منبر سرحال باشند با آب و تاب پاسخ منتقدانی میدهد که با مدرک و دلیل از عملکرد عدهای انتقاد نمودهاند. راوی میگوید: احدی از شیخین شورا با همان هیبت وصولت وعظ و خطابه بر دوچرخه مینشیند، رکاب میزند سپس جفت پا به عالم مهندسی میپرد و از عدم استاندارد ساختمانهای شهر میگوید. یکی دیگر از اعضای شورا در هنگام افتتاح زیرگذر برای اینکه در قاب عکس باشد چنان گردن کشیده که راویان اخبار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار روایت کردهاند دو روز از درد آن موضع خواب نرفته است و گفته شده یکی دیگر آنقدر خود را با فشار نزدیک قیچی به دستان افتتاح رسانده که قیچی بر پهلویش فرو رفته و مجروح شده. آن بانوان هم گله که افتتاحیه مردانه است پس ما چه!!؟
ای خوشا به حال مردمان این شهر
خلاصه این شور و تحرک شوراییان چنان بر چشم و بر دلها نشسته که شاعری سروده است
باز این چه شورش است فتاده در خادمین شهر
غوغای خدمت به پا کرده در دل ارباب دهر
و دیگری گفته
کدام صور بردمیده که شورای شهریان
از خواب پریده و بسته کمربند بر میان
گرچه عقلاً میدانند و پوزخند میزنند اما این زباندراز کمخرد در تحیر همچنان باقی مانده است!!
زبان دراز