سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفته نامه آیینه یزد

دکتر علی شریعتی روشن فکر عرصه عمومی

دکتر علی شریعتی روشن فکر عرصه عمومی

آیینه یزد - دکتر علی شریعتی روشن فکر عرصه عمومیهاشم آقاجری- شرق:
قصد دارم از واسازی شریعتی برای طراحی و تدوین راهی نو و از سرگیری یک پروژه ناتمام به‌خاطر تحولات سیاسی پیش‌بینی‌نشده بحث کنم. او به طرحی که برای بعثت فکری و نهضت فرهنگی و ایجاد نوعی خودآگاهی جمعی برای یک رستاخیز از پایین داشت نتوانست برسد. سلسله‌رویدادها در آستانه انقلاب همه را غافلگیر کرد. حدود یک ‌سال و اندی پس از مهاجرت شریعتی، انقلاب به پیروزی رسید و پروژه او تا به امروز ناتمام ماند. انقلاب اسلامی در شرایطی که شریعتی به وجود آورده بود به وقوع پیوست. امروز به تکرار و بازسازی عینا همان پروژه بلکه نوعی واسازی در میراث شریعتی برای ازسرگیری آن پروژه در دوران خود نیازمندیم. شریعتی مسیری پرفرازونشیب و وجدانی ادیسه‌وار داشته است. تاریخ ما تاریخ سهراب‌کشی است، مانند عین‌القضات، سهروردی و حلاج. شریعتی در 44سالگی تصور می‌کرد با فرار معجزه‌آسایی که از ایران داشت بتواند ادامه پروژه‌اش را آن سوی مرزها پی بگیرد. این اندیشه در 30 سال گذشته بالیده شده است. انتظار اینکه در آثار او هیچ تناقض و تغییری نیابیم بیهوده است و تاکنون هیچ‌کدام از دوستداران شریعتی هم چنین ادعایی نکرده‌اند، با‌این‌همه، در اندیشه شریعتی، از نخستین آثار در نوجوانی در قالب ترجمه «ابوذر همچون خداپرست و سوسیالیست» (از زبان عربی)
تا آخرین جمله‌های او، در نهایت یک وحدت درونی می‌بینیم. باید هسته سخت شریعتی را از پوسته او جدا کنیم. این کار را باید درباره امام علی و نهج‌البلاغه هم انجام دهیم چون در دوران تاریخی برده‌داری و پدرسالاری و قبیله‌ای بوده است و همه این عناصر وارد زبان و فرهنگ می‌شود. کار ما به‌عنوان واسازی این است که هسته را از عناصر عارضی و پوسته جدا کنیم. اجتهاد هم به معنای درست کلمه همین است. روشنفکری امروز ما در بحران است. این بحران البته خاص روشنفکر ایرانی نیست و به‌طور‌کلی بحران مرجعیت‌هاست. جامعه راه خودش را می‌رود و کمترین توجهی به روشنفکران ندارد و گاه برعکس این روشنفکران هستند که به‌دنبال توده راه می‌افتند. البته این مشکل در سطح جهانی وجود دارد. امروز بر‌خلاف گذشته روشنفکرانی مثل سارتر، بوردیو یا مارکس نمی‌بینیم که دارای مرجعیت باشند. دلیل آن گسترش سرمایه مالی و نولیبرالیسم و جهانی‌سازی و جامعه شبکه‌ای و جایگزینی روابط افقی با عمودی است. مرجعیت قبلی روشنفکران متعلق به دورانی بود که فضای مجازی و گروه‌های متعدد افقی به وجود نیامده بود. روشنفکران امروز جایی در این شبکه ندارند. روشنفکران امروز هیچ قشر و طبقه‌ای را نمایندگی نمی‌کنند. طبقه مذهبی سنتی نماینده خود را دارد. طبقه کارگر در ایران اصلا هیچ نماینده‌ای ندارد. زحمت‌کشان بدون نماینده‌اند و جریان راست می‌کوشد به‌زور نماینده کارگران باشند، هرچند ناموفق بوده است. طبقه متوسط جدید هم که در شبکه‌های مجازی زندگی می‌کند و ارتباطش با روشنفکران قطع است. کلان‌سرمایه‌داران را نیز بوروکراسی و تکنوکراسی نمایندگی می‌کند. روشنفکری امروز ایران تک‌ساحتی است، پس زبانش با زبان مردم فاصله عمیقی دارد. روشنفکری دهه 40 و 50 این مشکل را حل کرده بود. جلال آل‌احمد را بخوانید، او در جایی می‌گوید به مکانی که کارگر و عمله و فعله حضور داشته‌اند رفته و او را به‌خاطر نوع پوشش عمله خوانده‌اند و جلال این را افتخار خود می‌دانست. جنبش چریکی هم همین نگاه را داشت و یکی از راه‌های نزدیکی به مردم را هم‌زیستی واقعی و کار واقعی مثلا در کوره‌پز‌خانه‌ها می‌دانست. امروز زیست‌ جهان و زبان روشنفکران از مردم جدا شده و عین انسان تک‌ساحتی مارکوزه شده‌اند. روشنفکر کسی است که مسئولیت پرومته‌ای دارد. ما به روشنفکر عرصه عمومی نیاز داریم به‌خصوص در جامعه ایران که بسیاری از تنش‌های اساسی تفکیک نشده‌اند. شریعتی روشنفکری را نوعی پیامبری می‌دانست ولی روشنفکر تک‌ساحتی به تعریف فیلسوف نزدیک می‌شود. در جامعه ما زوج آزادی و عدالت در تقابل قرار دارند. برخی روشنفکران به آزادی می‌پردازند و از عدالت عبور می‌کنند و به‌همین‌دلیل نمی‌توانند با توده مردم ارتباط برقرار کنند چون مسئله مردم نان است. تقابل دیگر بین ایران‌گرایی و جهان‌وطنی است. برخی ناسیونالیسم ایرانی را تبلیغ می‌کنند که گاه بوی متعفن شوونیسم نیز از آن به مشام می‌رسد. بر‌عکس برخی روشنفکران کلا مسئله ایران را کنار می‌گذارند در نتیجه روشنفکر ما تک‌ساحتی و بدون ایدئولوژی شده است؛ ایدئولوژی‌ای که با تاچریسم و ریگانیسم مرگش اعلام شد، چرا؟ چون ایدئولوژی‌ای بود که از تغییر حرف می‌زد. ما امروز به روشنفکر چند‌ساحتی مثل شریعتی متأخر نیاز داریم. روشنفکری که اگر به آزادی فکر می‌کند از فقر و بی‌عدالتی و استثمار عبور نکند و برعکس. او همچنین تکامل وجودی خود را نباید فراموش کند و مبارزه را فقط راهی برای تغییر جامعه نداند و خودش هم در حین آن تغییر کند؛ این یعنی وابستگی من و جهان.