تیتر یک شماره 533
شریعتی از آزادیخواهی و عدالتخواهی استقبال میکرد
زبان شریعتی زبان ارتباطی است. او دین را بهعنوان هسته سخت فرهنگ مردم بدرستی تشخیص داد و خود را موظف دانست تا در دین زیسته و در مردم تحول ایجاد کند.
دکتر سارا شریعتی، فرزند دکتر شریعتی و استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، از «الگوی اجتماعی اصلاح دینی» بهعنوان بدیلی برای بنیادگرایی سخن گفت و تأکید کرد که مقصود او از الگوی اجتماعی اصلاح دینی همان الگوی اجتماعی اصلاح دینی دکتر شریعتی است که آن را پروژه دکتر شریعتی خواند.
وی گفت: بنیادگرایی که امروز بهعنوان یک مسأله مطرح میشود، در عین حال به یک مسأله نیز پاسخ میدهد. به همین دلیل هر چند که سرکوب و نفی میشود، باز هم بازتولید میشود. از این رو، بر ضرورت بررسی علل ظهور، رشد و بقای بنیادگرایی تأکید کرد و معتقد است که به جای محکوم کردن آن، باید آن را فهمید. به زعم او، ما با دو تصویر از اسلام مواجهیم؛ نخست، اسلام قرن بیستم که یک «اسلام سیاسی و مبارزاتی» است که با استعمار خارجی و استبداد داخلی میجنگد؛ «اسلامی عقلانی» که با پروژه اصلاح دینی گره خورده است و افرادی همچون سیدجمالالدین اسدآبادی، محمد عبده، اقبال و... آن را نمایندگی میکنند.
دوم، اسلام قرن بیست و یکم که امروز القاعده، بوکوحرام و داعش آن را نمایندگی میکنند و اسلامی خشونتگرا، بنیادگرا و نصگرا است. او در ادامه پرسید که چرا بنیادگرایی با این سابقه چند دههای توانسته موقعیتی هژمونیک پیدا کند؟ و این چرخش چگونه اتفاق افتاده است؟ وی در این راستا، نه آموزههای دینی (چون این آموزهها قبلاً هم وجود داشتهاند) و نه شرایط ژئوپولتیک خاورمیانهای و... را دخیل دانست و بنیادگرایی را بیشتر واکنشی به تحقیر و طرد شدگی دانست و کوشید تا به بنیادگرایی به مثابه یک پدیده اجتماعی بنگرد. از دیدگاه او، امروز مهمترین مسائل کشورهای اسلامی، مسائل اجتماعی است؛ مسأله کسانی است که به شمار آورده نمیشوند؛ دو قطبی شدن، مهاجرت، محیط زیست، فقر، زنان و... مسائل امروز کشورهای اسلامی است. از این رو، راهحل را ریشه دوانیدن، پلها و پیوندها دانست و گفت که بنیادگرایی خلأیی را پر کرد که اصلاح دینی برجای گذاشت و نقشی را ایفا کرد که روشنفکری دینی ایفا نکرد. به باور او، برگ برنده بنیادگرایی، پیوندش با متن جامعه و مسائل آن است و به همین دلیل بنیادگرایی با پوپولیسم نسبت پیدا میکند. وی تأکید کرد: به جای نقد پوپولیسم باید بررسی کنیم که پوپولیسم در واکنش به چه چیزی متولد میشود؟ وی پوپولیسم را واکنشی به نخبهگرایی افراطی دانست و افزود که امروز روشنفکران ما بهدلیل دموکراتیزه شدن آموزش، افزایش پیدا کردهاند و خود، اجتماع جداگانهای تشکیل دادهاند و تنها با خود وارد گفتوگو میشوند و به جای پرداختن به مسائل مردم و متن اجتماع به مسائل فلسفی و الهیاتی شیفت پیدا کردهاند و در این فضاست که بنیادگرایی با پرداخت به مسائل مردم و متن اجتماع خلأیی را پر میکند که روشنفکری دینی ایجاد کرده است. وی راهحل برونرفت از این خلأ را بازگشت به الگوی «جریان اصلاح دینی شریعتی» دانست و تأکید کرد که این الگو واجد ویژگیهایی است که میتوان به آن الگوی اجتماعی را الصاق کرد. سارا شریعتی پدر را یک «روشنفکر اجتماعی» خواند و در این رابطه چنین دلیل آورد: «زبان شریعتی زبان ارتباطی است. او دین را بهعنوان هسته سخت فرهنگ مردم بدرستی تشخیص داد و خود را موظف دانست تا در دین زیسته و در مردم تحول ایجاد کند.»
شریعتی و عبور از نئولیبرالیسم
دکتر یوسف اباذری، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، سخنرانی خود را به موضوع «شریعتی و عبور از نئولیبرالیسم» اختصاص داد. او معتقد است که در زمان شریعتی اصطلاح جامعه سرمایهداری و گذر از آن مد بود. این در حالی است که در این چهل سالی که در فقدان او به سر میبریم، به کرات با کلمات سنت و مدرنیته بازی شده و در نهایت نتیجهای را نیز دربرنداشته است. به زعم او، پرسش از نسبت میان سنت و مدرنیته دغدغهای بود که از غرب برخاست و حتی خود غربیها نیز در این زمینه به جایی نرسیدهاند. از همین رو است که او به بازگشت به واژگان شریعتی در خصوص جامعه سرمایهداری و غیرسرمایهداری تأکید گذاشت. وی به این نکته اشاره کرد که پیش از انقلاب اسلامی ما با دو جریان رسمی مواجه بودیم؛ نخست، جریان شریعتی و آل احمد که به «بازگشت به خویشتن» باور داشتند و دوم امثال هانری کربن، احسان نراقی و سیدحسین نصر که از مفاهیم و واژگان آل احمد و شریعتی وام میگرفتند. اباذری «شیعه» در تفکر شریعتی را آزادیخواهی حسینی و عدالتخواهی علوی تعریف کرد و بر این اساس معتقد است که شریعتی از آزادیخواهی و عدالتخواهی استقبال میکرد. او میخواست این آزادی به همه تعمیم پیدا کند نه فقط جامعه شیعه. این در حالی است که افرادی همچون هانری کربن به یک مکتب خاص شیعی باور داشتند و معتقد بودند که امامان نیز آن را به گروه خاصی از مردم منتقل میکنند؛ به تعبیری، آنچه کربن در پی آن بود، فراهم کردن وضعیتی مشابه عصر ساسانیان برای شاه بود؛ به این معنا که شاه هم رهبر مملکت و هم رهبر دین باشد. اباذری، فاشیستهای جدید ایرانی را نیز ادامهدهنده همین راه دانست و معتقد است که این همان چیزی بود که شریعتی در مقابل آن ایستاد. اباذری در ادامه افزود: شریعتی از رهگذر مفهوم شیعه به معنای گروهی که بهدنبال آزادی و عدالت هستند، دغدغه گسترش آزادی و عدالتخواهی در سطح جهان را داشت.
بر این اساس، شریعتی هیچگاه شیعه را به قوم خاصی اطلاق نکرد؛ شریعتی همان قدر که به محرومان شیعه اهمیت میدهد، دغدغهمند محرومان سایر اقوام نیز بود و در این راستا، تأکید داشت که نباید خاورمیانه را به خاک و خون کشید و آن را بهعنوان منبع سرمایهگذاری نگاه کنیم و در همین فضا است که بازگشت به شریعتی ضرورت پیدا میکند.
شریعتی در مرز میان دولت و جامعه ایستاد
دکتر مقصود فراستخواه، استاد جامعهشناسی و عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، با موضوع «آیا از شریعتی بسادگی گذشتیم؟» بحث خود را آغاز کرد. وی با وام گرفتن از نظریه «میدان بوردیو» آنجا که میگوید عاملان انسانی با سرمایههایی که دارند، میان خود و دیگران تمایزهایی پدید میآورند، تأکید کرد: شریعتی نیز در دوران خود تمایزهایی پدید آورد و در ادامه به برخی از این تمایزها اشاره کرد؛ طبقه متوسط جدید با تیپ شریعتی، نمونه این تمایزها بود. به زعم او، منش فکری شریعتی برای جامعه آن روز برای طیفی از گروههای اجتماعی، ارزش راهبردی پیدا کرد.
فراستخواه همچنین از دیگر تمایزهای شریعتی، به تمایز در مکانی که او ایستاد، اشاره کرد و در این راستا گفت: «طبقه متوسط جدید در آن دوران مکان اجتماعی جدیدی نداشت. اگر به اطلس مکانهای آن دوره نگاهی بیندازیم، درخواهیم یافت که اغلب مکانها دولتی، مذهبی یا سیاسی و... بودند اما من در مطالعاتی که داشتم به یک مکان جدیدی رسیدم که آن را «مکان مرزی» نامیدهام؛ یعنی، جایی در مرز میان دولت و جامعه. به عقیده من شریعتی در این مکان ایستاد و حتی در مکان علمی مثل دانشگاه هم ساکن نشد.» به اعتقاد فراستخواه، همین خصیصه شریعتی باعث شد که گفتار و نوشتارش ویژگی ارتباطی پیدا کند.
وی در پایان تمایز دیگر شریعتی را تمایز در سیاستهای اجتماعی دانست و تأکید کرد: شریعتی همواره «سیاست بیداری اجتماعی» را دنبال میکرد که با سیاست غالب آن زمانه که نوسازی بود، تفاوت داشت و او میدانست که این سیاست غالب نمیتواند پاسخ زمانه را بدهد. بنابراین پروژه «سیاست بیداری اجتماعی» خود را پیش برد.منبع: ایران