سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفته نامه آیینه یزد

تیتر یک شماره 585

در بهمن 57 کسی جز بازرگان یافت نمی‌شد
که دوست طالقانی و مطهری باشد و مورد تأیید مراجع قم

بازرگان در سال 1358 به دنبال مذاکره با آمریکایی‌ها بود و فحش شنید و 34 سال بعد با آمریکایی‌ها به توافق رسیدیم.


آیینه یزد - در بهمن 57 کسی جز بازرگان یافت نمی‌شد که دوست طالقانی و مطهری باشد و مورد تأیید مراجع قم

عصر ایران؛ مهرداد خدیر-
شامگاه جمعه 30 دی 1373 خورشیدی و در حالی که مهم‌ترین خبر آن روز زمستانی، درگیری و برخورد در دیدار دو تیم پرسپولیس و استقلال و نا‌تمام ماندن آن بازی بود، در میانه اخبار سیما، گوینده این خبر را خواند: «مهدی بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت انقلاب اسلامی و نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی، در سوییس درگذشت.» گوینده چنان به زوریخ «سوییس» اشاره می‌کرد که انگار مهندس بازرگان تمام 10 سال پس از اتمام دوره اول مجلس شورای اسلامی را مانند سید محمد علی جمال‌زاده نویسنده ایرانی در کنار دریاچه لمان، لمیده بود حال آن که بازرگان در این فاصله و قبل از سفر درمانی سوییس که به فرجام هم نرسید تنها یک بار از کشور خارج شده و به آلمان رفته بود. در همان سفر آلمان بود که مسعود رجوی پیغام فرستاد بازرگان به «شورای ملی مقاومت» بپیوندد و مهندس بازرگان که در عین جدی بودن روحیه مطایبه و طنز داشت پاسخ داد: «من همسرم را دوست دارم.» طعنه‌ای تلخ و آشکار به ازدواج سوم مسعود رجوی با همسر جدا شده عضوی از مجاهدین خلق. گوینده تلویزیون چنان بر سوییس تأکید کرد که انگار دیگران برای درمان روانه خارج از کشور نمی‌شدند چندان که در خاطرات هاشمی رفسنجانی بارها به دیدار با چهره‌های سیاسی و غالبا روحانی اشاره شده که یا رهسپار خارج از کشور برای درمان‌اند یا بازگشته بودند.
مهندس بازرگان قبل از این سفر در بیمارستان دی تهران بستری بود و بعد پزشکان توصیه کردند روانه خارج از کشور شود. کوچک‌ترین فرزند او –محمد نوید– که اکنون استاد دانشگاه مریلند آمریکاست در سخنرانی حسینیه ارشاد در مراسم ترحیم گفت: در شب خداحافظی تفألی به حافظ زدیم و این بیت آمد:
فرصت شمار صحبت، کز این دو راهه منزل
چون بگذریم دیگر، نتوان به هم رسیدن
و بازرگان رفت و دیگر بازنگشت...
دکتر نوید بازرگان در آن سخنرانی گفت: «خداحافظی گرمی بود با پدر. با همان پالتوی قدیمی و شال گردنی که به داخل پالتو رفته بود.» به 24 سال قبل نقب می‌زنم: به بعدازظهر پنج‌شنبه 6 بهمن 1373؛ تهران- حسینیه ارشاد. داریوش فروهر با آن قامت خدنگ در حیاط ایستاده بود و مانند دیگر چهره‌های مشهور سیاسی به داخل نیامده بود. سخنران اصلی دکتر سروش بود و نوید بازرگان هم صحبت کرد و بیش از همه تحت تأثیر سه جمله او درباره پدرش قرار گرفتم. تجربه خودم هم نشان می‌داد فراتر از ستایش‌های فرزند برای پدر است و روایت حاق واقع بود:
اول این که «درویشی بود با همه ابنای عالم دوست و ذهن جوانی داشت» و به یاد دارم در سال 65 و در پایان جلسه تفسیر قرآن، جوانی هم سن و سال خودم در آن روزها نزد بازرگان رفت که در آستانه 80 سالگی قرار داشت. آن جوان نه سؤالی سیاسی را مطرح کرد نه مذهبی و تاریخی. پرسش او مسأله‌ای در زمینه «ترمودینامیک» بود. تخصص دانشگاهی بازرگان و در دوران دانشکده فنی. نشست و به آن مسأله پاسخ داد و دریافتم چه ذهن جوانی دارد.
جمله دوم این بود: «او ترس را به سُخره گرفته بود.» این سخن نیز انصافا دقیق و درست است. رستگاری و خوش بختی و خوش وقتی آن سوی ترس است. در جامعه‌ای که کارمند تمام سال‌های کار را با ترس اخراج سپری می‌کند و زن خانه‌دار با سایه ترس از طلاق سال‌های زندگی را پشت سرمی‌گذارد و ترس به عنوان مهم‌ترین ابزار قدرت و اعمال قدرت شناخته می‌شود (ترس از طلاق، ترس از اخراج، ترس از نمره، ترس از زندان، ترس از فقر و انواع ترس‌های دیگر) غلبه بر ترس بسیار ارزشمند است. زندگی گاه چونان دوزخ می‌شود و غلبه بر ترس این آتش را گلستان می‌کند.
جمله سوم نوید بازرگان هم این بود: «در شگفت می‌شدیم که این مرد با این جثه کوچک چگونه به این همه کار می‌رسد.»
این نیز سخن درستی است و راز آن نظم بود. بازرگان برای هر ساعت شبانه‌روز برنامه داشت و مثلا سه تا چهار بعدازظهر را به احوال‌پرسی یا عیادت اختصاص داده بود. اگر دوستی بیمار و در بیمارستان بستری بود در این ساعت عیادت می‌کرد و اگر در خانه در این زمان تماس می‌گرفت. مطالعه قرآن ساعت خاص خود را داشت (بعد از طلوع خورشید) و «نوشتن» هم زمان مخصوص خود را (شبانگاهان). شهرت عمومی و نقش تاریخی بازرگان البته به خاطر نخست وزیری دولت موقت بود. در بهمن 1357 هیچ‌کس جز او یافت نمی‌شد که هم رفیق طالقانی باشد و هم مورد تأیید هر سه مرجع قم (آیات: شریعتمداری، گلپایگانی و مرعشی نجفی) و با سومی نسبت نزدیک خانوادگی هم داشت. هم دوست مطهری باشد و هم بازار به او احترام بگذارد (فرزند یک تاجر سرشناس). به «چریک پیر» شهرت داشت و طبعا سازمان‌های چریکی نمی‌توانستند مخالفت کنند. هیچ چهره دیگری چنین جامعیتی نداشت و چون هیچ علاقه و ارادتی به کمونیست‌ها نداشت خاطر آمریکایی‌ها هم آسوده شد که انقلاب ایران به آغوش اتحاد شوروی در نمی‌غلتد و جریان نفت قطع نمی‌شود. آن قدر آمریکایی‌ها به این انتخاب دل بستند که برخی که به اصطلاح «فریب» علاقه دارند این انتخاب را فریب آمریکایی‌ها می‌دانند. حال آن که این ادعا شاید اتهام به امام خمینی باشد چون دولت بازرگان را «دولت امام زمان» نامید. بهترین توصیف را درباره بازرگان اما «مهدی خان بابا تهرانی» یک فعال سیاسی قدیمی با سابقه چپ به کار برد که گفت: «او یک ایرانی تمام عیار بود». ویژگی بارز ایرانیان «تلفیق» است. تلفیق فرهنگ اسلامی و ایرانی یا «تشیع». مسلمان بودن ولی زیر بار خلفا نرفتن. مسلمان بودن اما ایرانی ماندن. بازرگان هم اهل سیاست بود و هم سیاست باز نبود. هم به چریک پیر شهرت داشت و هم از اقدامات چریکی دفاع نمی‌کرد. کتاب «نهضت آزادی هند» را درباره مبارزات ضد استعماری مردم هند نوشت اما درد اصلی و تاریخی ایران را «استبداد» و «آزادی» را بر «استقلال» مقدم می‌دانست. ویژگی ایرانیان همین چند گونگی است و بازرگان در عین اشتهار به لیبرالی از اصول خود کوتاه نمی‌آمد. متهم به سازش کاری بود اما اتفاقا اهل سازش نبود. بازرگان از آن دست مردان این سرزمین بود که پس از مرگ بیشتر شناخته می‌شوند. اگر اکنون رییس جمهوری بر سر کار است که از «اعتدال» می‌گوید بازرگان معلم این اعتدال بوده ولو آقای روحانی علاقه داشته باشد از آقای هاشمی به عنوان پدر اعتدال یاد کند. بازرگان در سال 1358 به دنبال مذاکره با آمریکایی‌ها بود و فحش شنید و 34 سال بعد با آمریکایی‌ها به توافق رسیدیم و همین «برجام»ی شده که برای حفظ بقایای آن می‌کوشیم و هشت ماه است که آمریکا از آن خارج شده و ما نمی‌شویم. در نیمه دهه 60 و در حالی که از سراسر ایران شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» و بعدتر «جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان» شنیده می‌شد بازرگان و همفکران او بودند که با توجه به خروج عراق از خاک ایران، خواستار «پایان جنگ» شدند و بارها در نوشته‌ها از این موضع دفاع می‌کردند. هرچند در قبال خروج گفته می‌شد عراقی‌ها هنوز در نفت شهر هستند اما نیروهای ایران بعد از بازپس‌گیری بندر خرمشهر و به قصد تنبیه متجاوز و دریافت غرامت وارد خاک عراق شده بودند. این موضع از سال 1366 که قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل صادر شد پررنگ‌تر شد و به طور مشخص به این قطعنامه اشاره می‌کردند. قطعنامه را سرانجام روز یکشنبه 27 تیر 1367 پذیرفتیم ولی تنها سه روز قبل از آن روزنامه کیهان با تیتر قرمز به نهضت آزادی ایران تاخت که چرا خواستار قبول قطعنامه است و خبرنگار تلویزیون سراغ مردم کوچه و خیابان رفت و این پرسش را مطرح می‌کرد که «چرا نباید با عراق صلح کنیم؟» مهم‌ترین شعارهای حاج محمود مرتضایی‌فر در نمازجمعه تهران قبل از قبول قطعنامه و در آخرین جمعه جنگ، در نکوهش پذیرش هر نوع صلح و در واقع پاسخ به بیانیه‌های بازرگان و دوستان او بود. بازرگان مردی فوق‌العاده دین‌دار بود اما نگاه او به سیاست، ایدیولوژیک نبود. صراحت لهجه او هم بی‌نظیر بود. این سخن او مشهور است: «ما طلب باران کردیم اما سیل آمد.»