هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 404

از قیاسش خنده آمد خلق را؟

روزی با «زبان‌دراززاده» از تاکسی پیاده شدیم پرسید پدر عزیز و بزرگوارم! صبح گفتید: فلان روزنامه به دلیل توهین به بعضی از مقامات تعطیل شده است.
گفتم: آری! فرزندم.
گفت: بابا جان این راننده تاکسی و دیگر مسافران که در تاکسی نشسته بودند هیچ مضایقه‌ای نمی‌کردند. در اتوبوس خط واحد هم که بودیم دیدید مسافران چه می‌گفتند؟ گویا مطالبی را به صورت دسته جمعی اجرا می‌کردند.
گفتم: این‌ها را نشنیده بگیر!
مشکلات زندگی بر سوپاپ‌ها فشار آورده!!
گویا زبان‌دراز زاده تذکر پدر را نادیده گرفت و ادامه داد: روزنامه‌ها که خیلی ملایم‌تر و پوشیده‌تر و مودبانه‌تر می‌نویسند. پس چرا آنها را می‌بندند؟ چرا درب تاکسی و خط واحد را نمی‌بندند؟ زبان‌دراز با همه تیز هوشی نفهمید که این بچه چه می‌گوید؟ ولی از مقایسه زبان‌دراز زاده اطرافیان خندیدند. به قول مولانا«از قیاسش خنده آمد خلق را»

زبان‌دراز


طنز شماره 403

اطلاعیه درباره پرداخت دیون

به عرض کاسبین محترم و عیال و فرزندان عزیز و طلبکاران گرامی می‌رساند اینکه هر روزه اعلام می‌گردد معوقات و دیون فرهنگیان پرداخت می‌شود اشتباه نشود ربطی به بنده و قاطبه امثال ما ندارد و مربوط به قشر اندکی است که قبلاً چاه آنها را کنده‌اند.
از آنجا که تاکنون عده‌ای از دولتمردان و نمایندگان قدمی، درمی و اقدامی برای رفاه حال ما بر نداشته‌اند برای اینکه چیزی برای گفتن داشته باشند سوزنشان همانند سال‌های پیش گیر کرده و طلبی که باید سال قبل پرداخت می‌کردند امسال که اعلام شد سال دیگر پرداخت می‌کنند.
لذا به علت افزایش قیمت اجناس از کندن چاه جدید برای مخارج و امید به وصول طلب‌های گذشته جدا خودداری گردد چون به میزان خجالت بنده افزوده خواهد شد. آن عیدی موعود که مبلغ آن نیز نسبت به بیست سال پیش هم نصف و نرخ‌ها پنج برابر شده قبلاً خورده شده که ته چک آن موجود است. به خواست خداوند زبان دراز سال آینده تا پایان سال خدمتتان شرفیاب می‌شود.

زبان دراز


طنز شماره 402

یک پیشنهاد اورژانسی،
فریاد ته دره‌ای‌ها

بنده قاطعانه پیشنهاد می‌دهم امور فوریتی و اورژانسی را به شرکتی که پارک‌بان‌ها را اداره می‌کند واگذار نمایند.
زیرا خوانندگان عزیز مشاهده کرده‌اند که گاه پس از تصادف به اندازه‌ معطل شدن برای صافکاری باید منتظر کاردان یا کارشناس فنی و تهیه‌ی گزارش بود و اگر روزهای بعد هم نیاز به مراجعه و زیارت کاردان یا کارشناس مذکور باشد که خدا صبرتان بدهد!!
یا در صورت نیاز حضور اورژانس یا آتش نشانی قس علی هذا. کمتر و بیشتر دارد که سوخت و سوز ندارد اما اگر در ذهن تان اراده به پارک نمودن ماشین فرمودید و هنوز چرخ‌های اتومبیل در حال حرکت هست می‌بینید پارکبان با لباس رسمی و تجهیزات لازم البته بدون پول خرد حاضر به انجام وظیفه می‌باشد!
- معاون اول رییس جمهور فرمودند وقتی دولت را تحویل گرفتیم مملکت ته دره بود حالا ده پله بالا آمده‌ایم» ولی زبان دراز خدمت آن عالی جاه و دیگران عرض می‌کند لطفاً به «ته دره» نگاه کنید چیزی جا نگذاشته باشید. گوش فرا دهید صدایی می‌آید راستی گوش کنید.!!
آهای!! آهای!! حاجی آقا اون بالایی‌ها!! آی‌آی‌! ای دولتیون و مجلسیون ما را جا گذاشتید.!!
نگاه کنید ما کارگران و کارمندان حقوق بگیریم هنوز ته دره‌ایم جیبمان خالی است و هر چی بوده خورده‌اند. شکر خدا را که زودتر شما رفتید!!.
ته دره را نگاه کنید آیا صدایمان را می‌شنوید !! 

زبان دراز


طنز شماره 401

داستان عصبانی شدن نماینده

خبر رسید که وقتی نماینده شهرمان عصبانی شده و گفته است: اقدام مقتضی خواهد کرد.
زبان دراز عکس‌العمل اقشار مختلف را پس از شنیدن موضوع عصبانیت این گونه توضیح می‌دهد:
دوست معلم: شاید از بی توجهی دولت و مجلس به معلمان عصبانی شده و این روزها از تبعیض موجود و فراموش شدن آنها آگاه شده است.
یک شهروند عادی: حتما از کمبود آب و افزایش آلودگی هوا مطلع شده‌اند و مخاطبان ایشان هم مسئولان هستند.
طرفدار میراث فرهنگی: غیر از تخریب بافت قدیمی و بی‌توجهی به اخطارهای عدم ثبت در میراث جهانی معترضند یا منظورشان بلاتکلیفی صنایع دستی مخصوصاً قالی بافی یزد است.
پدر سه پسر بیکار: ‌از افزایش نرخ بیکاری جوانان و معضلات بیکاری و بالا رفتن سن ازدواج باخبر شده‌اند.
یک کار آفرین: نه بابا از تعطیلی کارخانه‌های شهرک صنعتی و مشکلات کارآفرینی و عدم نقدینگی سخن می‌گویند بنابراین عصبانی شده‌اند.
یک اداری شاغل در آموزش و پرورش: بی‌پولی و تاخیر در پرداخت معوقات فرهنگیان از جمله حق‌التدریسی‌ها علت اصلی است.
یک دانشگاهی: شاید داستان استیضاح وزیر دانای علوم به ذهنشان خطور کرده و از دست محرکین و مسببان آن عصبانی شده‌اند.
اما زبان دراز زاده پرید وسط و گفت: نه بابا اقدامی که در مورد پول برق یزدی‌ها شده است و این کار به اسم کسی دیگر نوشته شده باعث عصبانیت شده است.
من هم برای آنکه بچه در کار بزرگترها دخالت نکند حرف را عوض کردم و گفتم بابا جان! معلمت کتاب فارسی را تا کجا درس داده است. گفت: پدرجان تا اول شعر «از علی آموز اخلاص عمل».

زبان دراز


طنز شماره 400

سلسله آفتابه دزدان

در حبسیات ابن جفنگ آمده «جزایری» را پرسیدند: از سختی حبس زرد روی و خجلی.
او در جواب سخت بگریست و گفت: به جان استادم «بابک» چنان نیست که از شماتت و سرزنش بانکیان و بیمه جاتی‌ها و مفسدان جدیدالورود سر از خجالت بر نیارم که مرا آفتابه دزد خواندی و کسر شأن خود دانستندی که با من نشست و برخاست و مؤانست و مصاحبت کنند‌ی!!‌
نقل کرده‌اند: سروشی از غیب او را نوید داد که به این نوک‌های کوچک‌ کوه یخ فساد مژده ده که زود باشد چوب بر پنبه کهنه‌های دگران هم بخورد و بعضی از اکابر و اعاظم و عده‌ای از آقازادگان هم در دام قانون افتند و آنها شما را به آفتابه دزدی متهم کنند و سوژه برای آیینه و زبان دراز فراهم می‌نمایند!1
در همه روزگاران پاکدستی پاکدستان سال‌ها و قرن‌ها ورد زبان‌هاست سرفراز و پاکدست زندگی می‌کنند و خود را آلوده نمی‌نمایند. آفرین و هزارها آفرین برآن گروه باد.

زبان دراز


طنز شماره 399

تفاوت را حس کنید

ای وای استقلال از بین رفت، دستاوردهای دولت نهم ودهم را بر باد دادند، کم کم هرچی نگفتم صبر کردم، دندان روی جگر گذاشتم کار مشکل‌تر شد. ای وای بر این مصیبت اگر از «کیهان» و آسمان به جای اشک، خون بر زمین ببارد رواست اول با آن «آبی‌بی» بی‌حجاب و کم حجاب نشست و برخاست کردند آن هم دو تایی پشت درهای بسته. ای وای! وای!
اگر بعضی از دل واپسان خدای ناکرده آنفلونزای مرغی هم بگیرند، یا از غصه دق کنند هیچکس آنها را ملامت نمی‌کند. بعد یواش یواش با «کری» بی‌واسطه نشست و سپس کم کم کنار یکدیگر نشستند و دست دادند! باز صبر کردیم.
هیچ چیز نگفتیم و صبر کردیم تا زحمات «سعید عزیزمان» بر باد رفت!
حالا «ببخشید یکبار دیگر ای وای ‍! وا مصیبتا! وا استقلالا وای دردا!!»
کاش چشممان کور شده بود ندیده بودیم علاوه بر لبخند و جوک گفتن و پشت تلفن گفتگو کردن، در خیابان قدم هم می‌زنند! پاریس می‌روند. در حالیکه دوستان تابلو خیابان «نوفل لوشاتو» را هم به کینه فرانسه از جا می‌کنند!
بنابراین استضیاح کم است دولت بهتر است سقوط کند.
از خوانندگان آیینه پوزش می‌طلبم بدون توضیح شروع کردم اخوی زبان دراز که از تند روان و دلواپسان است در حال قلم فرسایی پیرامون عملکرد وزارت خارجه بودند و داشتم به نقل از نوشته‌های ایشان خوانندگان را مطلع می‌کردم یعنی از عینک قرضی ایشان مطلب را دیدم و برای شما خواندم. لازم به ذکر است بنده خدمتتان عرض ‌کنم که به برادرم گفتم! ابداً اتفاقاً عملکرد وزیر نشان قدرت دپیلماتیک و اقتدار کشور است چون «ظریف» به «کری» گفته است بابا جان چه خبره کجات می‌برند؟
پیاده شو! با هم برویم! دو تایی وزیر خارجه ایم هم قد و در شرایط مساوی از موضع بالا و برتر حرف نزن! چند دقیقه هم در خیابان قدم زدند.
 راستی به نظر شما کدام یک از ما دو برادر بهتر و بیشتر به نفع اقتدار کشور صحبت می‌کنیم! قضاوت با شما.

زبان دراز


طنز شماره 398

آماده باش!!آماده باش!!

صبح زود اخوی را در حال بدنسازی با لباس‌های رزمی«‌کلاه‌خود و زره» و وسایل حفاظت و ایمنی شخصی دیدم.
بنده‌زاده که در عین خنگی، ‌فضول هم تشریف دارد، پرسید باباجان!! عموی عزیزم قرار است در شبیه‌خوانی ایفای نقش کند. گفتم نه جان پدر. گفت: پس عازم استادیوم برای دیدن مسابقه فوتبال هستند؟ جواب دادم لیگ در تعطیلات زمستانی است. با قیافه عجیبی که حکایت از کشف مجهولی داشت!! پرسید: عموجان می‌خواهد نطق پیش از دستور در مجلس ایراد ‌کند؟
عصبانی شدم و گفتم: آیا عمویت نماینده مجلس است؟ وکیل مردم است که برود سخنرانی کند؟
بنده‌زاده زل زل نگاهم کرد و گفت: مگر قرار نمایندگان این نبود که حرف مردم را بزنند و وکیل مردم باشند؟
در حالیکه عصبانیت از چشم و گوشم فوران می‌کرد ادامه داد: ببخشید، آیا قرار است در کنسرت یا همایش مجوزدار شرکت کند؟ شاید گروه‌های خودسر بی‌مجوز به هم بزنند.
در اینحال رفتم که به خاطر فضولی بی‌جا و ربط دادن آسمان به ریسمان حسابی ادبش کنم که برادرم نفس زنان و با آن هیبت و لباس پرید وسط ماجرا و گفت: نه عموجان. هیچکدام! قرار است سبد کالا اعلام کنند در حال آماده شدن بودم چون دفعه قبل فشار جمعیت باعث شکسته شدن سر و دنده‌هایم شد و جیبم هم زدند.

زبان دراز


طنز شماره 397

در جهان چون بابک زنجانی نخورد

وزیر نفت فرمودند: بابک جان چندین میلیارد دلار نوش جان فرمودند. رییس تشخیص مصلحت هم حاشیه زدند که فقط سرکوه یخ بیرون زده و آنچه پیدا شده فقط سرش را نشان می‌دهد و ملت را یارای دیدن و شنیدن اصل ماجرا نباشد!!
زبان دراز که به هیچ وجه خود را در رده اکابر نمی‌داند، ولی در حد حاشیه عرض می‌کند: ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار بوده‌اند تا بابک جان و یاران وی که البته ذره‌ای از آن قله‌اند نانی به کف آورده و نوش جان بفرمایند. لطفاً‌برای تقدیر و تشکر هم که شده کمی پرده را بالاتر زده تا بیشتر سیمای صاحب دستان پشت پرده هم عیان شود! شاید هم همین کافی باشد چون ما را یارای بیش دیدن و شنیدن نیست که می‌ترسیم اگر کوه یخ جلوه‌گر گردد چشممان لوچ شود و یا شاخ در آوریم.
یادش به خیر که دسته بیل و چوب بستنی‌و سنگ قبر و... وارد می‌کردند و خبری هم نشد که نشد!!

زبان دراز


طنز شماره 396

وکالت تام ندهید !!

خوانندگان عزیز با نام سرسلسله طنزپردازان آزادیخواه و مشروطه‌طلب که در روزنامه صور اسرافیل ستونی داشت به نام «چرند و پرند» و با اسم مستعار «دخو» امضا می‌کرد آشنا هستند. روزی از دست نمایندگان مجلس شورای ملی حسابی عصبانی بود و دید کسانی که باید مدافع حقوق ملت و آزادی مردم باشند آمده‌اند صندلی‌ها را غصب کرده و به نفع جیب خود و دیگر قدر قدرتان گام برمی‌دارند.
قصه‌ای نقل کرد و نوشت وقتی پدرم مرد، من و مادرم توانایی گرفتن حق و حقوق، اموال منقول و غیرمنقول خود را نداشتیم خصوصا شریک پدرم که داشت اموالمان را بالا می‌کشید. بعضی از اقوام و خویشان گفتند بروید وکیل بگیرید. چشمتان روز بد نبیند ایامی گذشت. وکیل به جای گرفتن حق و حقوق، اول مادرم را به زنی گرفت بعد اموالمان را بالا کشید. حالا تنم از اسم وکیل هم می‌لرزد و خطاب به مردم آن روزگار گفت بدانید و آگاه باشید همان مشروطه کافی است دیگر وکیل نمی‌خواهید.« نقل از مجموعه مقالات دهخدا به کوشش دبیرسیاقی»
این موضوع به این دوره چه ارتباطی دارد؟! بماند برای بعد
هیچی همینطوری عرض کردم. زبان‌دراز سراپا تقصیر اعلام می‌کند ربطی هم به نماینده ما در شورای شهر ندارد که می‌گوید: من وکیل مردم هستم اذن می‌دهم فقط خواستم ذکرخیری کنم همین و بس!!
ولی راستی کار از محکم کاری عیب نمی‌کند وقتی وکیلی تعیین کردید موضوع وکالت را قید کنید یعنی با شرط و شروط بنویسید و وکالت تام ندهید!!

زبان دراز


طنز شماره 395

تیرغیب

وزیر اطلاعات اعلام کرد: مخالفان نظام هدف تیرغیب قرار گرفته‌اند.
زبان دراز را اعتقاد بر این است که در کشور عزیزمان دشمنی مهمتر و خطرناکتر از مفسدین اقتصادی، هدر دهندگان بیت‌المال و خورندگان نابه حق آن از نوع رانت‌خواران و اختلاس‌گران و اموال عمومی خوران اعم از زمین و دیگر انفال از جمله نفت و مشتقات آن ندارد.
لذا ای کاش همراه و همردیف معاندان، این قبیل افراد هم پس از قطعی و ثابت شدن هدف تیر غیب قرار می‌گرفتند و ما ترک آنها اعم از منقول و غیر منقول چه در داخل وطن و یا خارج، اعم از داخل بانک‌های خارجی، پول یا سهم یا اموال یا ملک و ویلا و برج و غیره همه به صاحبان اصلی یعنی مردم ایران بر می‌گشت.
قربان می‌روم اگر روزگاری تیر غیب و زنندگان آن کار را تمام می‌کردند تا گفته شود ناز شصت شما !!
فایده دیگر این که هر هفته سلطان آیینه نباید درباره فساد سلاطین سیگار و شکر و غیره بنویسد.

زبان دراز