هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 414

دلم به حال محرومان میلیاردی می‌سوزد!!

اگر آن شب تاریخی که دولتمردان پرداخت یارانه را به صورت نقدی اعلام نمودند و آن پول را با برکت خواندند و با یک حساب دقیق گفتند بخورید و پس انداز هم بکنید تا نسل اندر نسل تان با مالکیت باغ و خانه به رفاه بگذارنند، مبداء تاریخ فقر زدایی در ایران قرار دهیم تا امروز که[کلید داران مدبر] ناچار پیرو کلام و رفتار ایشان هستند. شانه ملت زیر بار منت پول یارانه خم شده است. رییس جمهور هنوز از اقتصاد دم نزده می‌گوید سالیانه فلان تومان پول یارانه است، معاون اول از سنگینی بار یارانه‌ها می‌گوید، سخنگوی دولت از کسری بودجه یارانه‌ها وزیر کار از قطع، وزیر اقتصاد از وصل، تا دوباره نوبت اولی و بعد هم وکلا و... خلاصه روزی سه بار باید شرمنده 45 هزار تومان بشویم که هر ماه آن هم با سه روز تاخیر پرداخت می‌کنند.
با این حساب البته هیچکدام از افزایش نرخ نان از 70 تومان به 500 تومان، بنزین به 1000 تومان، آب و برق و گاز و تلفن به چند برابر و... حرفی نمی‌زنند !!
ببخشید اصل مطلب فراموش شد دولتیان گران پایه و عالی طبع برای 45 هزار تومان یارانه روزی 45 بار منت و به قول ما یزدی‌ها «روی نانمان می‌مالند» وای به حال محرومانی که میلیارد میلیارد (خط اعتباری) می‌گیرند واقعاً‌آنها چه می‌کشند؟! ! دلم به حالشان می‌سوزد!! بد جوری هم می‌سوزد!!

زبان دراز


طنز شماره 413

مقصر حقیقت ناگویی بعضی از مسوولان کیست؟

به جان خودم حضرت محمودی سابق بی‌تقصیر بود، مقصر اصلی این خبرنگاران چشم آبی خارجی یا «جوگیر شدن مسئولان» هستند!!
عجب بی‌انصاف بودیم می‌گفتیم چرا رییس‌جمهور محبوب سابق در جلسات مصاحبه با خبرنگاران و روزنامه‌نگاران خارجی بعضی چیزها را انکار و ایران را سرزمین گل و بلبل می‌خواند و این گونه وانمود می‌کند که به قول شیخ اجل حتی پلنگان هم خوی ددمنشانه را رها کرده‌اند.
عجب به جمال آقای ظریف که با آن همه کیاست و سیاست وقتی یادش آمد که دوباره باید به ایران برگردد و جواب دلواپسان و سردار قلم کیهان نشینان را بدهد گفت: ای خبرنگاران! این چیزها که می‌پرسید، در ایران نداریم من هم اصلا ظریف نیستم، زیرا یک دیپلمات وقتی مفید فایده است که «سرش به سلامت و زبانش در کام باشد» اگر چنان فشاری هم به شما وارد شده بود که دیسکتان به صفحه‌تان می‌چسبید و باید با صندلی چرخدار به دیدار خانم اشتون می‌رفتید آن چیزها که سوال شده بود که هیچ، حتی هر شیخ دیپلماتی هم شاید آن را تکذیب می‌کرد. راویان آثار و طوطیان شکرشکن شیرین گفتار آورده‌اند که حکیمی فرموده بود! پسرم زیر بار زور نرو، مگر آنکه زور پر زور باشد!‌!

زبان دراز


طنز شماره 412

ماجرای اطلاعیه و داستان تعارف نداشتن

قرار بود با توجه به مطالب مندرج در سرمقاله شماره 410 مورخ 17/2/94 آیینه یزد به قلم مدیر مسئول که اسمی از زبان‌دراز نیز برده شده بود این ستون طنز که حکم ته مقاله را پیدا کرده تا کسب تکلیف مشارالیه، زبان‌دراز عازم کوچه پشت خشت شود و تا اطلاع ثانوی این ستون تعطیل گردد.
لازم به ذکراست که از همان پشت خشت سرک کشیده، دیدم به خیر گذشت بنابراین شجاعانه بیرون آمده و می‌گویم در خدمتیم وگرنه بنده که مظهر شجاعت هستم هیچ ارتباطی با آن طرف خشت نداشته و اصلاً من نبوده و نیستم در روزنامه‌ای خواندم: فرماندار یزد فرمودند با زمین خواران تعارف ندارند.!!
بنده‌زاده که دیر فهم است پرسید: پدرم!! زمین‌خواران مگر منتظر «بسم الله» فرماندار می‌باشند که ایشان بفرمایند: (بفرما) و آنها شروع به خوردن نمایند.
گفتم: پسر جان، خیر! یعنی می‌خواهند به مردم توضیح دهند با کسی شوخی ندارند.
باز از روی کند ذهنی گفت: پدرم زمین خواران خیلی جدی هستند هر چه در سفره بو د خورده‌اند و برده‌ا‌ند.
اطراف سفره را هم صاف کرده‌اند. گفتم: پسر عزیزم منظور آقای فرماندار این بوده که از این به بعد با قاطعیت با زمین‌خواران برخورد می‌شود گفت: اولاً اگر ایشان با زمین‌خواران تعارف ندارند بنابراین با چه کسی تعارف و رو دربایستی دارند.
 ثانیاً آیا زمینی مانده که تعارف کنند یا نکنند گفتم: خدا به منابع طبیعی و زمین‌های بایر و اطراف گورستان خلدبرین برکت بدهد. گفت راستی مگر زمین‌خواران را می‌شناسند که... جواب دادم «که» ندارد... خدایا از دست این بچه خنگ چه کنم؟!

زبان دراز


طنز شماره 411

برگی از کتاب حلاوت الوکاله

جناب اقدم الوکلا میرزا قلی خان که ده دوره از عهد عتیق مظفر و احمدشاهی دوران قجر افتخار انتصاب و انتخاب از حوزه‌های متعدد انتخابی داشت گرچه زاده شده آن شهرها نبود و آن بلاد را هرگز ندیده بود در کتاب مستطاب «حلاوت وکالت» خود نوشت نشستن بر کرسی‌های مجلس شورای ملی چنان کیفی دارد که هیچ سوارکاری چنان عیش و شادی نکند و شگفتا چنان اعتیادی می‌آورد که با هیچ پشت منقل نشینی نتوان مقایسه کرد. تنها سختی وکالت مجلس ورود در لیست احسنت گویان و در ردیف تاییدکنندگان قرار گرفتن است. وگرنه راه باز و کرسی‌ها منتظر توست. یکی از نوادگان وی در دوران میر پنج شبی او را در خواب دید و گفت ای جد بزرگوار گویا عمر وکالت ما رو به پایان است و صلاحیت ما غیر قابل تمدید و تایید!!
جد بزرگوارش گفت غصه نخور در باقی‌مانده مدت، طرح و قانونی بنویسید که هر وکیل که انتخاب گردید اگر اهلیت و سربزیری وی مسلم شد ابدالدهر وکیل است، حقوق او نیز مادام العمر و از طریق عیال و مستمری بگیران تا پنج نسل توان بهره بردن!! یا بنویس نیاز به تایید صلاحیت ندارد ولو کارت اعتباری از این یا آن گرفته باشد و از آن برات‌های مشهور اخذ نموده و شریک در مال موکلان باشد. این متمم‌ها را نیز به قانون انتخابات اضافه کنید و بنویسید. وکالت مجلس موهبتی است الهی که از طرف مردم هر شهر با کمک و مساعدت از ما بهتران و هزینه نمودن پول‌های باد آورده به شخص وکیل مادام‌العمر تفویض می‌گردد و دیگر دولت و ملت حق گرفتن این حق را ندارند و اگر مردم شهری روی بگردانند مجدداً‌در خواب راه‌های بهتری را به تو نبیره عزیزم یاد خواهم داد!!

زبان دراز


طنز شماره 410

گز نکرده نباید پاره کرد

محمود مهروز جفت پا را در یک کفش کرده بود که دزدان بیت‌المال و آقازادگان پر مال و منال و رانت‌خواران بی‌مروت ‌دراز آمال را از اریکه عرش بر مذلت فرش بنشاند که درست بر عکس شد و به قول طنازان دنیای مجازی لیست مفسدان اقتصادی که ادعا می‌کرد در جیب مبارک است گویا همان دفترچه تلفن بعضی از یاران و اقربا بود اما آشیخ حسن دیپلمات قول داد که نه تنها آن محصوران خانگی که هر چه زندانی سیاسی است را آزاد کند، سید مصلحین هم به آن دو پیوست و فرمود خانه سینما و خانه مطبوعات را آزاد کنند، اما ناگهان بند گرانی ارزاق و نان باز شد. ورزش بانوان و کنسرت‌های آزاد و سالن‌های والیبال که قرار بود خانم‌ها تشریف ببرند هم در بند شد. لذا عرض زبان دراز سراپا تقصیر به کلیه کاندیداهای ریاست جمهوری آینده این است که از اول «گز نکرده پاره نفرمایند» دوم قول‌هایی بدهند تا شاید عملی شود. زبان دراز هم بنا به عادت معهود چندین بار خدمت سلطان آیینه تعهد داده بود تا جفنگ نگوید اما باز هم گفت!!

زبان دراز


طنز شماره 409

راز دسته گل هایی که «بلدیه» به آب می‌دهد!

آقا جان از قول این زبان دراز بشنوید کار بزرگان شهرداری از روی حکمت است ولو اگر به عادت معهود مردم را دچار مصیبت کنند.
مثلا اگر می‌بینید در هر هفته دو یا چند روز زیر گذرها از یادگاران همیشه ماندگار شورای شهر و شهرداری مسدود می‌شود فکر نکنید و نگویید ! برای پر کردن ترک کف، ‌اصلاح باز شدن سقف یا ترمیم دیواره‌های تازه تحویل است، یا به حساب رنگ آمیزی، تعمیر نور و روشنایی یا نظافت نیاندازید. یا برای آسفالت مجدد که جشن تولد یک سالگی آسفالت‌ها را گرفته‌ایم و می‌خواهیم در مجلس یاد بود عمر یکساله آنها شرکت کنیم، ابداً لطفاً این حدس و گمان‌ها به خود راه ندهید!
زبان دراز می‌گوید: برای این است که مردم شهر قدرنعمت زیر گذرها را بدانند و نگویند کاری نکرده‌اند چرا کار کرده‌اند شما یادتان رفته است!!.
نماد مجسمه‌ها را ببینید که اصلاً شباهتی به صاحبان آن نام ندارد. این هم برای خالی نبودن عریضه هفته‌ای دو، سه روزی جلو زیر گذرها را می‌بندند تا شهروندان بگویند خدا خیرشان بدهد برای این که قدر نعمت را بدانیم مرتب یادآوری می‌کنند تا بگوئیم خدا حفظشان کند! آمین!!

زبان‌دراز


طنز شماره 408

نامه زبان دراز به شیخ دیپلمات

به: محضر رییس الدوله شیخ دیپلمات
از: زبان دراز سراپا تقصیر آیینه
موضوع: عدم چرخیدن چرخ زندگی و درخواست ارسال تسمه یا زنجیر اتصال
پس از سلام و ادب و احترام از احوال اینجانب یکی از ساکنان ایران جویا باشید شکر خدا را هنوز نفس می‌آید و فکر می‌کنم هنوز زنده‌ام و به دعا گویی دولت فخیمه مشغول.
سالی دیگر از آن وعده‌های شیرین امید بخش گذشت. خوشبختانه از نقاط مشترک بنده همانند بسیاری دیگر فراموش کردن آن مواعید است. چند روز پیش پس از بازگشت ظفرمند هیات دیپلماتیک با دیدن چهره خندان شما و دادن مژده که هنوز چرخه هسته‌ای می‌چرخد یاد قسمت دوم فرمایشاتتان افتادم که چرخ زندگی مردم هم باید بچرخد. لذا به محضر مبارک عرض می‌کنم لطفاً‌ تسمه‌ای زنجیری یا وسیله یک انتقال حرکت ارسال فرمایید تا چرخ زنگ زده بلبرینگ شکسته زندگی مان را وصل چرخه هسته‌ای یا آن چرخ گردان روغن کاری شده حامیان تحریم کنیم بلکه از تصدق سر دیگران چرخ زندگی ما هم تکانی بخورد و به چرخش ادامه دهد حال به خوبی نچرخید، نچرخد!
دیگر عرضی نیست، سلف صالح خود را سلام برسانید، ظریف را دیده بوسی نمایید باقی به بقایتان جانم به فدایتان.

زبان دراز


طنز شماره 407

پاکسازی ظریفانه

با نگاه به تاریخ ایرانیان در می‌یابیم از دیر باز در سترون کردن و پاکسازی کردن ید طولائی داشتند. مثلا در عهد باستان با دود کردن عود و اسپند امروزه با مواد شیمیایی به پاکسازی و تمیزکاری می‌پردازند.
البته عوام از این عبارت به معنی برطرف کردن خرابکاری فرد یا افراد استفاد می‌کنند. که البته به مقدار خرابکاری و سطح آن از خانه و شهر و کشور تا سطح جهانی تفاوت می‌کند.
از جمله یکی از بزرگان گفته است:«نگاش نکن ظریفه، هر شش تا را حریفه»
راوی می‌گوید:
برای رفع تحریم‌ها و زدودن یکی از خرابکاری بین‌المللی محمودیان یکسال است با قوی ترین مواد و بهره بردن از دیپلماسی ر‌جال و نسوان ماهر بالاخره موفق به تفاهم شدند و در حال بیرون آوردن پرونده از شورای امنیت می‌باشند ولی گفته‌اند هنوز برای رفع آن و بوی آن یک ربع قرن زمان لازم است، غرض از عرایض فوق، شکر از زحمات مردان سیاسی بود که چی می‌خواستیم و چی باید بنویسیم؟

زبان دراز


طنز شماره 406

دوران خوبی بود یادش به خیر!!

دوران کودکی و نوجوانی یادش بخیر باد! حیف که دوران و روزگاری است بی‌بازگشت. اما گاهی بعضی از دولتمردان اعم از وکیل و وزیر و خطیب با کردار و گفتار خود چنان ما را یکسره به عالم کودکی می‌برند که یادمان می‌رود چگونه از دست آنها پیر شدیم!!؟
یکی از وکلای عزیز و محترم که در زمان دولت ماضی از محبت و عشق دولت عدالت گستر و مهرورز برای اینکه سخنانش خدای ناکرده باعث تضعیف دولت و یا شادی دشمن نشود، استخوان در گلو و خار در چشم، مامور به سکوت مصلحت طلبانه بود و هیچ نمی‌گفت!! و انتقادی از عملکردها نداشت.
ولی امروز به منظور قضای واجبات و جبران مافات هر چه رییس‌جمهور می‌گوید ایشان در جواب می‌فرمایند: نه اینطور نیست!! مثلاً وقتی اعلام می‌گردد فلان مقدار بدهی‌های ایران از سوی دول خارجی آزاد شده، پاسخ می‌دهد حتی یک ریال پول بر نگشته است!! و یا وقتی می‌گویند از رکود عبور کردیم می‌گوید: نه حتی یک قدم هم به جلو نرفته‌ایم. این گفتار ایشان مرا به ایام کودکی و کارتون «گالیور» می‌برد. هم سن و سال‌های بنده یادشان است یکی از قهرمانان که خیلی مایوس و افسرده بود با هر اقدام و حرکت گالیور می‌گفت «من می‌دونستم موفق نمی‌شیم» «من می‌دونم کارمون تمومه» راستی چه دوران خوبی بود دوران کودکی و کارتون‌ها!! یادش بخیر!!

زبان دراز


طنز شماره 405

خبر خوش از قول «زبان‌دراز زاده»

به عرض خوانندگان محترم می‌رساند پدر عزیزم موصوف به «زبان دراز» را دیدم که از شدت شعف به ترقص و به تعبیری حرکات موزون و یا سماع مشغول است. از احساس شعف و شور ناشی از آن خوش خبری همین اندازه بس که توان به حرکت در آوردن 200 کیلو آدم را داشت!!
چون آن عزیز کمی آرام گرفت علت شور و شادی را پرسیدم.
گفت: بزرگترین معدن طلای خاورمیانه و کارخانجات استخراج تا شمش افتتاح شد.
با نافهمی که داشتم پرسیدم: به ما چه؟ کدام یک از گره‌های کور را باز خواهد کرد؟
فرمودند: پدر جان اصل جنس پیدا شد بنابراین عده‌ای که سایه مبارکشان بر کلیه امور اقتصادی، عمرانی، مخابراتی، نفت و سدسازی و غیره را به امید کسب 2 ریال درآمد ناچیز انداخته‌اند به خاطر سختی کار و وسعت بار با مشکل روبرو هستند بنابراین همه را رها کرده و سراغ اصل جنس که مثل هلو آماده رفتن تو گلو است رفته‌اند و به زودی، بقیه را که مستعمل و از کار افتاده و خارج از رده می‌باشد را به مردم که البته من هم یکی از هفتاد و شش میلیون نفر آن هستم بر می‌گردانند آنگاه تا آخر عمری یک زندگی خواجه وار و در خور خواهیم داشت باشد که چرخ زندگی ما هم مثل چرخ سانتیفیوژها بچرخد.
هنوز کلام منعقد نشده بود که مجدداً یاد بابا کرم افتادند و...!!

زبان دراز زاده