هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 382

اندر مبادلات دو کشور دوست

خبرگزاری‌ها خبر بهجت اثر و رو به جلوی گسترش مبادلات و رو به تزاید آن هم از نوع انفجاری یعنی چندین برابرشدن با دولت دوست و همیشه حاضر در صحنه «روسیه» واصل شد از جمله خرید چندین هواپیمای روسی جهت تقویت ناوگان هوایی که صد البته با سیاست‌های دولت در مورد افزایش تعداد وسایل حمل ونقل بوده است.
البته زبان‌دراززاده عرض کرد بهتراست برای حفظ موازنه و تراز مبادله، آنها توپولف و آنتونف بفرستند ما هم پراید اف می‌فرستیم که چیزی کم ندارد!!
البته لبنیات و بنزین اثر راحت کننده نشان هم داریم اگر خواستند می‌فرستیم!!
راستی بچه‌های امروز هم گاهی وقت‌ها چیز فهم می‌شوند و یا چیزهایی می‌فهمند گرچه ممکن است به زبان نیاورند این طور نیست!!؟

زبان دراز


طنز شماره 381

نصیحت به فرزند به سبک قابوسنامه

زبان دراز می‌خواهد به زبان‌دراز زاده نصیحت کند تا برای فرزند و آیندگان به یادگار بماند.
من که «امیر پشم الدین کشک ساب الدوله» هستم به فرزندم «چشم براه السلطنه» که قصد فرمانروایی بر محله‌مان را دارد نصیحت همی کنم که نور چشم عزیزم بدان:
اسباب امیری در روستا و محله‌ات چند چیز است که به ترتیب نیاز برای تو بر شمارم.
اول «شیره» است جهت مالیدن بر سر خلق‌ا... جهت کسب رای و دل مردم به دست آوردن چون به آرزویت رسیدی و از صندوق به در آمدی کاستی‌ها و نقایص بر شمار و نام دزدان و مفسدان برملا کن.
دوم نیاز تو به «ماست» باشد برای مالیدن بر روی عیوب و بی‌عرضگی خودت و توجیه کمبودها و از الزامات اینکه چشم در چشم مردم با لبخند، شب را روز نشان ده و عکس مار به جای خود مار بکش.
سوم نیازمندی تو «کشک» است پس از چند سال که فهمیدی تو و رای دهندگان بر سر کار بودید و سخت تو را به کشک و کشک مال جهت ساییدن کشک و مکیدن سماق نیاز است گویی شاخ در آمد محله در دست تو و نام تو رییس و دیگران فرمانروا.
و آخر آنکه «ندامت»شاید تو روزگاری به خیانت و جاسوسی متهم و به خانه نشینی محکوم ‌شوی پس فرزندم چرا گرد کاری گردی که «اول» آن، «زحمت» وسطش «خجلت» و آخرش «ندامت» باشد. پس گرد ریاست مگرد و آقازاده‌ای را پیدا کن و خود را به او بچسبان. از رانت بهره بر، در سایه‌اش زندگی کن، برج بر برج برنه، ‌صادرات و واردات پیشه کن، پول از بانک بگیر و پس مده که سلطان جهان را به چنین روز تو غلام باشد!

زبان دراز


طنز شماره 380

به یاد شما هستند!!

عده‌ای عجب مردم ناسپاسی هستند! اگر مشکلات اقتصادی و گرانی و تورم همراه با عدم آرامش روانی گریبانشان را گرفته و نمی‌گذارد از زندگی لذت ببرند فکر نکنند آنها را رها کرده‌اند.
یا کسی دلش به حالشان نمی‌سوزد صد تا راه حل قرار داده‌اند تا راحت زندگی کنند.
مثلاً شیر بنوشند نه اینکه چون کلسیم دارد بلکه آن طور که گفته‌اند دو ماده راحت کننده روغن پالم و مواد ضد عفونی کننده هم دارد.
یا برنج وارداتی و گوشت وارداتی میل فرمایند چون حامل سمی است که در موقع کاشت و حمل بدان افزوده شده و راحت کننده تدریجی است و اگر در خوردن تنبل هستید آنتن‌های امواج پارازیت کار این مواد را کم کم افزایش می‌دهد.
اصلاً نفس عمیق بکشید خود بخود موادی نظیر ذرات راحت کننده بنزین پتروشیمی و لنت ترمز چینی و ذرات معلق عربی و در «دارالعباده» آلودگی هوایی که کوره پز خانه‌ها آماده کرده‌اند همراه با مواد موجود در آن به راحتی کار خود را انجام می‌دهند.
اگر عجله دارید باز هم غصه نخورید به فکرتان بوده‌اند بلکه دوباره عده‌ای هوس کنند هواپیمای توپولوف و آنتونف(ایران 140) را به ناوگان هوایی اضافه کنند.
زبان دراز بر اساس فهم زبان درازانه خود پیشنهادهایی هم بعداً ارائه خواهد کرد، شما قدردان نیستید!!

زبان دراز


طنز شماره 379

پل سازی!!

در کتاب «امراض البلدیه» آمده که گاهی ساکنان بعضی از شهرداری‌ها دچار بیمارهای خاص می‌شوند که جزو دردهای بی‌درمان یا دیرعلاج است.
روزی دچار سندرم میدان‌سازی می‌شوند و میدان بر میدان می‌افزایند یا میدان تخریب و به چهار راه مبدل می‌کنند یا چهار راهی را میدان!!.
روزی ویروس گلچراغ می‌گیرند یعنی درخت‌های تنومند می‌برند و گل و چراغ می‌کارند چون خزان در رسد نه از گل نشانی است نه از گل نشان.
روزی تب رنگ به رنگ گیرند و دستور به رنگ کردن در و دیوار می‌دهند چنانکه همه دیوارها و درها یک رنگ شوند و امروزه خدا رحم کند میل شدید پل‌سازی پیدا کرده‌اند ضمناً گویا این بیماری واگیردار بوده از شهرداری به شهرداری دیگر سرایت می‌کند و هر شورا پس از تب و لرز حداقل دو پل خواهد ساخت که اگر مردم را فایده‌ای نرسد لااقل عده‌ای نان بخورند و فربه شوند حال پل و زیر گذر به کار آید یا نیاید توفیر ندارد و تفاوت نمی‌کند!.
معمولاً بعضی بیماری‌ها لاعلاج بوده و امید به بهبودی آنها نیست.

زبان دراز


طنز شماره 378

چقدر ما یزدی‌ها نجیبیم!

بیشتر روزها پسین«عصر» هوای یزد گرد و خاک «تیفون و دولخ» است.
اگر سری بشکند، آدمی بمیرد، بوقی و تلفنی قطع شود و خسارت وارد گردد هیچکس نمی‌فهمد می‌گویند حوادث غیرمترقبه بود و جبران خسارت هم ابداً در کار نیست.
بعلاوه یزدی‌ها خدا رو شکر می‌کنند و می‌گویند که الهی بدمان، بدتر نشود.
حالا تهرانی‌ها، اگر یک روز وضع هر روزه یزدی‌ها را که چشیده‌اند بچشند بیا و ببین!!
همین توزیع بنزین سال که مخصوص تهرانی‌هاست و بنزین ساخت پتروشیمی محمودنشان برای یزدی‌ها بی‌ضرر است عین صواب و کار ثواب!!
چه کنیم نجنبیم و بی‌زبان و بی‌یاور و بی‌مدافع ولی خدایی داریم الهی بدمان بدتر نشود.
ناسپاسی کنیم همین طوفان و دولخ هم سراغمون را نمی‌گیرد!
باز هم آفرین به وفای «دولخ»

زبان دراز


طنز شماره 377

مصاحبه با وکلای مجلس در عالم رویا

زبان‌دراز شبی در خواب دید با عده‌ای از نمایندگان مصاحبه می‌کند. مناسب می‌داند خلاصه آنچه را که در عالم رویا دیده است به اطلاع خوانندگان آیینه برساند. سه نماینده که از شهرهای آبادگان، مرکزالبلاد، مجمع البلاد بودند حضور داشتند ربطی به شهر و دیار خاصی ندارد. دیگران باید حدیث مفصل از این مجمل بخوانند.
مجری: بزرگترین انگیزه شما از نمایندگی چیست؟
نماینده آبادگان: تبدیل شدن شهر من به استان، سپس پایتخت چون زیر ساخت‌های لازم هم فراهم است.
نماینده مرکزالبلاد: زدن مشت محکم به دهان استکبار و تبدیل شهر من به مرکز استراتژیک جنگی کشور، مبارزه با دشمن فرضی و عرضی و طولی.
نماینده مجمع‌البلاد: پیدا کردن همکار برای سرکشی به مناطق و اینکه متحد شویم علیه آبادگان، در کمیسیون شوراها هم شرکت کنیم.
مجری: اگر بخواهند کارخانه کشتی‌سازی در شهر شما تاسیس و دائر کنند. نظرتان را بیان کنید.
نماینده آبادگان:
با توجه به نزدیکی به دریا تنها باید به این شهر تخصیص یابد.
نماینده مرکز البلاد: کشتی چیست؟ ناو دشمن‌شکن با دو لوله یکی برای دشمن داخلی اعم از توطئه‌کنندگان و فتنه‌گران، دیگری برای دشمن خارجی ضمناً‌ توپ استراتژیک هم داشته باشد.
نماینده مجمع البلاد: آقا در تقسیمات به ما ظلم شده لااقل کشتی را به ما بدهند بتوانیم به شهرهای مختلف سرکشی کنیم آخ قلبم، ‌قلبم از دست نماینده آبادگان گرفت.
مجری: (در حالیکه می‌خندد) آقا جابلقا در مرکز کویر قاف قرار دارد این نکته انحرافی بود که نماینده آبادگان اخطار قانون اساسی داد و گفت: بزودی طرحی داریم تا دو استانی که از شهر ما تا دریای عمان و اقیانوس هند فاصله است به عنوان بخشداری‌های آبادگان معرفی شوند.
مجری: اگر نماینده این شهر نبودید با کدام شهر احساس نزدیکی می‌کردید.

نماینده آبادگان: در منتهی الیه شرق و غرب کشورمان.
نماینده مرکز البلاد: با هرجا که بتوان از نزدیک تئوری اجرای مشت محکم بر دهان دشمن بزنیم و استراتژی خود را اجرا کنیم.
نماینده مجمع‌البلاد: خوشا به حال نماینده آبادگان
مجری: نظرتان را در مورد چپ و راست بفرمایید.
نماینده آبادگان:
خط من منتها الیه چپ چسبیده به راست است.
نماینده مرکز‌البلاد: من با دست راست به دهان دشمن می‌کوبم اصلاً استراتژی من این است که فقط از جلو و از راست نظام!
نماینده مجمع‌البلاد: از نقطه‌ای که کار نماینده آبادگان تمام می‌شود کار را من شروع می‌کنم. من با قسمت چپ، برای حل تقسیمات کشوری مشکل دارم.
مجری: بزرگترین مشکل حوزه نمایندگی‌تان چیست؟
نماینده آبادگان:
(شهر نگو یک دسته گل بگو، آبادگان ما خودش یک کشور است.)‌ما کمبود نماینده داریم شهر با این وسعت و جمعیت آن هم یک نماینده! آیا از عدالت دور نیست.
ضمناً ‌با کمبود بودجه شدیداً! روبرو هستیم همچنین با کمبود کارخانه و مخصوصاً ‌پل زیرگذر و روگذر روبرو هستیم، ‌اصلاً ‌امکانات نداریم در فقر مطلق هستیم. مثلاً پلی ساختیم کسی نیست از زیر یا روی آن رد شود خدا عمر طولانی به مسافران شمال و جنوب بدهد، کارخانه داریم کارگر نداریم دانشگاه داریم دانشجو نداریم.
نماینده مرکز البلاد: دشمن! ‌دشمن!
نماینده مجمع‌البلاد: بزرگترین مشکل من وجود نماینده آبادگان و موضوع تقسیمات کشوری در کمیسیون شوراهاست او را در کمیسیون شوراها...
مجری: اگر از شما بخواهند یک کلمه را تکرار کنید. چه می‌گوئید؟
نمایندگان دسته جمعی گفتند: خسته شدیم باشد برای وقتی دیگر

زبان دراز هم از خواب بیدار شد...

زبان دراز


طنز شماره 376

نقش مهم «سبیل» در اداره امور

تا یک دهه قبل ته ریش و انگشتر دست راست و تسبیح و پیراهن یقه بسته برای عده‌ای ولو اندک نقش حساس درباز شدن گره‌های کور اداری داشت و کارها به با‌ب میل آنها تغییر موضع می‌داد. البته اگر وقتی کار، خیلی حساس می‌شد یک جای مهر هم با قبول سوزش پیشانی ناشی از سکه داغ توصیه می‌شد.‌
 اما در این یک دهه اوضاع دگرگونه شد. سبیل جای ریش را گرفت و بعضی ارزش‌ها هم عوض شد و رنگ باخت. البته نه سبیل صاحب مشکل، بلکه سبیل حلال مشکل!
 توضیح واضحات: واضح و مبرهن است که آن موضع (سبیل) را باید چرب کرد و آنهم از روغن مایع نباتی گرفته تا روغن گوسفند کرمانشاهی، بستگی به طول و عرض و اندازه و شکل آن دارد. مثلاً می‌بینی وام کلان ارزی و ریالی جور جور شد. میان منطقه حفاظت شده آپارتمان سازی شد. کنار فلان کوه و دره دیوارهای هتل به عرش رسید و دهها مورد دیگر که زبان دراز فرصت شمارش آنها را ندارد. خودتان حدیث مفصل از این مجمل بخوانید!! و این حقیر سراپا تقصیر را که از مال و منال دنیا همین زبان‌دراز روزی و نصیبش شده از دعای خیر فراموش نکنید.

زبان دراز


طنز شماره 375

تکرار روزگار

یکی از فلان‌الدوله‌ها یا بهمان الملک‌ها «اشتباه از حافظه آلزایمر نشان این زبان‌دراز است» خدمت خاقان بن خاقان، السلطان ناصرالدین شاه وقت ملاقات داشت.
اعلیحضرت قدر قدرت!! پس از تفقد ملوکانه جویای گذران زندگی وی شدند. فلان الدوله جواب داد: شانس تقرب و نزدیکی و محبوب القلوب با شاهنشاه را نداریم زیرا در زمان پدر مرحوم تا جدار خلد آشیان، ریش داران مورد پسندشاه و موجب تقرب بودند و ما آن زمان نوجوان و فاقد ریش بودیم و امروز که طبع ملوکانه به بی‌ریشان و متجددان مایل است ما را «ریش» تا سینه رسیده‌است.
گویا در این روزگار تاریخ تکرار و همانند وضع زبان‌دراز و هم قطارانش شده که در وقت توانایی و جوانی امر به دو تا بچه کافی بود و قطع سوبسید و حذف امتیاز و مجازات برای بچه سوم بود.
امروزه مجلسیان امر به تکثر و کثرت اولاد و ازدیاد نفوس ولو با مجازات‌هایی صادر می‌نمایند ما هم حال افرادی داریم که مدام می‌گویند: «می‌خورند حریفان و ما نظاره کنیم» لطفاً تنبیه را برای حرف گوش نکن‌ها و متمردین مثل بنده منظور نفرمایید!! معاف کنید!! مزید سپاس است لااقل نمک بر زخم نپاشید! که این روش نشان از فتوت دارد!!

زبان دراز


طنز شماره 374

وازکتومی، ماهواره، مواد مخدر

باجناق یا همداماد که او را هم‌ریش نیز خوانده‌اند چنان متوحش و نگران و هراسناک بود که قند در دل بنده آب می‌کرد و از خوشحالی به خاطر ناراحتی وی در پوست خود نمی‌گنجیدم.
اما برای حفظ ظاهر و ریاکاری هم که شده زورکی خود را ناراحت نشان می‌دادم و جویای حال و پرسان وضع وی که علت این همه نگرانی چیست؟ چه کاری از دست من بر می‌آید؟ چه کمکی می‌توانم بکنم؟
گفت: شنیده‌ای که هر کس اقدام به{خود عقیمی} کند حبس و جریمه در انتظارش است؟
گفتم: عزیز دل اولاً! که طرح است ثانیاً! این موضوع قانون نشده ثالثاً! چون دخالت در احوال شخصیه است ممکن است بعداً آن را رد ‌کنند.
و نهایتاً مگر نمی‌دانی قانون محکم می‌نویسند ولی در مواقعی متزلزل اجرا می‌کنند...
بابا مگر ماهواره که بالای پشت بام هاست و از دور هم پیدا است دیگر عادی نشده است؟ یا آن کار قاچاق و تهیه مواد مخدر که به ظاهر مستور است زیر 30 ثانیه به دست طالبانش آن هم علنی نمی‌رسد؟ نترس بابا جان نترس!!
گفت: ترس من از اینها نیست. می‌ترسم اول بگیرند بعد از گذراندن مدتی پس از خوردن آب خنک تازه معاینه کنند.
مگر مثل مشهور را نشنیدی که...!!

زبان دراز


طنز شماره 373

واحد سنجش دل

هر روز که ملاک سنجش‌ها تغییر نمی‌کند، مثلاً سال‌ها و قرن‌هاست متر را برای طول و یا لیتر برای مایعات یا ساعت و سال برای زمان بکار می‌برند ولی عده‌ای از مردم ایران هر روز به دسته‌های مختلف تقسیم می‌شوند و سنجش و میزان در مورد آنها تغییر می‌کند!!
مثلاً خودی و غیرخودی، با بصیرت و بی‌بصیرت، عوام و خواص، ولی امروز واحد سنجش به «دل» تغییر کرده مانند دل نگران، دل واپس، دل سوز، دل‌آور، دل داده و این بر حسب نگرانی، واپسی، سوزی و آوری تقسیم می‌شود و البته نرخ خریداری «فی» بازار هم تفاوت می‌کند.
خدا کند همه به خیر و صلاح مردم، کشور، و سرنوشت و آینده ختم شود. که این دل اعم از نگران و واپس و آور ارج دارد ولی اگر منافع گروهی و آینده سیاسی و رانت شخصی باشد مفت هم نمی‌ارزد!
بنده زبان دراز هم دلنگرانم و دلواپس سرنوشت.
گرچه حضرت حافظ فرموده «بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌شنوم!» آیا زبان درازان هم بوی بهبودی می‌شنوند؟
خدا سرنوشتمان را ختم به خیر کند!

زبان دراز