هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 234

بنازم به پا و قدم!

ابتدا این بنده حقیر فقیر سراپا تقصیر هرگونه وابستگی به خرافه و خرافه گویی یا موهوم پردازی و وابستگی به هر گروه انحرافی را تکذیب و محکوم می‌کنم و امید دارم این نوشته سندی برای محکوم کردن بنده و انتساب به خرافه‌پردازی نشود وعده‌ای برای زدن مشت محکم بر دهان یاوه‌گویانی چون فدوی اقدام نکنند.
اما اصل قضیه این است که بعضی‌ها گر چه تخصص و مدیریت و تعهدشان مسجل و مبرهن و. . . است. ولی به قول (خرافه گویان) یک جو شانس و یک ذره پا و قدم ندارند مثلاً همین سرپرست محترم وزارت نفت چندی پیش وقتی «تقی به توقی» خورد و زمام ورزش کشور را دو دستی خدمت ایشان سپردند و اوشون (ایشان) هم علیرغم تلاش و هزینه کردن ریال و دلار کافی و اسکناس‌های فراوان البته با جد و جهد شافی در ورزش وقتی تشریفشان را از آن جا بردند تحلیل گران دیدند سر فلش نمودار موفقیت و کسب مدال‌های المپیکی و جهانی نه تنها به طرف بالا میل نکرده و یا صعودی نداشته است بلکه به خشوع و خضوع در برابر رقبا پرداخته و سر به نشیب و پایین کرده و افت و خجالت به بارآورده است و البته نتیجه کمیسیون تحقیق و تفحص مجلس هم مثل بعضی از نتایج کمیسیون تحقیق و تفحص دیگر به سرنوشت نامعلوم دچار شد.
همین بزرگوار که سابقه صنعت نفتشان به قول خودشان به سی و چند سال پیش یعنی به حدود زمان ساختن مخزن نفت و ریختن نفت تو بخاری می‌رسد هنوز روی صندلی وزارت نفت جا خوش نکرده بودند که از برکت پا و قدمشان ایران از لحاظ ذخایر و همچنین فروش نفت در بازار جهانی از رتبه دوم به سوم و یا پایین تر تنزل پیدا کرد.
حالا زبان دراز با توجه به هنر«سقوط جایگاه» که در ایشان سراغ دارد و یا بهتر بگویم از خود نشان داده‌اند پیشنهاد می‌کند مشارالیه را به وزارت بازرگانی برده شاید سر فلش تورم و گرانی کمی به پایین هدایت شود اگر خدا بخواهد این بار از این پا و قدم تا حدی هم ملت بهرمند شوند و بیش از گذشته دعا گوی دولت مهرورز و عدالت پرور باشند.

 زبان دراز


طنز شماره 233

بهتر است کشکتون را بسابید

چقدر خوش به حالت میشه اگر رو مبل راحتی تو خانه سه طبقه (خانه‌ای که حیاط هشتصدمتری پر از درخت و صیفی‌جات و داربندهای انگور داره) بنشینی!
تازه خیالت راحت است که بچه‌هات هم در طبقات بالا می‌نشینن و سرپناه دارند این در حالیکه عابر بانکت هم از پس انداز و مازاد سرریز یارانه‌های نقدی پر شده و می‌بینی که هر ماه البته (هفته دومش) بر آن پولهات افزوده شده. به به! چه صفایی!
سود سهام عدالت را که هیچ، ‌بچه یک میلیونی هم داشته باشی، ‌اون پول نفت سر سفره هم به آن اضافه کنی.«چه خوش می‌گذره» «مُردیم از خوشی»
راستی فهمیدی قرار شده بود برای هر خانواده «یک گاو هم اضافه کنند» اون‌هم با همسایه هامان شریک می‌شویم گاوداری می‌زنیم شیر و ماست تازه با نان داغ و انگور با آبیاری قطره‌ای! چه میشه! خیلی خوش به حالم میشه !
این‌ها زمزمه‌های بابام در تنهایی خودش بود دو سه روزه دوباره افسرده حاله!
الهی بمیرم!«دوباره پدرم رفته تو فاز اخبار» دوباره مثل اینکه «روزنامه‌ها» و «مواعید مطروحه» را خوانده! دارد سفره را بو می‌کنه، ببیند بوی نفت می‌ده یا نه؟
او در رویاهای بلند پروازانه‌اش صاحب هزار متر زمین رایگان است ولی نمی‌دونه یک متر زمین که برای دفن کردنش لازم است 35% گران تر شده نرخ جدید آب و سدر و کافور هنوز اعلام نشده گویا در کمیسیون‌های شورای شهر جدیداً قراره بحثش مطرح شود تازه رییس گورستان می‌گوید ظرفیت تکمیل است، متقاضیان موت عجله کنند!‌ به شن‌زار رسیدیم! هر که بیرون بماند مانده مسوولیتش به عهده خودش! رو دست بچه‌ها نمانید.
خونه سه طبقه پیش کشتان وام مسکن را تو پیچ و خم نیندازید وعده گاو می‌دهند در حالیکه یارانه شیرش را هم برداشته‌اند!!
راستی خوانندگان محترم خوش خیالی‌های بابام مرا یاد آن قصه مرد خوش خیال و کنار دریا و سطل ماست انداخت که می‌خواست دوغ درست کند و به همه دنیا دوغ بده! بعد که دید امکان ندارد! پیش خود می‌گفت اگه بشه چه میشه!
راستی مردم دوغ هم گران شده! پس کشکتون را بسابید.

«زبان دراز»


طنز شماره 232

زبان دراز جزو میلیاردها شده !‌

وقتی بابام به خانه اومد انگار یک متر قدش بلندتر شده بود، به خودش می‌بالید کمی که از اومدنش گذشت گفتم باباجان چی شده؟گفت پسرم! بالاخره سری تو سرها درآوردم، منم جزو آن عده از بزرگان شدم، برو در برابر پسر همسایه (پُز) بده، چون تو روزنامه‌ها نوشتند با دانه درشت‌ها و آقازادگانشان و سرمایه دارانی که وام‌ها را (هاپولی) کردند شدیداً برخورد می‌شود. منم ( کارخانه دار )و از آن دسته (آقازاده) بودم نمی‌دونستم.
صبح اول وقت از بانک زنگ زدند که بیا یک قسط معوقه داری که اگر این 60000 تومان را ندی ( هشت تا را هیچ تا) می‌کنیم !!!
بعدش که رفتم قسط وامم را بدهم گفتند چون تعداد زیادی از ( چک بازاری‌ها و کارخانه‌دارها و پولدارها ) برگه شده و رنگ اعتماد از روی بازار پریده بانک مرکزی مقرر داشته به جرم گناه آهنگر بلخی، در یزد گردن زبان‌دراز را بزنند یعنی به جرم مشتری‌های چک برگشته به کارمندان دسته چک ندهند. پس، من هم (دانه درشتم) هم جزو (پولدارهای چک برگشته)! دیدم بازم پدرم رفت تو ( فیگور پولدارها)، گفتم باباجون تو چه فکری هستی، گفت: عزیزم حالا که (اینقدر مهم شدم) فکر می‌کنم که اگر حقوق این ماه را از بانک بیرون بیاورم سیستم بانکی و گردش مالی کشور متزلزل می‌شه ؟! اونوقت تو می‌تونی بگی که بابا ( مفسد اقتصادی ) هم هست. شاید ترقی کردیم !راستی! ( بابام الکی خوش نیست؟)

زبان دراز


طنز شماره 231

طنز پردازان نوظهور

خدمت مدیر مسوول داشتم عرض می‌کردم که فرمودید مطالبتان مستند و نیتتان خیر باشد (غرض و مرض) و کینه شخصی در آن نباشد. دشمن شاد کن نشه و چیزی ننویسید که شخصیت شکن بشود ضمناً هجو نباشد. ما هم گفتیم چشم!
پس با زدن (یکی به نعل و یکی به میخ)، دور و بر نزدیک (چراغ قرمز و خطوط عابر پیاده) هم نرفتیم چه برسد به(خط و خطوط قرمز) حتی رفتیم استقلالی شدیم تا نگویند پرسپولیسیه (قرمز، نه) ولی قربانت شوم با مطالبی که ذیلاً نمونه‌هایی از آن ذکر می‌گردد چه باید کرد؟
وقتی مسوولی می‌گوید:
این گدایان که در سطح شهر تردد می‌کنند خارجی هستند پاسپورت هم دارند آن هم از نوع توریستی! پاسپورتشان هم بارها تمدید شده که (لبخند از نوع لبخند تلخش به لبمان می‌آورند).
باز مسوول محترم دیگری اضافه می‌کند گدایان خارجی بارها دستگیر و جریمه شده‌اند و پول‌های گدایی هم به عنوان جریمه مصادر گشته!
جناب سر دبیر قربانت شوم دیگه چرا اخم می‌فرمایید و ما را دعوا می‌کنید لابد اینکه می‌گویند: آمار گردشگر اضافه شده و سرمایه گذاری خارجی بالا رفته! شاید ورود گدایان خارجی مصادره و وجه گدایی آنها بی تاثیر نبوده و یا وقتی رییس الوزرا می‌فرمایند در آمریکا پول همینطوری چاپ می‌کنند و 500 دلاری و 1000 دلاری ارزش ندارد یک لحظه فکر کردم اصلاً دولت شیطان بزرگ 500 دلاری و 1000 دلاری تا حالا چاپ کرده که ارزش داشته باشد یا نباشد» یا می‌فرمایند: انگلیس جزیره‌ای کوچک در شمال آفریقا و یا اون سرمایه‌دار 200 میلیارد دلاری. ..... و یا ادعای اینکه دو هزار چند تا صفر داره؟ میلیارد چطور ؟ (درآمد یکساله نفت ایران چند میلیارد می‌شه ) یا اینکه می‌گویند در ایران گرسنه نداریم. اما پس از یک هفته می‌بینیم رفتگر 70 ساله از گرسنگی غش می‌کنه و شهردار محترم تهران با دیدن جمله(نان نسیه داده نمی‌شود) از محتاج نان بودن گروهی تعجب می‌کند!!
راستی کدوم مزاح فرمودند معلوم نیست!!
شما به زبان دراز توصیه می‌فرمایید!‌ اگر مدتی در زیر آفتاب مانده‌ای چیزی ننویس ولی وقتی در گرمای 45 درجه تابستان از کم شدن آمار مصرفی گاز و به بار نشستن الگوی مصرف می‌گویند و یا اعلام می‌فرمایند مردم آنقدر شاد و شنگولند که درعید چهار برابر سال‌های دیگه سفر کرده‌اند اما سوختشان نصفه شده یعنی بهینه شده، واقعاً اونها در طنز پردازی یگانه دهر هستند نه ما که. . .
آقای مدیر مسئول این چند تا نمونه از ظهور نو طنز پردازان تحویل شما ولی تکلیف ما را هم روشن کنید که ما طنز پردازیم یا آقایان، ما آلرژی از نوع خارش و آفتاب زدگی داریم یا آقایان؟ راستی دواش چیه؟

زبان دراز


طنز شماره 229

دزدان پر رو، مردمان مقصر !

نمی‌دونم باباجون چرا عصبانی بود، فریاد زد که بابا پنجره این آشپزخانه را ببندید؟ اگر دزد اومد خونه‌مان کسی به فریادتون نمی‌رسه مقصرمون می‌کنند یه چیزی بدهکار می‌شیم.
مخصوصاً غذاهای سرخ کردنی و کباب ذغالی و قرمه سبزی که درست می‌کنید پنجره را ببندید. والده که معمولاً از «تبصره 5 دستورالعمل شوهرداری خانم‌ها ذیل ماده نهم که 106 راه حل در برخورد با شوهران عصبانی و بهانه گیر ارائه می‌ده و از بیان جمله‌ها و کلمه‌ها استفاده می‌کند مظلوم نمایی کرد و خودش را زد به بی‌خبری سکوت کرده بود با چهره‌ای مظلوم و صدای آرام گفت: زبان دراز خسته‌ای؟
ببخشید این ورپریده قبض آب و برق آورد نشانت داد بیشتر تو را عصبانی کرد برو بشین چای برات بیاورم خستگی در کن و دستت را هم بذار رو قلبت و 5 تا صلوات بفرست! یک لیوان آب یک ضرب قورت بده. آروم می‌شوی. دوباره صدایش نرم و ملیح کرد و گفت: چشم پنجره را می‌بندم و اصلاً ‌غذا درست نمی‌کنم!! خوب شد! برو، بهانه نگیر.
مامان بعد از یک ساعت (آتش بس) چای سوم را آورد و نشست زانو به زانویش و با لطف و محبت البته از نوع یزدیش گفت: چرا عصبانی می‌شی همون سر کار که حرص می‌خوری بس نیست؟
پدر هم که آروم شده بود گفت: روزنامه را بخوان بعضی از مسئولان می‌گویند اراذل و اوباش یا دزدان که به خانه و محلی حمله می‌کنند و.... تقصیر صاحب خانه است وقتی بوی غذا بره تو کوچه، ‌دزدها هم تحریک می‌شن شب که آمدند خونه مان دزدی، زنگ بزنی شاید بگن تقصیر خودتونه دزد اومده دنبال غذا چشمتون کور بوی غذاتون بیرون نره....
راستی باباهم پر بیراه نمیگه !! میگه ؟

زبان دراز
vaziri@Yahoo.com


طنز شماره 227

اندر حکمت ادغام وزارتین 

از آنجا که هیکل فربه و دور شکم از قلنبه نتیجه‌اش سکته و سقوط سلامت است دولت هم سریعاً برای حفظ سلامت پیشگیری از سقوط! خود فکر کرد که لاغر و کوچک شود فلذا مقرر شده است وزارتخانه‌ها را سریعاً در دستگاههای یک و دو سه ( افشره‌گیری) کرده معجونی به شرح زیر درست کند:
وزارت نفت را در برق ادغام نماید و در دستگاه ریخته و از طرف دیگر وزارت انرژی تحویل بدهد، منتهی نمی‌دانم آیا پیش بینی کرده‌اند که اگر گاز نشت کرد وکلید برق را زدیم فیوز می‌پرد؟ خدا نکرده !
از آنجا که مقرر است وزارت راه سابق از وسط وزارت مسکن بگذرد اگر خدای ناکرده اشتباهی لدرها و بولدزرها افتادند به جان اتاق (دو ایراد داره) چه اتفاقی می‌افتد ؟
یا چون آن وزیر (رفاه مند) در معجون رفاه غرق شد و یا وزیر ورزش و جوانان به سرنوشت جوانان و اوضاع ورزشی مملکت یعنی (بلا تکلیفی و سرگردانی) افتاد بنده زبان دراز چه خاکی بر سر کنم ؟
 حتماً مسوولان توصیه پزشکان که گفتند لاغری و ظریف شدن باید تدریجی و منطقی باشد را نشنیدند.
اصلاً چرا راه دور برویم؟ قضیه لایحه بودجه و شصت، هفتاد روز از سال گذشته بی پولی دولت که خودش یک دنیا سخن است اما خدا را شکر! دولتیان به دل من کارمند جیب سوارخ برسند و دولتمردان بدانند بی‌پولی و نق نوق زدن عیال و بچه‌ها آخر ماه چه مزه می‌دهد!
 آقا جون ! همین بی پولی برای لاغری بسه دیگر افشره درست کردن نمی‌خواد!
درست مثل زبان دراز (ظریف مریف) که با یک فرمان می‌تواند روی صندلی با یک متر عرض بنشیند.

زبان دراز


طنز شماره 226

خود بزرگ بینی زبان دراز

طوطیان شکرشکن از راویان خوش سخن نقل کرده‌اند که روزی زبان دراز دچار بیماری رایج توهم خود بزرگ‌بینی شد و گفت: من کجایم از دهخدا کمتر است اگر او« دخو» بود من «زبان دراز» من بعد«زدو» تخلص کنم چرا او لغت‌نامه داشته باشد من نداشته باشم پس قلم برگرفت و از صندوق شطحیات در معنا سفت، بدین شکل و با رعایت الفبا:
1- آزادی: به معنی رهایی از بند و از دست و پا و دهان بند برداشتن: البته چیز خوبی است گروهی می‌گویند نداریم و گروهی می‌گویند داریم خوبش هم داریم چنانکه در جهان هیجا و هیچ کس مثل ما آزادی ندارد.
2- بیکاری: به معنی نداشتن کار: گروهی هستند که هر چه می‌گردند کار نمی‌یابند البته در موقع انتخابات (چون همه جای دنیا) همه قول رفع آن را می‌دهند و پس از صبح پیروزی وقتی‌ که خود و دوستان سرکار رفتند فکر می‌کنند بیکاری رخت بربسته و دیگر وجود ندارد البته از حق نگذریم سعی می‌کنند که همه را «سر کار!!» بگذارند.
3- تورم: به معنی باد کردن و ورم کردن است، قومی که خود را اقتصاددان نامیده‌اند می‌گویند این ورم در بعضی نقاط اندام اقتصاد وجود دارد و در حال خفه کردن آن است بر عکس گروهی که سیاست خوانده‌اند می‌گویند تمارض است و تورم اقتصاد به تحریک اجانب بوده و خود را به «ننه من غریبم» انداخته و تورم وجود ندارد.
4- گرانی: به معنای افزوده شدن نرخ اجناس است، ‌مردم عامی از جمله ننه جان بنده هم آن را می‌فهمند و البته آگاهان می‌گویند اجناس گران نشده بلکه قیمت آنها اصلاح شده است!! و آنها که می‌گویند اجناس گران شده است جمله شان دارای آرایه ادبی (ایهام) است اجناس گران یعنی اجناس سنگین و به همین خاطر است که نمی‌توانند اجناس گران را !! به خانه ببرند.
5- مطبوعات یا کاغذ خبر: که بر دو دسته‌اند، ‌دسته‌ای خودی و دسته‌ای غیرخودی. غیرخودی که کاری جز سیاه نمایی ندارند و دایماً ‌باید اخطار و کارت قرمز بگیرند و از بازی اخراج شوند البته بعضی هم می‌گویند آلرژی دارند و اینها بدنشان خارش دارد که کنار خطوط قرمز گرگم به هوا بازی می‌کنند البته بعضی مطبوعات خودی خدا خیرشان بدهد سر براهند.
6- هنر: یعنی کار بزرگ کردن و کسی که اینکار می‌کند هنرمند است، ‌گروهی هنرمندان خوبند و گروهی که زود بغض و قهر می‌کنند! البته هنرمند، واقعا کسی است که روز روشن زیر نور خورشید تابان یک پا بایستد و چنان با قاطعیت بگوید شب است که تماشاگران باور کنند.

زبان دراز


طنز شماره 225

نصیحت عنکبوت به فرزندش در دوران مختلف

دوران ماقبل الکترونیک:

عنکبوتی جهاندیده فرزندان را نصیحت همی کرد و گفت که جانان من تار در جیب عده‌ای از معلمان تنیده چون هرگز دستی در آن مقام فرود ناید و آشیان شما سالها بپاید.
در دوران الکترونیک؛
عنکبوتی در فیس بوک خود و با ارسال پیامک به فرزندان خود گفت فرزندانم اگر بخواهید دیر بپایید بر روی عابر بانک و کارت منزلت و حتی می‌توانید در وسط دفترچه بیمه و شرکت تعاونی همان عده از معلمان جای خوش دارید چون سالیانی است که دیگر به کار صاحبانش نیاید و دست به آن نزنند به زودی عتیقه گردد، قاب گیرند و بر در و دیوار کوبند.
نتیجه آنکه:
آیا گردش ایام و دور فلک کج مدار یا سوء مدیریت بعضی از مدیران از دیر باز بر آن بوده که آنان در مضیقه باشند و یا اگر توانند به کار دوم یا سوم روی آورند تا ساختن و پرورش انسان و باروری علم؟
ول کن بابا. . . هفته معلم تمام شد.

زبان دراز


طنز شماره 224

دستورالعمل مراجعه بیماران به بعضی از مراکز درمانی

زبان دراز که در علوم مختلفه خود را کم‌نظیر می‌داند و اگر دیگران به او لقب «زبان‌دراز ذوالفنون» ندهند از کوره در می‌رود، ‌شبی در عالم رویا برای ساکنان پشت کوه‌قاف سخنرانی می‌کرد و خطاب به اهالی آن سرزمین و تنی چند از پزشکان و پرسنل بیمارستانی که صد البته تعدادشان به عدد انگشتان فقط یک دست هم نمی‌رسید تذکراتی به شرح زیر می‌داد:
1- در صورتیکه بیمار شما زیر خط فقر قرار دارد اجازه دهید به آرامی و به مرگ طبیعی بمیرد از مراجعه و درمان او به دکتر و بیمارستان جداً خودداری فرمایید تا شما هم در ریشه کن شدن فقرا سهیم باشید.
2- به اطلاع می‌رساند گذر زمان سوگند نامه، بقراط را فرسود کرده و بعضی جاهای آن را تغییر داده است پس از این فرمول‌، آگاه باشید که (سلامت شما ارتباط مستقیم با«زیر میز» و«روی تخت» دارد و هر چه (اون زیر میزی زودتر برسد رو تختی سریع تر از مریض می‌رهد). بنابراین توصیه می‌شود آرام و مطیع زیر میز را به پایید روی تخت به عهده اونها.
3- به بیماران وابسته به طبقه «ندار» (همان قشر آسیب پذیر سابق) توصیه می‌شود در صورتیکه «نداری» آنها لو رفته است و پرسنل بیمارستان فهمیده‌اند که مریض بر روی دست آنها باد خواهد کرد توجه داده شود اگر پرسنل ساده و غیر مسئول گفتند می‌خواهیم شما را برای رادیولوژی یا آزمایش ببریم بفرمایید من از جای خود تکان نمی‌خورم دوربین و سرنگ را بیاورید همین جا حاضر کنید سپس به سرعت به زیر پتو رفته و محکم تخت را بچسبید.
4- با دیدن آمبولانس قراضه و ماموران معذور مطمئن شوید هواخوری کنار اتوبان در انتظار شماست به هر نحو ممکن از سوار شدن و همراهی با آنها جداً خودداری فرمایید و به اولین خبرنگار، زنگ بزنید.
5- اگر با لطایف الحیل و از سر ناچاری سوار بر ارابه شدید، آب، چای، نان و پنیر به مقدار لازم همراه با خود داشته باشید.
6- به وابستگان بیماران زیر خط فقر در موقع بستری کردن عزیزانشان توصیه می‌شود در قدم اول قفل و زنجیر مجهز به آژیر خطر همراه داشته و بیمار را محکم به تخت ببندند و قفل و زنجیر کنند تا بردن آنها لااقل تا ساعت ملاقاتی به تاخیر افتد.
7- در صورتیکه در هنگام ملاقاتی آمدید و دیدید (جا تر است و بیمار نیست) نگران نباشید سری به خیابان‌های اطراف یا حوالی اتوبان زده مطمئناً عزیزان خود را خواهید یافت.
از آنجا که تکذیب ماجرا از سوی طرفین قابل قبول می‌باشد و استکبار جهانی و بوق‌های تبلیغاتی هم می‌توانند در این امر نقش مهم داشته باشد تنها پس از مشت محکم زدن بر دهان یاوه گویان به تکذیبیه وزارت عالیه صحیّه توجه فرمایید.
در پایان ما را در غم از دست دادن اخلاق و عاطفه گروهی از انسانها شریک خود بدانید. مراسم کفن و دفن تشریفاتی لازم نیست. منتهی فاتحه‌ای! بخوانید ! بخوانید!
که ناگاه زبان دراز ا زجا پرید و اگر خدا بخواهد و توفیق عنایت فرماید بیدار شد !!

زبان دراز


طنز شماره 221

برگی از زندگی عمه جان زبان دراز

قبل از هدفمند کردن؛
دیشب خونه«زی زی جون» بودیم از کیش اومده بود سنگ تموم گذاشته بود میز چیده بود، از کباب بره بگیر تا کباب غاز، از فسنجون تا بیف استراگانف! عجب مهمونی بود آخه دخترم لوسترهایی که از اونجا آورده بود شب را مثل روز کرده بود.
سال بعد از هدفمندکردن؛
آره جونم دیشب خونه دخترم بودیم نون سنگگ و بربری خریده بود کمی پنیر تبریزی کنارش گذاشت تازه یکی لامپ هم روشن کرده بود گفتم« زی زی جون» سر گنج نشستی هان! اینهمه تشریفات چیه؟ ندیدی اخبار ساعت 14 جمعه را نشنیدی و ندیدی ؟ با صرفه‌جویی از یارانه‌ها دو تا گاو خریده بود و اون یکی هم مغازه زده بود و فرزندش را سرکار پهلو دست خودش گذاشته بود. آخه دخترم دیگه نون سنگک نخر، شاید بتونی تو هم بُز بخری! به هر حال دارندگی است و برازندگی!

«نقل از کتاب مفاخر نامه عمه زبان دراز»