طنز شماره 179
امان از تنهایی و . . .
حال که عدهای برای امرار معاش یا کسب درآمد بی دردسر به رمالی، جادو گری و دعا نویسی رو آوردهاند و بعضی برای هر بار طالع بینی دویست، سیصد هزار تومان میگیرند . گروهی هم برای رونق دکان و دستگاه خود خواب میبینند و درهر کوی و برزن بر سر زبان مردم میاندازند، دراین هنگامه دوستی به زبان دراز گفت نمیخواهی تو را ببرم دو صد تومان بدهی روحت را حاضر کنند، فالت را ببینند، طالعت را بگیرند شاید اخمت باز شود. گفتم دوست عزیز بنشین نمک بر زخمم نپاش، دست به دلم نزن آنچه بر من گذشته روی پیشانی ام نوشته، میخواهی در چند دقیقه گوشهای از آن را برایت تعریف کنم. بلافاصله این زبان دراز بدون اینکه چهار پایه و صندلی و تریبونی بیابد شروع کرد به ماجرای زندگی خود گفتن و . . . این شما و این داستانی از زندگی زبان دراز . . . همهی نوشته...