سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 487

به قول یزدی‌ها ما «چقّه» پولداریم!!

اینکه می‌گویند مردم فقیرتر شده‌اند بنده اصلاً قبول ندارم قبل از اینکه اعتراض کنید اول به دلایل این بنده سراپا تقصیر زبان‌دراز توجه فرمایید! تو همین شهر خودمان قدیما چهارتا میلیونر داشتیم. وقتی می‌خواستند بگویند فلانی پولدار است می‌فرمودند حاج آقا میلیونر است. حالا هر بچه‌ای که این موبایل‌های هوشمند که دیگر اسباب‌بازی آن‌ها شده و در خانه‌ای به اندازه مسواک و بیشتر دم‌پایی وجود دارد میلیونر است. یا وقتی باک پیکان زرد قناری پر از بنزین می‌کردی میشد سه هزارتومان علاوه بر پولش که شدیداً قابل توجه بود خدا بیامرز ابوی هم وقتی دور شهر می‌گشتی می‌گفتند پول بنزینش می‌فهمی «چقه شده» حالا نورچشمی پنجاه هزار تومان بنزین که می‌زنه می‌گوید خدا را شکر قیمت بنزین روی پلکان افزایش تدریجی نیست بابا پول دو تا پیتزا است!! یعنی هیچیه! بریم دور دور زدن در خیابانها! دلمان باز شود!؟
یا وقتی می‌خواستی ماشین بخری عمری پس‌انداز و قسط می‌خواست ولی حالا پول تعویض روغن و فیلتر معادل کل ماشین قدیمی‌هاست و جالب این است که آن پز و قیافه نداره و اصلاً خم به ابرو نمی‌آوریم به‌علاوه قسطی هم نیست. راستی خیلی پولداریم ما میلیونرها ناشکری هم می‌کنیم اصلاً فکر کردید اگر پولی که امروز برای یک کیلو پیاز و سیب‌زمینی و گوجه و گوشت می‌پردازیم معادل قدیمش این اجناس را به ما تحویل می‌دادند می‌توانستیم عده‌ای از یزدی‌ها را (طاس کباب) مهمان کنیم راستی ما پولداریم! خدا کنه صفر پول را برندارند تا ما به این خوش‌خیالی و الکی خوشی ادامه دهیم نتیجه روانشناسانه با طعم توصیه حقوقی شما هم اگر خیلی سه گوشه فقر گیر کردید می‌توانید احساس پولداری کنید خرجی هم ندارد اعتراض هم نمی‌کنید هم سرتون سالم است هم پول وکیل و وثیقه نمی‌دهید!! «‌باقی به بقایتان، زبان‌دراز فدایتان»

زبان دراز


طنز شماره 486

اندر وداعیه رییس بلدیه

بلدیه که آن را متاخرین شهرداری و رییس آن را شهردار می‌نامند و همین رییس بلدیه من غیرمستقیم از طریق عموم شهروندان و رعایای مملکت که باز متاخرین بر آنان «مردم» نام نهاده‌اند انتخاب می‌گردد. بس واضح و مبرهن است که بیشترین پیوند عاطفی و کاری با مردم دارد لذا هنگام ترک این پست شریف که به سه وجه صورت می‌گیرد حساس هستند مورد اول دور از جان همه ترک حیات و زندگی به دلیل خط خوردن شناسنامه می‌باشد مورد دوم ترک حیاط شهرداری به دلیل خط خوردن ابلاغ که بازهم غیرمستقیم توسط منتخبین مردم صورت می‌گیرد و مورد سوم برای زیارت، سیاحت و ماموریت است که با امضای برگه ماموریت میسور می‌گردد. در هر سه مورد اشکها و لبخندها در پی دارد. مدتی پیش رییس بلدیه دارالعباده وداعیه سوزناکی که در ضمن آن طلب حلیت از عموم ناس کرده بود منتشر شد. ذهن وقاد و طبع نقاد زبان‌دراز به خود گفت: شهردار مبادرت به ترک کدام گزینه‌های بالا کرده که چنین وداعیه سوزناک نوشته است سپس موارد ترک را بررسی و چنین نتیجه گرفت خدا را شکر که مورد اول نیست چون که اجل معهود کارش مثل بعضی از کارهای مسئولانی نیست که امسال کلنگ بزنند دو دهه بعد اجرایی شود اراده و اجرا همزمان است و فرصت وداعیه نیست. مورد دوم ترک هم باتوجه‌به علقه و علاقه طرفین و لابی‌ها شورا و شهردار در تاریخ بلدیه ثبت شد و قحط‌الرجال و تجربه شکست خورده قبلی لایحتمل است و امیدواریم مدیریت شهرداری معزز که از دوران «محمودیان» به دوران «حسنیان» رسیده پس از هشت سال به سومی هم برسد که گفته‌اند تا سه نشود بازی نشود و اما یقیناً ترک وطن قطعی است ولی یک سوال به ذهن می‌رسد زیرا بارها ایشان و معاونان و اعضای محترم شورا سفر کاری، تفریحی و گاه مخلوط مثل فالوده بستنی درون و برون کشوری حتی برای خرید «نردبان» آزموده‌اند و نایب‌الزیاره مردمان دارالعباده و گریزان از دارالاصلاح هم بوده‌اند و عکس‌هایی برای تفرج مردم فرستاده‌اند ولی حال چرا رییس بلدیه این دفعه وداعیه نوشته و طلب حلیت کرده است نمی‌دانم چه سفری در پیش بوده که خداحافظی و طلب حلیت کرده است زبان‌دراز که نمی‌فهمد شاید خواستند ریا نشود راز وداعیه را برملا نکرده‌اند زبان‌دراز با خرد گفت: هنگامی که آن سفر کرده که صد قافله دل همراه اوست برگشت اگر چیزی دستگیرم شد به شما می‌گویم ولی امیدوارم (ریا) نشود!!!

زبان دراز


طنز شماره 485

ماجرای ترامپ و بحران‌های پی‌درپی

دایی جان چند روز است عزادار عدم انتخاب خانم کلیتون هستند نه اشتباه نشود. «آبی‌بی» ماشاا... خوب خوب هستند و تا حلوای شوهرشان و چهل تا سالگرد برای همسرشان نگیرند خداحافظی نمی‌کنند چون این‌گونه که می‌گویند خواست خدا و رسم جهانی و شاید هم ایرانی است. اخوی هم سرحال و شادمان گردو می‌چیند که ترامپ مشترک‌المنافع‌شان جلوس خواهد کرد. حقیر هم دغدغه که چه می‌شود؟ در این بلبشو، زبان دراززاده که کم‌کم سری تو سرها درآورده وای کاش عقل داشت که (در سر عقل می‌باید بی‌کلاهی عیب نیست)، خنده‌کنان گفت: شمال بیست سی سانت برف اومده و همه چی در مرز بحرانه، پایتخت ده سانت برف اومده همه چی ریخته به هم، جنوب یه گرد و خاکی اومده چشم چشم رو نمی‌بینه، آذربایجان در خطر طوفان نمکه، بقیه مملکت هم هر روز با بحران کم‌آبی و آلودگی هوا دست و پنجه نرم میکنه، آلودگی هوا بعضی وقتها طوریه که انگار یه بسته سیگار در روز کشیدی، پالم و نیترات و سرب و... بیکاری و تفرقه داخلی بدتر از همه پولی هم در کار نیست!!! و... اونوقت شما نشستید میگید مبادا ترامپ...!!! بابا شما این غضنفرهای داخلی رو بگیر، مارادونا پیشکش!!! گل زدن به خودی بدتر است. اون که هیچ غلطی نکرده و نمی‌کند.

زبان دراز


طنز شماره 484

خدا کند نفوذی و دشمن نیاد

بنده و فرزندم چند سالی است که همکار شدیم با این تفاوت که حقیر پس از بازنشستگی بیکار شدم نورچشمی بدون اینکه بازنشسته شود همان اول کار بیکار و در خانه است! بهترین مشغله‌مان شنیدن سخنرانی سخنان پیش از دستور مجلس‌نشینان و خواندن روزنامه‌های این طرفی‌ها و آن طرفی‌هاست که بخشی از آنها مجانی توزیع می‌شود و صد البته که شاه کلید حرف‌های بعضی از آنها هشدار خطر دشمن و نفوذی‌ها و اخیراً حضور دو تابعیتی‌ها بعد از برجام است. دیروز درحال شنیدن حرص خوردن نمایندگان دلواپس از رادیو بودم که عزیز دل بابا فرمودند: بابا جان! اگر خدای نکرده این ملاعین منفور از مسیر روزنامه‌ها و روزنه‌ها وارد شوند چه می‌کنند؟ من برافروخته گفتم! خدا نکند اما اگر بیایند منابع مالی، ملی، معدنی و نفتی را غارت می‌کنند و می‌برند خارج برای بچه‌هاشون آن وقت از لحاظ اقتصادی رشد را کند و صنعت داخلی را خراب می‌کنند تا جنس خودشان را وارد کنند و به بنیان‌های اخلاقی و فرهنگی ضربه می‌زنند، آسیب‌های اجتماعی و فساد ترویج می‌گردد، کاری می‌کنند در جهان خفیف شویم. در نهایت کلاه بر سر مردم به نفع خودشان می‌گذارند. زبان‌دراز‌زاده گفت پدرجان مراقب باید باشیم نیایند ولی... آن فرزند کوچکتر که چند سال است خودش را برای کنکور آماده می‌کند و او هم از خانه‌نشینان است پرید وسط بحث و گفت: بابا! خیالتان راحت چیزی نمانده که... در این هنگام فریاد یکی از نمایندگان مخالف دولت نگذاشت بفهمم چه گفت به همین خاطر پرسیدم خوب چی گفتی؟ گفت: هیچی بابا راستی مفهوم کلی بیت زیر چیست؟
شیشه از سنگ ندارد به خود نزدیکتر
هر شکستی که به انسان برسد از خویش است

زبان دراز


طنز شماره 483

سلامت در نادانی است؟

خان دایی زبان دراز سخت عصبانی بودند و برای همفکری تشریف آورده بودند منزل اخوی که این حقیر هم مانند خروس بی‌محل سر رسید و از صورت و اشارتهای ابرو فهمید از حضور غیرخودی سخت ناخوش هستند. بنده هم طبق روال غیرخودی‌ها صحنه را زود ترک کردم که دایی‌زاده کوچکی را گریه‌کنان دیدم درحالی‌که گوش‌هایش قرمز و چشم‌ها از گریه پف کرده بود. گفتم: چه کردی؟ گفت: داداش سیگار کشیده من هم به مامان گفتم تا وضع وخیم‌تر نشده جلویش را بگیرند که والده گفتند: هیس! کسی نفهمد، بابات ناراحت می‌شه! بعد چند روز دیدم عملش! پیشرفته‌تر و سنگین‌تر شده، ترسیدم وضع وخیم‌تر شود قضیه را در خانه ‌علنی کردم که حضرت ابوی فهمیدند و بنده را سخت مورد نوازش پدرانه قرار دادند!!! گفتم او را چی؟ گفت هیچی! در خانه کار بد کردن مهم نیست، خبردار شدن دیگران جرم است. دراین‌حال چیزی مانند کفش از بیخ گوش بنده رد شد اخوی بودند که بدین وسیله می‌خواستند جلو اشاعه و تشویش را بگیرند بنده هم بر سرعت ترک صحنه افزودم تا هرچی بیشتر (ندانم) شاید سرم سالم‌تر باشد. خوانندگان فهیم آیینه یزد متوجه هستند چرا؟!

زبان دراز


طنز شماره 482

خود گفتن و خود خندیدن

هلاک مردمی بودن و (خود مردم پنداری) بزرگان شهر هستم. زبان دراز که قابل نیست ولی هستند منصوبین و منسبیونی که پیش‌مرگشان شوند. خدا سایه مبارک و مستدامشان را از سر مردم کوتاه نکند. در روزنامه‌ها خواندم یکی از شیوخ مستقر در شورای بلدیه که منت گذاشته و ریاست کمیسیون فرهنگی هم پذیرفته‌اند به دولب مبارک از مبلمان شهری و ظاهر ناآراسته این شهر و دیار گلایه فرمودند. زبان دراز ضمن سپاسگزاری از اظهار همدردی و قدرت بینایی این عزیز جلیل عرض می‌کند: از فردا همه بیایند و به شهردار و ده‌ها مدیر شهری بگویند که شهر را زیبا کنند تا برای شما هم دلپسند باشد. البته به «قوزک پای» مبارکشان عرض می‌کنم گفته‌اند در شهر دیگری، شهردار قبل از تذکر اعضای محترم شورا دست یکی از مدیران شهری را گرفته و برده او را به سمت مدیریت غسالخانه آن دیار منصوب نموده است تا عبرتی شود برای دیگران. لطفاً شما نفرمایید غسالخانه شهر جا کم دارد ضمناً به دیگر اعضای محترم شورا هم بفرمایید که انتخابات شورای شهر آنطرف سال است، زودتر شروع نکنند خسته می‌شوند!! زبان دراز طبق معمول می‌گوید: باقی به بقایتان جانم به فدایتان.

زبان دراز


طنز شماره 481

کلید شکسته

یکی از بزرگواران پس از بررسی و مداقه فراوان از سر دلسوزی و دولتخواهی با کمی بهره گرفتن از چاشنی طنز پی‌بردند کلید جناب آشیخ حسن اعتدال‌الملک در قفل‌ها شکسته است و با این شکستگی قرار نیست هیچ قفلی را باز کند و گره‌ای از هزار گره زندگی‌مان باز شود. زبان دراز که در نادانی شهره شهر است از این‌که بالاخره ریشه مشکلات شناخته شد سخت مسرور گشت و خواست از سر ذوق سماعی بکند که یاد کلید شکسته دولت افتاد اما از فتوت دور دانست که برای شکست و ناتوانی دیگران شادمانی کند. ضمناً نگاهمان به قبض‌هایی که با مهر قرمز اخطاریه، نشان از پرداخت نشدن پول آب و برق و گاز و تلفن داشت و بالای طاقچه افتاده بود که ناگهان حرکات موزون در کمرمان خشک شد و سماع از ذهن‌مان پرید. بنابراین زبان دراز دست به دعا برداشت چون به یاد کلید براق و پر زرق‌وبرق اوایل دولت اعتدال افتاد و با آه و ناله ته دلی به جان قفل زنان و کلید شکنان نفرین کرد. خوانندگان عزیز می‌دانند به هر حال دعا و نفرین در جای خود پسندیده است به شرطی که آمین بگویید.

زبان دراز


طنز شماره 480

پیشنهاد زبان دراز در انتخاب وزیر آموزش‌وپرورش

پس از مستعفی کردن وزیر آموزش وپرورش رایزنی جهت انتخاب فرد اصلح برای جایگزینی وی و معرفی به مجلس شورای اسلامی صورت پذیرفت البته بدیهی است که به دلایل زیر برای انتخاب یک نفر جامع‌الشرایط که حلّال کوه گرفتاری‌ها باشد با مشکل روبرو می‌شوند. زیرا اولاً این وزارتخانه دارای مشکلات عدیده و موروثی است ثانیاً! وزیر عایدات جانبی همانند بعضی از وزرا را ندارد ثالثاً! دیوار وزارتخانه‌اش کوتاه و در عوض با دیوار بلند اعتراضات نقد و نظرات متفاوت روبروست. لذا کمتر کسی با پای خود داوطلب نشستن بر صندلی چنین داغ و لرزانی خواهد بود. اگر مسئولان امر با زبان دراز مشورت می‌کردند، می‌فرمود: پیشنهاد زبان دراز حقیر سراپا تقصیر این است از سیستم ترکیبی «ق.ن.ا.د» برای جایگزین استفاده کنند بنابراین «قناد» را مطرح می‌کرد، یعنی فرد جایگزین کسی باشد که گنج قارون و عمر نوح و صبر ایوب و دل شیر داشته باشد تا پول قارون را با صبر ایوب و دل شیر بیامیزد و به اصلاح و اداره امور بپردازد و صد البته این فرد باید عمر نوح هم داشته باشد. تا شاید اگر پس از ده‌ها سال وضع این وزارت سامان یافت بتواند آن را عیان و آشکار ببیند.

زبان دراز


طنز شماره 479

سلام و ادب عنوان «مدرسه ما و کابینه ما»

یادش به خیر پنجاه سال پیش دبستان ما مدیری داشت با قدی کوتاه امّا خیلی سیاستمدار حتی کتک زدنش هم روی حساب و کتاب بود. دانش‌آموزان باید کتک را می‌خوردند تا شاخ و دم درنیاورند ضمناً اولیای آنها هم حساب کار دستشان بیاد که بابا جان مدرسه مدیر داره، نظم و حساب و کتاب دارد چون کتک معلم «گل» بود و هر که نمی‌خورد قطعاً «خل» بود اما پسر فرماندار و رییس فرهنگ سفارش شده بودند آنان‌که اصلاً نمره‌شان بیست بود پسرهای پولدارها و ذی نفوذان هم که اقتصاد مدرسه و آبروی مدیر در خطر می‌افتاد چهار تا بچه درسخوان هم که حیف بود کتک بخورند می‌ماند دو تا بچه نجیب و بی‌پناه و بی‌پول که با دلیل و بی‌دلیل مورد کتک و شماتت و دشنام و ایراد ضرب بودند آنها کتک می‌خوردند تا بقیه بترسند و درس بخوانند و حساب دستشان بیاد.
حالا چطور شد که یاد آن روزها و تنبیه آقا مدیر افتادم، هیچی دوباره استیضاح وزیر آموزش‌وپرورش و استعفای وزیر ارشاد سر زبان‌ها افتاده است شاید کابینه حاجی آقا آشیخ حسن اعتدال الملک شبیه مدرسه‌ی ماست چند تا وزیر که خط قرمزند نمی‌شود گفت بالای چشمشان ابرو، چند تا هم خط عزیزی هستند و حساس با عطسه‌شان اقتصاد و بهداشت و روابط داخلی و خارجی به هم می‌خورد. بنابراین به نظر این زبان دراز سراپا تقصیر هیچکدام مظلوم‌تر از جنتی وفانی نیستند اگر کتک که هیچ با اعمال شاقه برکنارشان بکنند نه تنها آب از آب تکان نمی‌خورد که مجلس و دولت هم ادعای قدرت نمایی و نظارت می‌کنند حالا یک دور از جان و بلاتشیبه گفتن که «در مثل مناقشه نیست» می‌گوییم که بد نشود.

زبان دراز


طنز شماره 478

رییس جمهور چه کاره است؟

صدای عصای اخوی ارزشی ما که می‌آید مثل آژیر خطر، وضعیت قرمز می‌شود و مشخص می‌گردد بعضی از دولتیان یا جوانان پا روی خط قرمز ایشان گذاشته‌اند. روزی قبل از ورود به خانه همان دم در فریاد زدند اگر عده‌ای تشریف نبرند خارج یا این چشم آبی‌های لخت و عور را راه ندهند چه می‌شود؟ پیش خودم گفتم شاید منظور دیدار با نخست‌وزیر ناپوشیده انگلیس می‌باشد؟ چون وارد شدند وزیر سبیلی جواب سلام و احوالپرسی را دادند دیدم کلاً مخالف سفر و دیدار و تعامل با خارجی‌ها هستند از سر شوخی و مزاح برای عوض کردن جو گفتم اخوی جان به قول آشیخ حسن رییس دولت اعتدال، اقتصاد و اقتدار و فرهنگ و سیاست و سازندگی که دست شماست بنابراین بگذارید دو تا سفر و دیدار داشته باشند تا دلشان نگیرد و مردم و خارجی‌ها یادشون نرود دولت و رییس دولت داریم. دولت هم که نباید جواب تمام خرابی‌ها و کارهای کرده و ناکرده بدهد!! اخوی لبخند که نزدند هیچ دنبال بهانه 180 درجه اطراف را نگاه کردند که با دیدن تلویزیون دوباره سوپاپ عصبانیت‌شان زبانه کشید و گفتند بله این جلف بازی‌ها را می‌بینید که دلتان سیاه شده حرف حق را وارونه جلوه می‌دهید که بنده زاده یواشی از پشت مبل سلام کرد و گفت سیمای خودمان است. اخوی که در موضوع خود را به ناشنوایی زدن استاد هستند گویا امروز «اوره» مبارکشان هم بالا رفته بود که ناگهان روی صندلی نشستند و چرت همه وجودشان را فرا گرفت.

زبان دراز