هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 457

زبان دراززاده و گشت نا محسوس

عصر که به خانه رفتم مثل همه آقایان خسته و کوفته که به خانه می‌رسند اولین جمله گوش نواز و روح‌پرور که از آشپزخانه می‌آید صدای بانو است که اهل بیت با لحن شکایت‌آمیز فرمودند: خبر گل پسرتون دارید؟
فهمیدم پسر خطایی کرده که حالا پسر من شده اگر کار خوبی کرده بود می‌فرمودند: بچه‌ام. گفتم: نه. گفت: از وقتی با دوستش رفته کنار خیابان ایستاده با گوشیش عکس مردم می‌گیره! شماره ماشین‌ها را یادداشت می‌کنه! هر کاریش هم کردم خانه نیامد.
بنده هم علیرغم خستگی رفتم سر خیابان بنده‌زاده و دو تا دوستاش را دیدم که بله ایستاده‌اند و مردم را می‌پاییدند. در این حال بود که نعره زنان احضارش کردم و با شماتت گفتم: اینجا چکار داری؟ چرا خانه نیامدی! بدو بدو بیا خانه! که دوستش با صدای بلند و محکم مثل کارتون (میتی کامان) با صدای خاص گفت:(میتی کامان) بازرس را احترام کنید! و اون یکی که مرا دید فوری گفت: آقای زبان دراز ما داریم تمرین و بازی گشت نامحسوس می‌کنیم که. ... که نداره «بچه داره بازی می‌کند».بچه است! بعد هم قیافه مهربان گرفتم و گفتم: بیا بابا خسته که شدی دوتا بستنی بگیر و خودت و دوستت بخورید و بعد بیا خانه شام حاضراست که صدایی مرا به خود آورد. والده بنده‌زاده بودند که بیخ گوشم نجوا می‌کردند و می‌فرمودند آمدم تا بچه را نکشی! دیدم جا زدی! علت این قهر اولیه و لطف بی‌محل بعدی چه بود؟
یواشکی گفتم: (مصلحت). یکهو بازی بازی و شوخی شوخی جدی شد می‌ترسم تلفن بزند و شماره ماشینم را بدهد که جلو بیمارستان بوق زده! یا با آستین کوتاه پوشیدن، کشف حجاب کرده! بچه است با بچه‌ها مهربان باشید مشاور مدرسه‌شان می‌گفت!! اما بعد این تعارف و مهر و محبت نهایتاً فایده‌ای نداشت چون عکس من و مادرش را گرفته بود و زیر عکس نوشته بود: با این خانم چه نسبتی دارید!!!؟

زبان دراز


طنز شماره 456

داستان یارانه پنج برابری!!

در توضیح‌الامثال ذیل تمثیل اخلاقی آن چه «ماما» آورد «غسال» همی برد، توضیح و حکایتی‌ آورده‌اند که به عرض می‌رسد.
ناقلان آثار می‌گویند: حضرت محمودی هاله نشان که نامش لرزه بر پیکر اقتصاد، سیاست، تاریخ، محیط زیست، ادب پارسی وحتی ضرب‌المثل‌ها همی اندازد، همو که در عهدش در زیرزمین خانه‌ای دختری اتم شکافتی و ماه، هاله‌اش بر سر او افکندی! با دیدنش چشم کودک آمریکایی از پشت شیشه دودی ماشین ضدگلوله به جمال بی‌مثالش بینا شدی و فریاد محمودی، کاخ سفید را لرزاندی دلش تاب دوری از انگشت نما و قطب میدان سیاست بودن و سفرهای استانی و تور فامیلی آمریکا نیاوردی و میل رجعت فرمودی!
حکما و پیران عاقل گفتند این خانه نشینی و مدتی عزلت از دوستان او را در مسیری قرار داده که یاران جمع کردی تا در به همان پاشنه چرخانیدی اما تنها تغییر آن بوده که اگر قول کمک پنجاه هزار تومانی دادی ولی حالا پنج برابر کرده! منجمان با ملاحظه این روال و پیشرفت پیش‌بینی کرده‌اند که اگر آن زمان سیب‌زمینی به رایگان می‌دادی باید این دوره هندوانه هم توزیع نمایند. در خاتمه زبان‌دراز حقیر سراپا تقصیر برای دفع بلا این دعا را زمزمه می‌کند: خداوند این سرزمین را از دروغ و جمیع بلایا حفظ فرماید. آمین

زبان دراز


طنز شماره 455

برجام برجا ماند!

اخوی زبان دراز دوباره شال وکلاه کرده بودند و عصای اقتدارشان را در دست ظاهرا از سر لطف و به بهانه عید دیدنی ولی خدا از نیتشان بیشتر خبر داشت به بنده منزل تشریف آوردند، لبخند زنان چون ناپلئون پس از فتح. دستی به کمر، ژست گرفته و گفتند خبردار شدی که برجام تان پنچر شد؟
گفتم: چطور؟
گفت: هیچی مثل اینکه برنامه‌های صدا وسیما را نمی‌بینی؟روزنامه نمی‌خونی؟
گفتم: چرا.
گفت: این برجام تو زرد از آب درآمد.
گفتم: بابا جان با دولت مخالف هستید چکار به برجام دارید؟
گفت: اخوی! جام که نبوده در اصل بر جان بوده اعتدالیون «نون» را «میم»کردند شد«برجام» که مردم را گول بزنند حالا ما (میم) را دوباره (نون) کردیم و به دولت دادیم.
گفتم: اخوی! کم لطفی می‌فرمایید به همین سادگی مثل این که آن روزهای سخت یادتون رفت.
گفت: نه اخوی داریم برابر می‌شویم فقط شما وقت امدن برجام الکی خوشی کردید ما همان را از دماغ تون در می‌آوریم.
گفتم: برادر عزیز.. .حالا شادی ورفاه چه اشکالی داره نمی‌دانم!! بنشین ایام عید احوالی از یکدیگر بپرسیم!!

زبان دراز


طنز شماره 454

درس‌های حکمت‌آمیز شهرداری!!

اینکه عادت کرده‌اید هر اقدامی که شهرداری می‌کند شما یک ایرادی می‌گیرید اصلاً کار صحیحی نیست. فکرش هم نمی‌کنید اگر کمی دقت داشته باشید و به زبان بی‌زبانی آشنا باشید و از زبان سمبلیک استفاده کنید اینقدر سوال نمی‌کنید، طنز نمی‌گویید! زبان دراز که می‌فهمد به همه می‌گوید تا بشنوند و بخوانند.
سال قبل یادتون هست هفت سین و تخم مرغش را«نقد» کردید ولی پیامش را نگرفتید پیامش این بود که اگر تخم‌مرغ را در ملاعام بگذارید و کارها شفاف و در معرض افکار عمومی باشد زود گندیده می‌شود و همه می‌فهمند ولی اگر محرمانه و زیرزمینی صورت گیرد هیچکس خبردار نمی‌شود و اگر روزی افشا شد فقط حق شکایت و پی‌گیری به دلیل نداشتن مدرک برایتان محفوظ می‌ماند و اما امسال دوباره کاروان شتر شهرداری را «نقد» کردید!!
عزیزان دل کمی فکر کنید بعد نقد کنید آخه این نماد پیام می‌دهد شتر سواری خم خم نمی‌شود یعنی یعنی هم ندارد برادران خودشون می‌دانند آنچه درز کرده بخاطر «دولا دولا» سوار شتر شدن بوده است. منظورم را که فهمیدید؟؟ زبان دراز به چه زبانی بگوید یا با چه قلمی بنویسد؟!!

زبان دراز


طنز شماره 453

داستان حمله پلنگ و خرس

دو اتفاق مربوط و نتیجه گیری و خنده نامربوط از قول زبان دراز را بخوانید.
یادتان می‌آید سال قبل پلنگی به گله زد و تعدادی از گوسفندها را درید و برد و خورد ولی چوپان فهیم علیرغم مسلح بودن لطمه‌ای به پلنگ یکی یکدانه لوس نزد و بعد هم گفت گله‌ام فدای سرپلنگ! چیزی که فراوان است بز ولی این کوهستان است و همین یک پلنگ....!!!
البته محیط زیست هم حسابی چوپان را تشویق کرد و خسارات وارده را چند برابر جبران و صدا وسیما هم سنگ تمام گذاشت.
اما جدیدا در سمیرم خرس به همسر روستایی حمله کرد و این روستایی هم با محیط زیست دوست از اب درآمد و علیرغم آسیب جسمانی که به همسرش وارد می‌شد آسیبی به خرس یکی یکدانه نزد اما هیچکس جبران نکرد.
می‌فرمایید خنده‌اش کجا بود؟
 زبان دراز در یکی از شماره‌های آینده مفصلاً‌ خدمتتان عرض خواهد کرد به امید دیدار.

زبان دراز


طنز شماره 452

مصرف وام در دهه‌های مختلف

دهه شصت:عیال زود باش شناسنامه‌ام را بیار، دارم مدارک آماده می‌کنم وام بگیرم. ان‌شاءالله سال نویی توی خانه خودمان هستیم.
دهه هفتاد: خانم جان این شناسنامه من کجاست؟
تو فکر هستم وام بگیرم، دستی به سر و روی خانه بکشیم اسباب، اثاثیه هم عوض کنیم.
دهه هشتاد: عزیزم! لطفاً ساعت 10 بیا بانک. دم اداره وام بگیریم به زخم‌هامون بزنیم، قرض‌هامون بدیم اگر زیاد آمد مسافرتی هم برویم!!
دهه نود: وای! وای!! اصلا فکر آبرومون نیستی! فطرتاً (بی‌کلاسی) الهی شکر دیدی (سی‌سی‌جون) چه پُزی می‌داد و گیلاس صدهزار تومنی به رخمان می‌کشید پاشو! پاشو! اون موبایل را ده دقیقه ول کن سند خانه را بردار از اعتبار بابام استفاده کنیم یک میلیون وام بگیریم!
عید بی آجیل می‌شود؟ آجیل هم که بی پسته نمی‌شود !!... پاشو، دیر می‌شه!
دهه بعد نود... دیگه زمان هم متوقف شده عیدی می‌دهم معنا نداره.
فعلا با وام و یا بی‌وام یکی پسته بخورم... با خود گفتم بخورم و دق کنم بهتر است از آنکه نخورده دق کنم.!! 

زبان دراز


طنز شماره 451

یک خبر محرمانه نه فوق سری!!

بابا جان همیشه شعبان!! یک بار هم رمضان، رسانه‌ای داریم که که از کوه، کاه و از کاه، کوه می‌سازد. قوزک پا ر ابه شقیقه پیوند زده به حای سبیل و ریش برای اثبات ادعای خودش استفاده می‌کند و جوک روزنامه‌ها‌ی غربی را تیتر می‌نماید.
زبان دراز اگر بگذارند نه تنها کمتر نیست که گاه استاد هوچی بازی است.
حیف که سلطان الاینه نمی‌گذارد سبقت بگیرم..این قانون و اخلاقش ما یکی را کشته ولی یکبار هم شده تا سرگرم انتخابات است ما کار خودمان را بکنیم. به این مطلب توجه کنید!!
جفنگ پرس از قول منابع لابی صهیونیستها درگوشی به جورج سورس اعلام کرد: ایران به کمک ظریف و سران فتنه می‌توانند در جریان انتخابات آمریکا به نفع اوباما وارد عمل شوند و نامزد تندرو و شیرین عقل و آتش افروز و ضد ایرانی دمکرات‌ها (ترامپ) را از صحنه خارج کنند. او به مکالمه تلفنی دست یافته که جان کری به ظریف گفته: (جواد آقا قربون دستت! به این «آسید» سلام برسون بگو قربون دستش یکی هم برای ترامپ بفرستد بد جوری شاخ شده)!!!.

زبان دراز


طنز شماره 450

پیش بینی زبان‌دراز!

نه رمال هستم و نه جن‌گیر! نه هواشناس! از روی تجربه سه دهه‌ای عرض می‌کنم
در مرحله اول صدا و سیما از مشکلات و ضعف و قصورها که چرا مردم نباید ار خدمات بهتر بهره‌مند شوند.
مرحله دوم نکوهش ارزان‌خوری مردم و اینکه ما یک دهم دنیا پول خدمات ارائه شده دولت را نمی‌دهیم
مرحله سوم آه و ناله و کفگیر به ته دیگ خوردن که وزیر مربوطه گفت:
مرحله چهارم مشاهده نتیجه سناریو یعنی. گران شدن و از جیب مردم جبران کردن
عجب آدم‌های فراموش کاری شده‌ایم!
نان، بنزین، خودرو، آب،هوا، سکته، سرطان، خدمات کفن و دفن و داستان مالیات بر ارزش افزوده!!
جناب وزیر نیرو تاره فرمودند قرض بالا آوردند، کسری بودجه دارند و هزینه تولید با فروش همخوانی ندارد.
شما منتظر باشید شاید در قبض بعدی هر کیلووات برق دو برابر ‌شود البته پیش بینی من است شاید هم بعد از آفرینش حماسه رای دادن چون هنوز انگشتان را پاک نکردید! شاید! البته هواشناسی با آن دستگاه عریض و طویل وقتی کارشناسان پیش بینی می‌کنند یا اون جن‌گیر هم چه پیش بینی می‌کند آخر چیز دیگر می‌شود نمی‌دانم چیزی به قبض‌ها اضافه خواهد شد یا نه؟ در انتظار بمانید خبر خوش به شما خواهد رسید!!

زبان دراز


طنز شماره 449

راز کار را از رازدانان بپرسید

همیشه در این فکر بودم مرشداعظم شاه‌عباس که تعداد 999 کاروانسرا بنا نهاده است چرا هزار کاروانسرا نساخته است؟ آیا در زمان سلطان صفوی عدد هزار کشف نشده بود یا با کسر بودجه مواجه بوده است؟
آیا هیچکس نگفته بابا تو که نه چهل بودی! یکدفعه هزار کاروانسرا می‌ساختی آیا زمین برای کاروان‌سرا ساختن کم آورده بود!؟ راستی همانند مسکن مهر که تا کویر لوت رفته‌اند چرا او نرفته است؟! تا اینکه در دولت عالیجاه، جلات ماب اعتدال نشان این مشکل و این راز «هزار» برای زبان دراز حل شد.
می‌فرمایید: چطور؟عرض می‌کنم دولت با اعلام عیدی، عدد شش میلیون و هفتصد و هشت هزار و نهصد و پنجاه ریال و عدم اعلام عیدی مثلاً «هفتصدهزارتومان» سر راست! متوجه شدم که باید گفت هزار آفرین!
بنابراین توجه نمودید که بیان و گفتن مبلغ عیدی امسال خیلی طولانی است! خیلی!!! کاملاً دهن پرکن اما نه جیب‌پرکن!!

زبان دراز


طنز شماره 448

عالیجناب خطاب به مشاور حقوقی!!

اختیارات ما را بررسی کنید ببینید از کدام راه وارد شویم؟
- قربان چقدر می‌خواهید از اختیارات خودتان استفاده کنید؟
از تمامش!
- قربان نهایتش دادن اخطار قانون اساسی و یا استعفاء؟
دومی هم که حرفش را نزن تازه زیر بار تحریم‌ها دراومدیم وجهی کف دستمان آمده است. ضمناً شوخی نمی‌کنند ابدالدهر موافقت می‌کنند. اولی را یک کاریش می‌کنیم.
- حالا می‌فرمایید اخطارتان چقدر تند باشد ؟
 نه جانم ! ظریفانه عمل کنید!
- آنها از جمله کسانی نیستند که ظریفانه عمل کنیم!
چقدر سئوال می‌کنید نگفتیم که کاری می‌کنیم یا می‌توانیم بکنیم!‌؟
- ولی قربان دیروز روی تابلوی پشت سرتان نوشته شده بود (الوعده وفی)
نفهمیدم مگر شما مشاور ما نیستید؟
- حاج آقا ما مشاور شما هستیم ولی یه چیزی شما گفتید که.. .
ای بابا یکباره بفرمایید ما اختیاری نداریم تا با تمام قدرت از ان استفاده کنیم یا قدرتش نداریم که از تمام اختیاراتمان استفاده کنیم یا هر دو را داریم ولی نمی‌توانیم استفاده کنیم.
- به چشم... سلطان آیینه گفت: زبان‌دراز! طنز این هفته چطور شد؟ گفتم: الان می‌نویسم. می‌فرمایید پس این‌ها چه بود که نوشتی؟
 هیچی در حال چرت و خواب با خودم صحبت می‌کردم، در خواب رییس‌جمهور جیبوتی را می‌دیدم که می‌گفت: عربستان فشار آورده که رابطه‌اش را با ما قطع کند و او جواب می‌داد از تمام اختیاراتم استفاده می‌کنم که زیر بار نروم آخرش هم رفت همین بود و بس، به جان زبان دراز قسم !!!

زبان‌دراز