هفته نامه آیینه یزد

طنز شماره 447

عجایب صنعتی دیدم در این دشت

زبان دراز را عقیده بر آن است که در جهان پر آشوب جنگزده امروز مبادله اسرا و زندانیان امری طبیعی و از تبعات جنگ است نه امروز بلکه این وضع در سراسر تاریخ و در ازمنه و امکنه مختلف از هر دو طرف متخاصم از دو نژاد و دو تبار گوناگون و متضاد دیده شده است.
اما عجیب، قضیه مربوط به این روزگار است که هیچ اتفاقی در آن عجیب نیست. ما هم همه چیزمان متناسب و البته در انحصار خودمان است.
نمونه جدید مبادله زندانیان قبل از نهایی شدن برجام بود.
دو دشمن دیرینه قرار بر مبادله زندانیان گرفتند که تا این جای کار چندان عجیب نیست بلکه طبیعی و عادی هم می‌باشد. اما نکته ظریف‌تر از مو این بود که زندانیان دو طرف(ایرانی‌الاصل) بودند و اینکه زندانیان ایرانی محبوس در آمریکا پس از آزادی به ایران نیامدند پس نتیجه می‌گیریم که زبان‌دراز می‌تواند بگوید: عجایب صنعتی در این روزگار دیده است؟نظر شما خواننده چیست؟ نمی‌دانم !!

زبان‌دراز


طنز شماره 446

زبان دراز‌زاده چه شغلی انتخاب می‌کند؟

نمی‌دانید چقدر از چای نطلبیده و محبت ناگهانی «بانو» ترس همه وجودم را می‌گیرد. زیرا هنوز چای از گلو پایین نرفته که اوامر «ملوکانه» لیست شده یا خبر هزینه‌آوری در راه خواهد بود. حدسم درست بود چون استکان به وصال نعلبکی نرسیده بود که فرمودند: یک کاری برای فرزند عزیز کرده‌شان پیدا کنم. البته با چندتا متلک و دیگران را به رخ زبان‌دراز کشیدن.
گفتم: برود معلم شود.
گفت: من وتو چه خیری دیدیم.؟
گفتم: شرکت بزند.
گفت: کو سرمایه؟
گفتم: برود هنرش تکمیل کند، حرفه‌ای دنبال کند پول درآورد.
گفت: بچه‌ام را که از سر راه نگرفتم خیلی ترقی کند تو سالن در نیومده کتک را خورده صدتا فحش هم شنیده!!.
گفتم: هان برود فوتبال بازی کنه که متوجه نشدم چطور سینی چای معلق زنان به سرم خورد از آشپزخانه داد و فریاد رسید، گزارش تفحص و تحقیق مجلس از فوتبال را نخوانده‌ای صد تا عیب روی بچه‌ام می‌گذارند برای اینکه جو عوض شود و عصبانیت ایشان کم شود مزاح کردم و گفتم برود کاندیدای مجلس شود شاید خونه و ماشین و مدارک عالی تحصیلی و مسافرت به خارج و نام و نان نصیبش بشود!!
ناگهان دیدم دنیا پیش چشمم سیاه شد نفهمیدم چی به سرم خورد؟ فقط شنیدم یکی می‌گوید: بابا پنجاه نفر صلاحیت‌دار رفتند به مجلس، بی‌صلاحیت درآمدند بعد جواب مردم را چی بدم چه عیبی می‌گذارند روی بچه‌ام؟ بالاخره نفهمیدم، چی به سرم خورد فعلا دنیا پیش چشمانم سیاه شده است...!!

زبان‌دراز


طنز شماره 445

ماجرای عمو زاده‌ام، قلی خان

زبان‌دراز در عالم رویا دید که قلی خان با اوقات تلخ زنگ خانه را زد یاالله گویان وسط هال که رسید بی‌مقدمه گفت بخوان! گفتم سلام بفرمائید گفت چه سلامی؟ چه علیکی؟ آبروم رفت!
من صلاحیتم را رد کردند حالا در آبادی دین و ایمان و سابقه‌ام زیر سوال رفته پسر کدخدا میگه فلانی چه کار کرده ببینید تو روزنامه چه نسبتی به او داده‌اند! مگه بعله او هم!...
مادر بچه‌ها دوید و یک لیوان آب سرد آورد و من هم تعارف کردم. نشست
گفتم: تا تو باشی همه جا نخواسته باشی حاضر شوی جو گیر نشی و بری تو صف ثبت نام!
گفت: زبان‌دراز زخم زبان نزن به جان خودم عوضی شده اشتباه گرفته‌اند... ناگاه مثل اسپند روی آتش پرید هوا.. و گفت هان... پسر عمو جان! آخرین باری که رفتم شهر وقتی بود که خودرو ثبت نام می‌کردند هان... بشه کامپیوتر اشتباه فرستاده فرمانداری. این چشم بی صاحبمان هم که کمی چپه، سرمان هم که کم مو است شاید گفته باشند چپ گرا و منورالفکر است!!.
هان... رفتم اعتراض کنم... ناگهان صدایی بگوشم رسید والده آقا مصطفی به فرزندش می‌گفت؛ مادر!! زبان‌دراز را بیدار کن دوباره دارد هذیان می‌گوید، بگو بلند شود کمی آب به صورتش بزند!!

زبان‌دراز


طنز شماره 444

ریسمان از کجا پاره می‌شه؟!

آدم به کی اعتماد کند پولش را دست کی بدهد؟ زیر فرش که موریانه می‌خورد.
زیر خاک هم کسانی‌ دنبال زیر خاکی هستند. باید بگذارد بانک!‌ آنجا هم بدون خبر و بدون اینکه راضی به زحمت ما باشند به جای اقساط بر می‌دارند!
حالا جلوی بیمارستان می‌فهمی پس اندازت نیست بانک بی‌خبر برداشته است تو این فکر بودم که بنده‌زاده در حال ترنم این ترانه مستهجن و مبتذل بود.
«آقا کجا میری چقدر با دلار میری»
البته جای خانم با آقا و دلار با ناز عوض کرده که قابل نوشتن باشه.
ببخشید حواس پرتی داشتم ربطی نداشت همین چند روز پیش مردی با برداشتن دهها میلیارد دلار رفت در همان شهر و دیار که آقای م – خ. در آن محل جا خوش کرده است!!
ناراحت نشوید زبان‌دراززاده برای او می‌خوانده، قصد و غرضی در کار نبوده است!

زبان دراز


طنز شماره 443

از دیوار نرو بالا، می‌ترسم لباست پاره بشه 

جان من، عزیز من مگر در نیست که از دیوار بالا می‌روی. در قدیم هم می‌گفتند دیوار مردم بالا رفتن بد است بدتر آتش زدن خانه مردم و غنیمت جنگی گرفتن است.
آن روزها که به ارزش‌ها احترام می‌گذاشتد همه از اینکار خجالت می‌کشیدند حالا نمی‌دانم چرا به این صورت شده است. که عده‌ای خوششان می‌آید از دیوار بالا بروند و عکس یادگاری بگیرند.
اما اگر هر که دیوار بالا رفت به جای تنبیه تشویق شد یا پست گرفت یا نان خود و سه نسلش رفت تو روغن! ان وقت چه باید کرد. که البته این گونه نخواهد بود!
 به هر حال قیافه آنان که عکس یادگاری به امید پاداش گرفتند خنده دار نیست؟
 وظیفه زبان دراز این بود که بگوید بالاخره از دیوار بالا رفتن خطر آفرین است و دودش تو چشم همه میره علاوه بر اینکه لباس آنها هم پاره می‌شه...!!

زبان‌دراز


طنز شماره 442

چه عجب بعد از چهار سال دیدمت؟

با سلام به به!! چشم ما روشن! چقدر بزرگ شدی ولی پیر شدی، نشناختمت.
در عوض شنیده‌ام: می‌گویند ظرف چهار سال چند تا دکترا گرفتی؟!
رسیدم به خیر!‌! از دیدنت بعد از چهار سال خوشحال شدم.
دلم تنگ شده بود آمدم درب خانه قدیمی فقط ماشین کهنه‌ای که کنار کوچه پارک بود و خاک گرفته بود دیدم!
از مغازه دار سرکوچه پرسیدم فلانی کجاست؟
نگاه عاقل به نادان کرد و گفت: ماشاءالله هزار ماشاءالله وضعش توپ شده، صد تا این ماشین داره !!
بابا دلمان هزار راه بدرفت! نه سری نه صدایی نه خبری!!
نگران بودم عوضش توی این دوسال آخر گردو خاک کردی می‌گفتند سنگ زدی تو شیشه ماشین دولتی ها!
بابا همین ماشین بود که روزی سه بار کهنه می‌کشیدی! هل می‌دادی روغنکاری می‌کردی حالا چه شده؟
شاید جبران کم کاری می‌کنه! بازم خوش آمدی معرفت به خرج دادی!!‌
دیدم روزی چند تا مجلس ختم و روضه و عروسی حتی مراسم ختنه سوران نوه بی‌بی ململ هم رفته‌ای!! نکنه دوباره می‌خواهی بروی تهران؟ نه بابا بسه.
برادرت بره دکتراش بگیره. هر چهار سال نوبت یکی! انصاف هم خوب چیزی است.
خوانندگان بدانند این گفتگوی دو تا رفیق بود که چهار سال همدیگر را ندیده بودند. فکر بد نکنید مربوط به بعضی است که به جای وکالت و نمایندگی مجلس و خام خواری، زمین خوار شده‌اند بالاخره طنزی زبان‌درازانه نوشتیم شما هم خواندید. تا دید و نظرتان چه باشد؟

زبان دراز


طنز شماره 441

داستان من زبان‌دراز در شب یلدا

شب یلدایی خدمت اخوی بودیم اوقات مبارک هم بسیار تلخ که (زمنجنیق فلک سنگ می‌بارد)این روزها بعضی‌ها حرف زیادی می‌زنند و باید آنها را سرجای خود نشاند. پریدم وسط نطق میان جلسه شان و عرض کردم باقلوا با انار ترش، مزه فرمایید که خروس بی‌محل عادل خان مجری برنامه نود از ظریف و مردم پوزش خواست که مدیران صدا و سیما اجازه پخش مصاحبه ظریف را نداده‌اند بعله! همان وزیر امور خارجه که روزی که کارشون گیر سه پیچ تحریم‌ها بود او را روانه دیار فرنگ کردند تا... بعله! اخوی هم تاملی نمودند و گفتند کار درستی کرده‌اند، صدا و سیما ملی است جناحی نیست مال همه است این آقا چهره‌اش مردم را به یاد جناح خاصی می‌اندازد دیدم باید یک چیزی بگوئیم و دوباره اخوی منفجر شوند یا من راهی دادگاه! کانال عوض کردم آقای حداد عادل در حال خواندن غزل یلدایی بودند حیف و صد حیف کاش دکتر جلیلی را هم می‌آوردند البته شب یلدایی بد نبود از کیهانی‌ها هم حضور داشته باشند که اخوی سبیل مبارک را پاک کردند و گفتند فهمیدم تو دلت چی گفتی! گفتم نه! اخوی جان! مشکل برنامه نود این است که نمی‌گذارد مردم بخوابند! بد کاری می‌کند! کاش عادل جان نصیحت زبان‌دراز را گوش می‌کرد و...!

زبان دراز


طنز شماره 440

سیب‌زمینی حساسیت‌زا است!!

آن روزها در همین یزد خودمان عده‌ای به شوخی یا جدی از سرطمع یا نفرت و یا طنز به بعضی از کلمات حساسیت نشان می‌دادند مثل «گوجه»، «کشک» و «سوهان خانی» برای علتش هم دلایلی ذکر می‌کردند. اما این روزها بعضی به سیب‌زمینی حساسیت دارند و از خود دل واپسی و اضطراب و دلشوره نشان می‌دهند. اگر لطمه‌ای به این محصول وارد شود، فریاد می‌زنند، استعفا می‌دهند حتی آماده «سیمانکاری» طرف مقابل می‌شوند.
«ظریفی» البته هیچ نسبتی با ظریف سیاسی ندارد «گناهش به گردن ظریف»‌ که نقش مهمی که سیب‌زمینی در بر کرسی نشاندن نامزدهای آن طیف در انتخابات پیشین بازی کرد و آشیخ حسن رییس الوزرا و وزیر داخله بر شفاف بودن و عدم ورود پول‌های کثیف در انتخابات تاکید دارند حالا انهدام صدها تن سیب‌زمینی که می‌توانست نقش تعیین کننده ایفا کند در بی‌تابی آنها و ایجاد حساسیت موثر است.
زبان دراز این گونه گفت و نوشت و به قول عده‌ای سنگ توی چاه انداخت تا نظر شما چه باشد؟

زبان دراز


طنز شماره 439

چرا احمدی نژاد را معجزه هزاره سوم نامیده‌اند؟

حقیر فقیر سراپا تقصیر وقتی آن بانوی گرامی، حضرت محمودی را معجزه هزاره سوم لقب داد با شک و تردید و احیاناً‌ مبالغه و مجیزگویی نگاه می‌کرد اما در هفته گذشته که مجلسی در تهران منعقد شده بود و اصلاً رنگ و بوی تبلیغات انتخابی نداشت اتفاقاً جناب «محمودخان» سخنران مجلس بودند و کمافی‌السابق صحبت‌هایی که آپاندیسیتیها را می‌ترکاند و چشم‌ها را حیرت زده ‌می‌کرد به اطلاع حاضران رساندند ضمناً حسن ختام سخنرانی این بود که دعا فرمودند خدایا! «‌مفت خواری و رانت خواری و مال مردم خوری را از این مملکت ریشه کن فرما».
حالا شما هم فهمیدید که این بزرگوار را چرا معجزه هزاره سوم نامیده‌اند! واقعاً که !! هم معجزه هزاره سوم است و هم پاک‌ترین دولت تاریخ، یادش به خیر باد.

زبان‌دراز


طنز شماره 438

اندر حل مشکل رکود اقتصادی

دولت جلالت مآب اعتدال شعار پس از تدبر و تعقل و انداختن اسطرلاب و به کارگرفتن دهها نظریه اقتصادی توسط خبرگان برای بیرون رفتن از رکود و حفظ روند کاهش تورم، بسته اقتصادی با هدف [تحریک خرید] و [جنبش بازار] ارائه فرمودند. که البته برای این بیمار تاکنون افاقه نکرده است؟
بنده از سوی ‌خود و دیگر حقوق بگیران ساکن زیر خط فقر عرض می‌کنم که مدتهاست قدرت خریدمان را سرکوب کردیم مناسب است لطفاً ‌قدرت جیب‌هایمان را تحریک کنید آن وقت خواهید شنید بازار هم نه تنها تحرک پیدا می‌کند بلکه تکان حسابی هم می‌خورد و صد البته مشکل مورد نظر هم حل خواهد شد و به ارزش نظریه این زبان‌دراز پی خواهید برد!!

زبان دراز